«ای کاروان آهسته ران، کآرام جانم میرود»
درد درون سینه ام، تا اند (End) رانم میرود
دنیا چه تکراری شده، گاهی تنوع لازم است
با دلستانش می روم، با دلستانم میرود
او میرود دامن کشان، عینک به سر، ابرو کمان
یک ون گرفتش ناگهان، با ون امانم میرود
باور نکن این قصه را، هرکس بگوید: عاشقم،
آماده ام تا پای جان، پایت بمانم؛ میرود
با یک خر آمد شهر ما، هرجا خر او می رود
آخر خر او مثل گاو، از نردبانم میرود
این نامسلمان بامنِ کافر چه کرده کین چنین
هر ثانیه، نام خدا روی زبانم میرود
دستان بابا خالی است، از نان و نفت و زندگی
با آبرویش زنده است، کم کم همانم میرود
سعدی تورا جان فروغ، از شوخی من در گذر
از این اراجیفی که بر، روی زبانم میرود
صابر قدیمی
6060
نظر شما