به گزارش خبرآنلاین، چاپ هشتم رمان «زمانی که یک اثر هنری بودم» نوشته اریک امانوئل اشمیت، با ترجمه ای از فرامرز ویسی و آسیه حیدری، در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. اریک امنوئل اشمیت، دکترای فلسفه و یکی از نویسندگان مطرح جهان به شمار م یرود. این رمان، رمانی غیر متعارف است، هم از لحاظ روایت، و هم از لحاظ شکل و محتوا. چراکه نوع روایت آن آمیزه ای ست از روایت کلاسیک و مدرن. از این رو شکل و محتوای آن مشمول دگردیسی پویایی به زبا ن رمان شده که در آن هستی رمان دگرگون شده است.
از ویژگی های مهم این رمان، نام شخصیت هاست. نام هایی چون زئوس، آدام، آنیبال و لوناتان که هریک دارای ریشه ای اساطیری هستند و در جهان معاصر، رویکردهایی دیگر گون در تضاد و تقابل با انسان از خود بروز می دهند. در شکلی دیگر می توان گفت، همیشه اسطوره ها در قلمرو انسانی حیات می یابند، چون مکمل یکدیگرند.
دیدگاه اشمیت در این رمان، به مقوله های هستی و انسان، دارای خصلتی خاص و ویژه است. چراکه او طوری دیگر انسان را مورد بررسی قرار داده تا بعد از طی طریق کردن به اصل خود بازگردد که همانا ریشه و تبار انسانبی او را می سازد. از این رو اشمیت در روایت خود خالق دنیای دیگر گونه ای است که در آن خواهان دگردیسی جسم و تفکر انسان هستند تا هویت او را نابود کنند و به عنوان اثر هنری در مظان بدترین اتهامات ممکن قرار دهند.
این رمان داستان زندگی جوان 20 ساله ای است که از زندگی ناامید شده. او برادران بسیار زیبا و مشهوری دارد اما خودش نه چهره چندان زیبایی ندارد و نه در سایر کارها موفقیتی کسب می نماید. تازیو تصمیم به خودکشی میگ یرد اما هنگامی که بر بالای تپه ای ایستاده، زئوس، هنرمند معروف او را از این کار باز می دارد و به او می گوید تو اگر واقعا به ادامه زندگی علاقه ای نداری خودت را به من بسپار. من از تو یک اثر هنری درخشان خواهم ساخت. در حقیقت با یک جور مسخ رو به رو هستیم اما مسخی که با خواسته و اراده خود شخص صورت میگیرد. انسانی که تنها برای جلب توجه و فرار از تنهایی روند مسخ شدن به یک شی را پذیرا می گردد.
در پشت جلد کتاب می خوانیم: «چه کسی هرگز تصور نکرده که به یک شی تبدیل شود؟ یا حتی شئی ستایش برانگیز؟ این قراردادی است که هنرمندی غریب با مرد جوانی که بر لبه ناامیدی گام برمی دارد، می بندد. هنرمند که هوسی جنجالی در سر دارد پیشنهاد می کند جوان را که هوس زندگی در دل دارد، تبدیل به یک اثر هنری کند. در نهایت چیزی برای از دست دادن وجود ندارد ... به جز آزادی یک نفر...»
در ادامه بخشی از این کتاب تحسین شده را می خوانید:
«خودکشی مثل چتر بازی است. اولین پرش برای چتر باز، بهترین پرش است. تکرار پرشها باعث میشود هیجانی که اولین پرش داشته کمرنگ بشود. نیستی با بالهای گشوده مرا به سمت خود می کشید. زیر پاهای من دریا چمباتمه زده، لبهای کف آلودش را می لیسید. رفتم که بپرم، خود را بخاطر آرامشی که داشتم سرزنش کردم. گفتم حالا که همه چیز خوب و موافق است، چرا باید حالت بدی مثل عصبانیت، شور، خشونت یا ترس داشته باشم. شاید آخرین حس من فقط یک حس باشد. نمی شد کاری کرد. بی تفاوت بودم و این بی تفاوتی ام را سرزنش می کردم. بعد خودم را سرزنش کردم که چرا خودم را به خاطر بی تفاوتی سرزنش کرده ام. آیا نباید می مردم تا به سرزنش هایم پایان بدهم؟ در این دقیقه آخر، چرا باید زندگی ام ارزش پیدا میکرد؟ زندگی ای که به خاطر بی ارزش بودنش داشتم رهایش میکردم، رفتم که بپرم. خود را راضی کردم تا چند ثانیه ای از اطمینانی که در خود احساس می کنم لذت ببرم و بعد تمام کنم. به سادگی همه این چیزها فکر می کردم. به سادگی لذت بخش واپسین لحظات زندگی ام. به رقص رفتنم تا اندک هیجانی به پاشنه هایم داده باشم.
- بیست و چهار ساعت فرصت بدهید.
صدای بلند و محکم مردانه ای از میان باد طنین انداز شد. اول باور نکردم.
- بله، بیست و چهار ساعت فرصت بدهید، نه بیشتر، به نظرم کافی است.
صدا وادارم کرد تا برگردم و صاحب صدا را بررسی کنم. مردی سفید پوش، پا روی پا، نشسته بر صندلی تاشوی گلف که انگشتری به انگشت داشت و عصایی از عاج در دست. سر تا پایم را مثل یک شیئ بی جان با نگاهش برانداز کرد...
هر کدام از ما سه موجود هستیم. یک وجود شیئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ما می گویند. وجود اول یعنی جسم، خارج از اختیار ماست. این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژ پشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ماست، خیلی فریبنده و گول زننده است: یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند، آگاهی داریم. از آنچه که هستیم. می توان گفت آگاهی قلم موی چسبناک سر به راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می دهد...
شب طی ملاقاتی که با استاد کالوینو داشتم، همه مسایل پیش آمده را با او در میان گذاشتم. او در حالی که داشت به حرفهایم گوش می داد، شکلک های وحشتناکی در می آورد و پشت گردنش را می خاراند، گفت: من به این مسئله خوش بین نیستم. همه هدفم این بود که ثابت کنم شما از اموال دولتی نیستید، بلکه کارمندی هستید که برای دولت کار می کنید. من برای ایجاد تغییراتی در قوه قضایی کار می کنم. اگر موفق شوم، شما چند ساعت از روز را در موزه ملی خواهید بود با حقوق متوسط. موافقت می کنید؟...»
این رمان با قیمت 10هزار و هشتصد تومان در بازار نشر کشور توزیع شده است.
6060
نظر شما