«گذشته» ششمین فیلم سینمایی اصغر فرهادی و نخستین فیلم غیر ایرانی این کارگردان بینالمللی است که همچون آثار متأخر او به مسائل درونی زوجهای امروزی میپردازد با این ویژگی که گذشته به عنوان یک شخصیت دراماتیک نقش محوری در روابط زمان حال آدمها دارد.
طبیعتاً ساخت یک فیلم خارجی به زبان فرانسوی با بازیگران خارجی و یکی دو بازیگر ایرانی که در بخش اعظم لحظات به زبان فرانسوی حرف میزنند و مهمتر از همه پرداختن به روابط و مسائل آدمهایی که به جز احمد (علی مصفا) و شهریار (بابک کریمی) همه غیر ایرانی هستند، تجربهای خاص محسوب میشود حتی در کارنامه فیلمسازی مثل فرهادی که با فیلمهای ایرانیاش دور دنیا را سیر کرده و این موفقیت نشان میدهد نگاهی همهشمول به زندگی و مسائل و روابط انسانی دارد.
تجربهای که در کارنامه بسیاری از فیلمسازان برجستهی ایرانیِ مهاجرتکرده، نه تبدیل به نقطه اوج شد نه نقطه قوت بلکه یک شکست تمامعیار بود. خوشبختانه نتیجه آزمون سخت فرهادی، همچون دیگران شکست نیست اما با نقطه اوج قابل انتظار از او فاصله دارد. چه بسا با صرفنظر کردن از توقعات منطقی ایجاد شده (کاری غیر ممکن)، بتوان این تجربه را قابل قبول هم یافت اما انتظارها از او فراتر از اینهاست.
«گذشته» ایده جذابی دارد که با تکیه بر اسم پر رمز و راز فیلم، متکی بر اتفاقاتی است که در گذشته اتفاق افتاده ولی هیچ تصویری از این گذشته ترسیم نمیشود و قصه روایت خطی خود را در زمان حال دنبال میکند. در واقع قرار است رابطه به هم پیچیده احمد، مارین (برهنیس بژو)، سمیر (طاهر رحیم)، سلین، لوسی و حتی فواد در زمان حال با تکیه بر گذشته مبهم احمد و مارین و گذشته پر رمز و راز مارین و سمیر تا حدی روشن و گویا شود نه اینکه تکلیف همه چیز روشن و مشخص شود.
این ابهام انتهایی که ناشی از نقاط خالی است که عامدانه ایجاد شده تا جهانبینی و نوع نگاه مخاطب را به چالش بکشد و او را درگیر کند با ابهام اولیه تفاوت بسیاری دارد که ناشی از نداشتن اطلاعات کافی برای درک چرایی رفتار این آدمها با یکدیگر است.
نکتهای که باعث شده فاصله بین این دو نوع ابهام در فیلم، روندی پویا و واقعی و برآمده از رئالیسم موقعیت دراماتیک آنها نداشته باشد بلکه شکل و طراحی مکانیکی و نمایشی پیدا کند (که برای فیلمی از فیلمسازی که به واقعگرایی اهمیت تمام و کمال میدهد نقطه ضعف است)، شیوه اطلاعاتدهی و توزیع اطلاعات در بخش میانی فیلم است.
فرهادی هوشمندی خود را در چگونگی استفاده از این شیوه متناسب با تم اصلی در «جدایی نادر از سیمین» نشان داد و با عدم ارائه اطلاعات درباره تصادف زن پرستار در بیرون از خانه با ماشین که علت اصلی سقط جنیناش بود، به نوعی خود را به عنوان نویسنده- فیلمساز جزئی از کل آدمهای جامعه به تصویر درآمده در فیلم نشان داد؛ آدمهایی که سعی میکنند با پنهانکاری سرانجام یک اتفاق را تغییر داده و در قضاوت دیگران دخالت کنند اما حقیقت بالاخره از جایی درز میکند.
اما در «گذشته» خست زیادی در توزیع اطلاعات به شیوه قطرهچکانی به کار رفته بدون آنکه منطق رئال همسو با قطع روند ارائه اطلاعات توسط کاراکترها باشد. به همین دلیل از جایی که لوسی؛ دختر نوجوان مارین شروع به بیان راز و دلیلاش برای مخالفت با ازدواج مادرش و سمیر میکند، به نظر میآید فقط موقعیتهایی طراحی شده که دو کاراکتر سر یک میز بنشینند و ادامه گرهگشایی را درست از جایی که رها (یا در واقع کات) شده دنبال کنند. بدون آنکه علت منطقی برآمده از رویدادهای درون فیلم مانع از ادامه این روند شود.
به همین دلیل است که گسستهای مسیر کالبدشکافی این راز آن گونه که در فیلم به تصویر درآمده ناشی از دنیای درون قصه، آدمها و روابطشان نیست بلکه به اجبار طراحی انجام شده برای توزیع اطلاعات به شکل تدریجی و البته کاتها است که بیش از هر چیز خودنمایی میکند و به واقعگرایی فیلم لطمه میزند.
در طراحی شخصیتهای قصه که بر محور یک مثلث عشقی با چند شخصیت مکمل مهم و تأثیرگذار متمرکز شده، هر چقدر کاراکتر زن با پیچیدگیهای پیرامونی و گذشته و حالاش برای مخاطب ایرانی ناشناخته و دور از دست میماند (دریافت جایزه جشنواره کن میتواند نشانه باورپذیری مارین در آن جامعه و فرهنگ باشد)، کاراکتر مرد با نقاط قوت به تصویر درآمده و نقاط ضعف درونی به تصویر درنیامده، نمونهای باورپذیر و واقعی (نه کلیشهای) از یک مرد ایرانی است.
فرهادی نشان داده به شکلی طبیعی و البته هوشمندانه مردمان سرزمین خودش را بهتر و دقیقتر میشناسد و تا نزدیک شدن به جنس پیچیدگی یک زن- مادر فرانسویِ عاشقِ شکستخوردهی پنهانکارِ باردار فاصله دارد اما هنوز هم زنان فیلماش (مارین، سلین، لوسی) هوشمندتر، مرموزتر و تأثیرگذارتر از مردان هستند.
مارین زنی است که در عین تهمانده عشقی که به احمد دارد، آنقدر باهوش هست که بزرگترین ایراد این مرد ایرانی یعنی بیمسئولیتی را (که به طور مستقیم در زمان حال قابل به تصویر کشیدن نیست) علیرغم نقاط مثبتی که از او نشان داده میشود، به رخاش بکشد آنهم با قرار دادن او و مخاطب در هسته ملتهب زندگی به هم ریختهای که احمد چهار سال پیش رهایش کرده است.
زنی که آنقدر جسارت و دل دارد که عشق قدیماش را در موقعیتی غریب و غیر قابل انتظار قرار دهد حالا خواسته یا ناخواسته یا به تعبیر ذهن ایرانی احمد؛ توطئهای برای انتقام گرفتن از او که به یکباره ترکش کرده است! زنی که ابائی از قرار دادن عاشق قدیم و جدید در مقابل هم ندارد اما وقتی حرف بر سر مشکلات روحی دختر نوجوانش باشد، با وجود بچه ای که در شکم دارد احمد را برای میانجیگری انتخاب میکند.
سمیر که ضلع سوم این مثلث است به نظر ناشناختهتر از بقیه میآید بخصوص که با رفتارهایی غیر سمپاتیک مثل تندی با پسرش؛ فواد در ذهن میماند و خشونت و اصراری که برای عذرخواهی او از احمد دارد. به تدریج که گرههای گذشته با روندی کند کشف میشود، شروع رابطه مارین و سمیر در هالهای از خیانت آنها در زمان زنده بودن همسر به کما رفته سمیر (سلین) قرار میگیرد و نهایتاً تبدیل میشود به خیانت قطعی آنها و علت احتمالی خودکشی سلین. در چنین موقعیتی است که وجه دیگری از شخصیت سمیر برملا میشود که به او بعد متفاوتی میدهد.
وجهی که میتواند همه ماجراهایی را که از ابتدای فیلم به تصویر درآمده کمرنگ کرده و توجه را بر رابطه بیمار مرد و زنی (سمیر و سلین) متمرکز کند که مرد هیچوقت از علاقه و توجه زن به خودش خبر نداشته است.
در واقع کشف و کالبدشکافی گره گذشته زندگی به هم پیچیده آنها برای اولین بار سمیر را با این احتمال روبرو میکند که سلین او را دوست داشته و به خاطر او دست به خودکشی زده، که یک کشف تلخ و شیرین دیرهنگام است. کشفی که دلیل اهمیت آن تمرکز بخش پایانی فیلم بر این وجه و رسیدن به چنین فینالی است که گذشته را هرچند دور و دور از دست اما تأثیرگذار بر زمان حال و آینده نشان میدهد و میتواند تز فیلم هم باشد.
درست برخلاف آنچه سمیر به مارین میگوید و از او میخواهد گذشته را فراموش کنند تا به زندگی زمان حال خودشان برسند، اما گذشته چیزی نیست که لب طاقچه دیروز از یاد آدمها برود. گذشته هر چند ظاهراً میگذرد اما هیچوقت نمیگذرد و فراموش نمیشود.
نظر شما