جریان المستقبل از ابتدای روی کار آمدن میقاتی تلاش داشت شرایطی که موجب شکستش شده بودند را ترمیم کند و افرادی که باعث شده بودند که 14 مارس از اکثریت بیفتد را دوباره جذب کند. مهره این تغییر وضعیت ولید جنبلاط والبته تحولات منطقه واوضاع سوریه بود.

 گفتگوی خبر آنلاین با محمد ایرانی
خاورمیانه - سفیر و کاردار سابق ایران در اردن و لبنان می‌گوید: ولید جنبلاط با هماهنگی بندربن سلطان و مقرن بن عبدالعزیز، دولت میقاتی را به سقوط کشاند.
زهرا خدایی
لبنان را از آن حیث لولای خاورمیانه می‌خوانند که جامعه‌ای است در اوج تکثر و واقع شده در ژئوپولیتیکی به غایت حساس، با این حال طوائف و اقوام متعدد در لایه‌های پائین‎‌تر جامعه با درک ناهمگونی جامعه، تا اندازه‌ای فهم درستی از تعامل و زیست جمعی دارند. اما حیات و سرنوشت سیاسی در آن خارج از مرزهای ملی کشور شکل می‌گیرد و رهبران طوائف، هویت قومی را ورای هویت ملی می‌دانند.
هرچند از زمان جدا شدن لبنان از سوریه و شکل‌گیری مرزهای خاورمیانه نبض سیاسی بیروت و تعیین نخست‌وزیر با توافق کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای صورت می‌گیرد و این مسئله به امری معمول تبدیل شده، اما این بار پس‌لرزه‌های بحران در همسایۀ دیوار به دیوار لبنان، نیز بی‌تأثیر نبوده است. با گذشت 2 سال از جنگ داخلی در سوریه که پیشتر شعله‌های آن بخش‌های شمالی لبنان را تحت تأثیر قرار داده بود، این بار دولتی را به سقوط کشاند که با ائتلاف طرفداران بشار اسد شکل گرفته بود. استعفای نجیب میقاتی متأثر از افزایش فشارهای داخلی و خارجی بر دولت وی، سیاستمداری از جناح 14 مارس را به نخست‌وزیری رسانده که می‌گویند فردی میانه‌روست.
با این حال نمی‌توان این واقعیت را از نظر دور داشت که برکناری دولت طرفدار سوریه و قدرت گرفتن جریان 14 مارس به رهبری سعد حریری می‌تواند شکل دیگری به معادلات منطقه‌ای و از جمله فشار بر دولت بشار اسد شود. محمد ایرانی، سفیر و کادار سابق ایران در اردن و لبنان و کارشناس جهان عرب روز چهارشنبه میهمان کافه خبر سرویس بین‌الملل خبرآنلاین بود و تبعات و پیامدهای روی کارآمدن تمام سلام، نخست وزیر جدید لبنان را مورد بررسی قرار داد.
دلیل شکنندگی و عدم ثبات دولت در لبنان چیست؟
برای اینکه تحولات لبنان را به درستی تحلیل کنیم، باید در ابتدا لبنان را بشناسیم. لبنان حاوی مسائل عدیده‌ای است که ریشه در تاریخ و جمعیت این کشور دارد. این کشور به عنوان جامعه‌ای منحصر به فرد نه تنها در خاورمیانه بلکه در کل جهان شرایط ویژه‌ای دارد. شاید کمتر بتوان در حوزه‌های جغرافیایی مختلف، مجموعه‌ای ازتکثرگرایی، طائفه‌گرایی مذهبی، قومی‌گری با طیف‌ بندیهای سیاسی و فکری متنوع را دریک چارچوب جغرافیایی کوچک همانند لبنان یافت.
از سویی لبنان 15 سال جنگ طائفی داخلی را در تاریخ خود تجربه کرده است ودرنهایت به این جمع‌بندی رسیده‌ که جنگ، راهکار نیست و راه به جایی نخواهد برد بلکه باید با مفهوم گفتگو و مذاکره، آشتی کرد. سرنوشت محتوم لبنانی‌ها تفاهم و آشتی است لذا درعین وقوع تحولات مهم داخلی اما همواره تعایش مشترک در سیر تاریخ لبنان پس از جنگ دیده می‌شود.
در چنین جامعۀ متنوع، طائفی، قومی و سیاسی است که شما حیات، پویایی و تحرک را بیش از جوامع پیرامونی ملاحظه می کنید و به دلیل همین ساختار متکثر است که فرقی نمی‌کند دولتها تغییر کنند چرا که اصولاٌ دولتها سیاسی هستند، دولت محل تجمع نمایندگان طوائف گوناگون است مرتب تغییر می کند درحالی که این جامعه لبنانی است که همیشه در آن تلاش، فکر، رسانه‌، حرکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی وجود دارد.
ویژگی دوم لبنان اینست که وضعیت اشاره شده موجب گردیده تا حوزۀ نفوذ بازیگران خارجی در لبنان فراهم باشد. به دلیل همین تکثر طائفی و سیاسی، سایر کشورهای تأثیرگذار در خاورمیانه تلاش دارند به لبنان وارد شوند و اثرگذاری کنند و طیفی را در لبنان نمایندگی ‌کنند. در لبنان 18 طائفه به معنای مذهبی آن وجود دارد که 14 تای آنها مسیحی هستند و تقریباً طیفی از کل مسیحیان عالم در لبنان حضور دارند. در جناح مسلمانان نیز شیعیان، اهل سنت، دروزی ها و علویها حضور دارند. به رغم تنوع فکری و طائفی موجود در لبنان، مردم در کنار هم زندگی می‌کنند که به آن تعایش مشترک می‌گویند.
هرچند این تنوع تا اندازه‌ای وضعیت لبنان را شکننده کرده و مشکلاتی را هر از چندگاهی ایجاد می‌کند، اما واقعیت اینست که آستانۀ تحمل در بین لبنانی‌ها آنقدر بالاست که برخلاف آنچه که ما تصور می‌کنیم اوضاع از دست خارج نمی شود. درحالیکه این شکنندگی می‌تواند در کشورهای دیگر منجر به تقسیم یا فروپاشی شود. فرهنگ تحمل‌پذیری و درک مردم بالاست از این روست که بسیاری بر این اعتقادند که جنگ سالهای 1975 نه محصول تعارضات داخلی بلکه جنگی نیابتی به نمایندگی از منافع طرف‌های تأثیرگذار وقت در این کشور بوده است.
ویژگی دیگری که باید بدان اشاره کنم اینست که لبنان تنها دو مرز زمینی دارد مرز با سوریه و مرز با رژیم صهیونیستی. طبیعی است که این دو مرز جغرافیایی برای لبنان حساسیت زیادی را به دنبال داشته است و لبنان متأثر از همین شرایطی است که برایش ایجاد شده است. طیفی در لبنان حامیان سوریه، طیفی دیگر حامیان غرب( واروپایی‌ها) هستند. این مسئله از ابتدای شکل‌گیری لبنان وجود داشته است، حتی قبل از جنگ داخلی این ابعاد فراتر بوده مثلاً فرانسویها به دلیل نفوذ بیش از اندازه‌ای که بدلیل دوره استعمار داشتند به مسیحیان مارونی در آنجا قدرت داده بودند، وضعیت طائفی بسیار سنگین‌تر بود و واقعاً روی دوش لبنان و لبنانی، نگاه طائفی سنگینی می‌کرد. اما بعد از اتفاقاتی که پس از جنگ داخلی رخ داد و توافقات طائف در سال 1989 امضاء شد، این امتیازات طائفی میان گروههای مختلف توزیع شد و وضعیت را آرام‌تر کرد اما هیچگاه این نزاع طائفه‌ای- سیاسی تمام نشد.
چرا میقاتی استعفا داد؟
میقاتی 22 ماه قبل برای ریاست دولت انتخاب شد. وی در واقع ماحصل جدال سیاسی عمیق میان دو گروه 14 مارس و 8 مارس بود و چون ترکیب تعیین کنندۀ سیاسی در داخل پارلمان تغییر کرد و اکثریت دراختیار جریان 8 مارس و مقاومت قرارگرفت، میقاتی از طرف 8 مارس به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد تا کابینه تشکیل دهد. میقاتی تلاش کرد تا از همۀ طیف‌های مختلف از جمله جریان 14 مارس برای مشارکت در دولت دعوت کند. اما آنها محکم ایستادند و حاضر نشدند به دلایلی در کابینۀ میقاتی شرکت کنند.
در اینجا باید به این مسئله اشاره کنم، معمولاً دولتهایی در لبنان موفق هستند که بتوانند کلیۀ احزاب و گروهها را در خود جای دهند و دولتی فراگیر باشند، بارها دولتها مجبور شده‌اند برای تحقق این امر وزارتخانه‌های جدیدی و مشاوره‌ای ایجاد کنند و از همۀ طیف‌ها استفاده کند. میقاتی موفق نشد در آن شرایط دولت فراگیر تشکیل دهد و من پیشتر پیش‌بینی کرده بودم که یکی از چالش‌های اصلی میقاتی این خواهد بود که به دلیل عدم حضور همۀ طیف‌ها در کابینه، دولت وی ضعیف وشکننده خواهد بود که در نهایت شاهد بودیم که زیاد دوام نیاورد وعواملی سبب استعفای وی و روی کار آمدن تمام سلام شد.
البته میقاتی تنها کسی نبود که دولت یکطرفه تشکیل داد قبل از او و در گذشته نیز این اتفاق افتاده بود اما مشخص بود که دولتش نمایندگی کامل لبنانی‌ها را ندارد به ویژه اینکه نخست وزیر در آنجا باید براساس تعریف مشخصی که شده است، از طائفه اهل سنت باشد. در واقع باید نمایندۀ اکثریت اهل سنت باشد و کل جامعۀ اهل سنت وی را قبول داشته باشند. میقاتی چنین وضعیتی را نداشت. هرچند میقاتی قدرت را در دست گرفت، اما بزرگترین ضعف وی این بود که در درون طائفه خود بیشترین طرفدار را نداشت و افراد منسوب به طائفۀ وی بیشتر با رقیب وی همراه بودند.
از همان ابتدا مشخص بود که طرف مقابل بنا دارد با امکاناتی که در اختیار دارد جریان 8 مارس را شکست دهد و مجدداً به قدرت بازگردد، لذا تلاش داشت عواملی که موجب شکست شده بودند را ترمیم کند و افرادی که باعث شده بودند که 14 مارس از اکثریت بیفتد را دوباره جذب کند. متعاقب همین تلاشها بود که 14 مارس با ترمیم خود توانست با توجه به شرایط موجود در منطقه، وضعیت سوریه و سایر تحولات داخلی و خارجی وضعیت خود را تغییر دهد و مجددا اکثریت پارلمانی را با خود همراه کند و نهایتاً پس از کش و قوس‌هایی تمام سلام را برای ریاست دولت معرفی کند.
چرا نخست وزیر در لبنان مدام تغییر می‌کند؟
نظام لبنان، مبتنی بر یک نظام پارلمانی است. به این معنا که اگر اکثریت پارلمان بر روی فردی توافق کنند، آن فرد انتخاب می‌شود و به رئیس‌جمهور معرفی می‌شود. رئیس جمهور نیزموظف است از تمام گروههای سیاسی اعم از احزاب و شخصیت‌ها دعوت کند و نظر آنها را دربارۀ نخست وزیر جویا شود. به محض اینکه رییس جمهور احساس کند که اکثریت آنها با نخست وزیر جدید موافق‌اند، نظر نهایی خود را اعلام می‌کند. تمام سلام به ظاهر حمایت همۀ گروهها را با خود دارد و از همین رو این بار جریان دوره میقاتی تکرار نشد. به محض انتخاب شدن تمام سلام، همۀ جریانها اعم از 8 مارس و 14 مارس با وی اعلام همبستگی کردند. از این رو با این اتفاق لبنان دوباره به سمت یکپارچگی نسبی رفت.
ویژگیهای تمام سلام سبب چنین یکپارچگی شده بود و یا اینکه شرایط منطقه‌ای و ترس از سر ریز شدن مشکلات سوریه؟
تمام سلام اولین انتخاب جناح 14 مارس نبود، آنها قطعاً ترجیح‌شان این بود که سعد حریری و یا خواهر وی روی کار بیاید. نکتۀ جالب توجه در اینست که علیرغم اینکه تنش‌ها در لبنان زیاد است، اما همواره باب گفتگو باز است. در اوج مخالفت‌های سیاسی در لبنان همواره نمایندگانی از طیف‌های مختلف در حال مذاکره با یکدیگر هستند و این مسئله بسیار درس آموزی برای کل منطقه ماست.
به هرحال تمام سلام پس از یک پروسه مذاکراتی بین دو جریان سیاسی با میانجی گری ولید جنبلاط ونقش عربستان معرفی شد علت آن هم این بود که وی در بین دیگر نامزدها چهرۀ معتدلی بود. مواضع ضد مقاومت نداشته و همواره به مقاومت به عنوان مسئله‌ای ملی نگریسته است. علیه سوریه مواضع تندی نداشته البته انتقاداتی داشته اما نه به شدتی که سعد حریری و جناح وی داشته است. به هرحال نفوذ سوریه در لبنان همچنان بالاست. ویژگی دیگر وی اینست که از یک خانوادۀ سرشناس بیروتی است فرزند صائب سلام، نخست‌وزیراسبق لبنان است که کارنامۀ خوبی در نزدیک کردن گروهها به یکدیگر داشته است . انتخاب وی براساس تمام این ویژگی‌ها بوده است.
باید به این مسئله اشاره کنم نخست وزیرانی که در لبنان میانه‌رو بوده‌اند کابینه‌های قوی‌تر و موفق‌تری داشته‌اند و بیشتر مورد نظر قرار گرفته اند به طور مثال آقای سلیم الحص چون فرد معتدلی بود بارها مسئول تشکیل کابینه گردید، با همۀ گروهها ارتباط نزدیکی داشت. کینه و دشمنی در این افراد کمتر است و صرفاً خود را نمایندۀ طائفۀ خود نمی‌دانند بلکه خود را نمایندۀ کل لبنان می‌بینند. اینها ویژگی‌هایی است که نخست وزیران موفق در لبنان داشته‌اند.
میقاتی چنین شرایطی را نداشت؟
البته میقاتی نیز فرد معتدلی است. شرایط به نوعی به میقاتی تحمیل شد. پس از رأی دادگاه بین المللی رفیق حریری علیه حزب الله، وزرای 8 مارس از کابینه حریری خارج شدند و حریری شکست خورد، لذا 14 مارس حضوردر کابینه میقاتی را تحریم کرد. امروز گروه 8 مارس با انتخاب تمام سلام موافقت کرده است. وی رابطۀ خوبی نیز با عربستان سعودی دارد. باید به این مسئله توجه داشت که انتخاب نخست وزیر در فرایندی تحت تأثیر نفوذ قدرتهای منطقه‌ای نیز هست. مثلاً عربستان سعودی در کنار سوریه معمولا در تعیین نخست وزیر لبنان نظر داشته اند. البته ارتباط سیاستمداران لبنانی با ریاض و دمشق امری تعریف شده و تاریخی است و تعبیر دیگری ندارد.
چه عاملی سبب شد که دولت از اکثریت بیفتد؟
میشل سلیمان به این نتیجه رسید که تمام سلام نخست وزیر شود. اول به این مسئله اشاره کنم که گروه ولید جنبلاط در ائتلاف‌های درون پارلمانی نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای دارد. وی و گروهش اقلیتی هستند که معمولا درهر طرفی قرار گیرند، آن جناح به اکثریت تبدیل می‌شود. این بارنیز با تغییر موضع خود سرنوشت کابینه را تعیین کردند. پارلمان لبنان 128 نماینده دارد و اگر ائتلافی بتواند رأی بیش از 64 نماینده را در اختیار داشته باشد نخست وزیر انتخاب می‌کند. از این رو انتخابات پارلمان در لبنان بسیار مهم است. در چینش‌ها و ائتلاف‌ها برای مهره‌چینی درپارلمان گاهی آراء آنقدر به هم نزدیک می‌شود که وجود یک نماینده می تواند یک جناح را برنده یا بازنده آیندۀ سیاسی کشور کند. معمولا قرار گرفتن جنبلاط در ائتلاف‌ها معادلۀ 64-64 را تغییر می‌دهد. در واقع شاهین توازن ترازو در لبنان همیشه جریان دروزی‌ها بوده است. تعدادشان کم است اما تعیین کننده هستند.
چه اتفاقی افتاد که جنبلاط تغییر موضع داد؟
جنبلاط پیشتر در ائتلاف با 8 مارس سبب انتخاب نخست وزیر شده بود. اما با تغییر موضع خود سبب سقوط دولت میقاتی شد. رونامۀ لبنانی‌السفیر چندی پیش مسئله‌ای را افشاء کرد که پرده از بسیاری از واقعیات برداشت. این روزنامۀ می‌نویسد: روز 15 فوریه جنبلاط به عربستان رفت و در آنجا در جلسه‌ای که با بندر بن سلطان و مقرن بن عبدالعزیز داشت بر روی این مسئله بحث نمود و از وی خواسته شد که تغییر جهت بدهد، وی عموما عنصر بازیگری است.
ابتدا جناح مخالف جریان‌سازی را آغاز کرد و جنبلاط بازی را به هم زد. این پیام به میقاتی منتقل می‌شود که یا سه وزیر جریان دروزی از کابینه خارج می‌شوند و یا میقاتی باید برود.این ویژگی لبنان است که نشان می دهد قدرت یک طایفه از رئیس دولت بیشتر است. متعاقباً میقاتی استعفا می‌دهد.
موضع 8 مارس در مقابل این انتخاب چه بود؟
8 مارس با چرخش جنبلاط ترجیح داد میان بد و بدتر، گزینۀ بد را انتخاب کند، اما در عین حال خود را با طرف پیروز شریک کرد. تمام سلام وظیفه دارد تا ماه ژوئن که انتخابات پارلمانی است، دولتی را تشکیل دهد که وارد انتخابات شود. اگر این اتفاق بیفتد، باید منتظر معادلات بعدی بود.
احتمال چرخش جنبلاط به طرف ائتلاف 8 مارس باز هم وجود دارد؟
این احتمال وارد است. در برخی مناطق جبل لبنان، نمایندگان طائفۀ دروز با رأی شیعیان به راحتی وارد مجلس می شوند لذا ائتلاف دروزها با شیعیان سنتی است. این برگه‌ای است که جریان 8 مارس می تواند برای کسب اکثریت پارلمانی از آن استفاده کند. لذا این بدان معنا نیست که امروز 8 مارس شکست سنگینی خورده است، آنها در تلاش‌اند صحنه را مدیریت کنند، اعتدال دوباره بازگردد و همۀ طرفها حضور داشته باشند. وجود چهرۀ معتدلی همانند سلام تا اندازه‌ای از ترکتازی طرفها می‌کاهد.
فرصت دیگری که برای جریان 8 مارس و مقاومت ایجاد شده اینست که امروز به عنوان معارضه می تواند دولت را تحت فشار قرار دهد تا مانع ورود سلاح و تردد مخالفین به سوریه شود و به عنوان اپوزیسیون دولت را بازخواست کنند که باید نسبت به این مسئله پاسخگو باشد.
با توجه به اینکه میقاتی توانسته بود تا اندازه‌ای لبنان را نسبت به بحران سوریه بیطرف نگاه دارد، آیا با آمدن 14 مارس، وضعیت لبنان تغییر خواهد کرد؟ موضع لبنان در قبال بحران سوریه چگونه خواهد شد؟
باید دو تعریف از این وضعیت داشته باشیم. در مفهوم کلی وقتی معادلات کلی را کنار هم قرار می‌‎دهیم وقتی نخست وزیری که منسوب به جریان حامی سوریه است کنار می‌رود، این بدان معنا خواهد بود که فشار بر سوریه افزایش پیدا خواهد کرد و دلیلی بر ضعف طرف مقابل خواهد بود.
اما در مورد لبنان باید گفت که سرنوشت این کشور به گونه‌ای است که باید توازن طائفی در آن برقرار باشد و اگر تصور کنیم که یک طرف می‌تواند بر طرف دیگر پیروز شود، کاملاً اشتباه است حفظ توازن طائفی همیشه به نفع محیط داخلی لبنان بوده است. زمانی که وزنه به نفع یک گروه می‌چرخد، در صورتی که دولت نتواند همۀ گروههای سیاسی را جذب کند در راستای مصالح کل لبنان نخواهد بود بلکه دولتی شکننده خواهد بود که هر روز درگیر اختلافات سیاسی است. درمجموع تمام سلام تلاش خواهد کرد موضع بیطرفانه ای را درقبال بحران سوریه اتخاذ کند.
احتمال سرریز شدن بحران سوریه به لبنان وجود دارد؟ آیا جبهه حزب الله ضعیف خواهد شد؟
جریان 8 مارس به این نتیجه رسیده است که با رفتن جنبلاط از کنار این جریان، اکثریت را در پارلمان از دست داده است و به جای قشون کشی داخل پارلمانی مصلحت را در توافق درهمین مرحله دیده است.
اما اینکه مسائل سوریه در لبنان تأثیر می‌گذارد در این مسئله جای تردیدی نیست. اینکه سوریه در لبنان حامیان زیادی دارد نیز در آن تردیدی نیست. اما این نکته که شرایط موجود سوریه، 8 مارس را به همراهی با تمام سلام مجبور کرده، واقعیت اینست که همین طور بوده و آنها چاره‌ای جز این نداشتند، یعنی حوادث سوریه آنقدر اهمیت دارد که سبب چنین جابجایی شود. عربستان سعودی فشارهای خود را بر روی سوریه افزایش داده و هدفشان بدون شک سوریه است. مخالفت آنها با میقاتی و اصرارشان برای رفتن وی دقیقا در همین راستا بوده است. اما نباید فراموش کرد که سوریه حامیان سنتی و قدیمی در لبنان دارد و با بودن و یا نبودن بشار اسد آنها در لبنان حضور دارند.
حزب الله و مقاومت ممکن است در کوتاه مدت تضعیف شود، اما بنیان‌هایی در آنجا ایجاد شده است که مانع از فروپاشی آن خواهد شد. بالاخره بخش عمده‌ای از جامعۀ لبنان را شیعیان تشکیل می‌دهند و شیعیان در مرزهای اسراییل ساکن‌اند یعنی درست در تیررس اسرائیل لذا چاره ای جز مقاومت ندارند طی سه دهه، مقاومت در لبنان نهادینه شده و به این سادگی تغییر نخواهد کرد حال سوریه اسد باقی بماند یا نماند اتفاقا آنها بدلیل زاد و ولد بیشتر وعدم مهاجرت به خارج در مقایسه با دیگر طوائف به سرعت در حال تبدیل شدن به اکثریت هستند. از این رو ضروری است که آنها خود را سازماندهی کنند و تشکیلات مقاومتی برای خود درست کنند. بنابراین میتوان گفت که ساختارهای مقاومتی در لبنان به این سادگی از بین نخواهد رفت.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 287180

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 16 =