قهرمانی که با پدرش آب یخ می‌فروخت / مشروح نشست نقد کتاب احمد دهقان در کافه خبر

احمد دهقان نویسنده زمان «بچه‌های کاروون» می‌گوید که نوشتن در مورد جنگ مثل راه رفتن روی لبه تیغ است.

  آزاده میرشکاک: احمد دهقان نویسنده‌ای است که عده‌ای او را متهم می‌کنند به اینکه ضدجنگ می‌نویسد اما با اندک تاملی می‌توان دریافت او در واقع نویسنده‌ای است که با تکیه بر عنصر تخیل و با بهره‌گیری از تجارب ارزشمندی که از حضور در خط مقدم جنگ دارد، توانسته است در آثارش تصویری حقیقی از جنگ ارائه بدهد؛ تصویری که تلخ و شیرین و خوب و بد جنگ را با هم به نمایش می‌گذارد. انتشارات سوره مهر در نمایشگاه کتاب امسال «بچه‌های کارون» او را در اختیار علاقه‌مندان به ادبیات دفاع مقدس قرار داد. برای نقد و بررسی این رمان نوجوان با احمد دهقان، محمود جوانبخت و سیدعبدالجواد موسوی گپ وگفتی داشتیم که حاصل آن پیش روی شماست.

  

سیدعبدالجواد موسوی: امروزه تقسیم‌بندی کتاب‌ها برای کودک و نوجوان و بزرگسال کار سختی به نظر می‌رسد چون بسیاری از جوان‌های بیست و چند ساله به بازی‌های کامپیوتری سرگرم‌اند و بعضی از آنها هنوز مخاطب ادبیات جدی نشده‌اند. می‌خواهم بدانم شما امروز وقتی رمان کودک و نوجوان می‌نویسید دقیقا چه رده سنی‌ای را مد نظر دارید؟

احمد دهقان: تا یکی دو دهه پیش رده‌بندی دقیقی برای نوشتن وجود داشت اما حدود سه دهه پیش در غرب و پس از آن در کشور ما رده‌بندی سنی تغییر کرد. شاید مهم‌ترین اثری که در به هم زدن این رده‌بندی نقش داشت سلسله رمان‌های هری‌پاتر بود که حجم‌شان به نسبت رمان‌ نوجوان بسیار زیاد بود و در سراسر دنیا چه در میان نوجوانان و چه در میان بزرگسالان مخاطبان بسیاری پیدا کرد. این کتاب و نمونه‌هایی نظیر آن رده‌بندی سنتی‌ای را که ما در ذهن داشتیم کاملا تغییر داد. کودکان ما از پنجم، ششم دبستان وارد رده سنی نوجوان می‌شوند و از این مقطع به بعد تا آنجا که ممکن است در انتخاب کتاب، خود را به سمت رده سنی بزرگسال می‌برند. الان یک نوجوان دوازده‌ساله و یک نوجوان هفده‌ساله هر دو می‌توانند یک رمان را بخوانند و به یک اندازه از آن لذت ببرند. البته در کشور ما هنوز هم بسیاری از ناشران و نویسندگان به همان رده‌بندی کانون پرورش فکری پایبندند اما واقعیت این است که امروزه دیگر سن افراد یا تحصیلات آنها تعیین‌کننده کتابی که باید بخوانند نیست بلکه هوش خوانش آنها در این امر تعیین‌کننده است.

موسوی: در این صورت چه دلیلی دارد شما رمان‌تان را به عنوان رمان نوجوان منتشر کنید. بهتر نیست بدون عنوان و پسوند، آن را چاپ کنید و مخاطب، فارغ از رده سنی به سراغ آن برود؟

دهقان: براساس رده‌بندی سنتی، رمان «بچه‌های کارون» در گروه سنی هـ قرار می‌گیرد. امروز رمان‌هایی که برای این گروه سنی نوشته می‌شوند، به کار گروه‌های سنی پایین‌تر نمی‌آیند اما از گروه سنی هـ به بالا می‌توانند مخاطب این رمان‌ها باشند. بچه‌های کارون هم اگرچه برای نوجوانان نوشته شده اما می‌تواند مخاطب بزرگسال هم داشته باشد.

موسوی: وقتی کتاب شما را بزرگسالان هم می‌توانند بخوانند، قید رمان نوجوان مخاطب شما را محدود نمی‌کند؟ ممکن است یک بزرگسال با دیدن این قید از کتاب به راحتی عبور کند.

دهقان: این در کشور ما هنوز یک قاعده است که رمان نوجوان باید این عنوان را با خود به همراه داشته باشد در حالی که بیرون از این مرزبندی‌ها و قواعد از پیش‌تعیین‌شده، شور و هیجان خاصی که در رمان نوجوان هست، بسیاری از بزرگسالان را هم به خواندن ترغیب و تشویق می‌کند. کمیک استریپ‌ هم در واقع برای نوجوانان تعریف می‌شود اما خیلی از بزرگسالان هم آن را می‌خوانند و از آن لذت می‌برند.

موسوی: بعد از «گردان چهار نفره» و «دشتبان» این سومین کاری است که آقای دهقان برای نوجوانان می‌نویسد و به نظر می‌رسد نوشتن رمان برای نوجوانان را جدی گرفته‌ است. آقای جوانبخت! بچه‌های کارون را در مقایسه با این دو اثر چطور می‌بینید، به نظرتان این کتاب از دو اثر قبلی پیشتر است؟   

 محمود جوانبخت: قطعا پیشتر است. احمد دهقان بر خلاف بسیاری از داستان‌نویسان حوزه دفاع مقدس، کارش را با ادبیات کودک و نوجوان شروع نکرد و شاید بعد از انتشار ده اثر برای بزرگسالان شروع به نوشتن برای نوجوانان کرد. وقتی گردان چهارنفره منتشر شد برای همه عجیب بود که دهقان برای نوجوانان کتاب نوشته چون کارهایی که پیش از آن از او منتشر شده بود، بسیار تلخ بودند و هیچ نسبتی با دنیای نوجوانی نداشتند. آنقدر این تلخی عمیق بود که من به شخصه هیچ وقت فکر نمی‌کردم او بتواند برای نوجوان‌ها چیزی بنویسد. گردان چهار نفره در مقایسه با دشتبان و بچه‌های کارون کاری خام‌دستانه به شمار می‌رود و کاملا معلوم است کار نویسنده‌ای است که پیش از این با دنیای بزرگسالان سر و کار داشته اما در بچه‌های کارون آقای دهقان توانسته براساس تکنیک‌های لازم، جهانی را خلق کند شامل تمام عناصری که می‌توانند نوجوانان را جذب کنند. مهم‌ترین ممیزه این کار این است که قهرمان دارد و مخاطب در همان صفحه اول کتاب با اسم قهرمان مواجه می‌شود و تا پایان کار هم با او درگیر است. در این کتاب راوی، قهرمان نیست. البته او یک راوی کنشمند است، در ماجراهای رمان نقش دارد و حتی در جاهایی به قهرمان رمان کمک می‌کند. نکته دیگر این است که نویسنده مقدمه‌چینی نکرده و قهرمان رمانش را به بهترین شکل و در جای مناسب وارد داستان کرده. در این کتاب دیگر هیچ اثری از آن نویسنده تلخ‌نویس بزرگسال نمی‌بینیم. در اینجا دنیای جنگ و مناسبات آدم‌بزرگ‌ها به خوبی و با زبانی کاملا مناسب برای نوجوان، از زاویه دید یک نوجوان و با حضور یک قهرمان نوجوان به تصویر کشیده شده. در عین حال آقای دهقان به واقعیت هم پایبند بوده و نمی‌خواسته در کارش دچار مضمون‌پردازی فانتزی شود. ایشان با توجه به روایت مانوس و نه رسمی‌ای که از جنگ وجود دارد و با در نظر گرفتن این نکته که نوجوانان در جنگ ما نقشی بسزا و پررنگ داشته‌اند، رمانش را روایت کند.

شما به درستی به نقش مهم قهرمان این اثر اشاره کردید اما این قهرمان شخصیت مبهمی دارد. این ابهام از آغاز رمان شروع می‌شود و تا پایان داستان ادامه می‌یابد. لااقل آن‌طور که من انتظار داشتم از شخصیت این رمان ابهام‌زدایی نشد. آقای دهقان! شما کتابتان را تقدیم کرده‌اید به «عبدالرضا خفاجی چه زندگی او واقعیت باشد و چه افسانه». عبدالرضا خفاجی کیست و چطور سر از این رمان درآورده؟

دهقان: شاید نزدیک بیست سال پیش خاطرات یک سروان عراقی را می‌خواندم که در حد یکی دو صفحه درباره شخصی به نام عبدالرضا خفاجی حرف زده بود و گفته بود وقتی خرمشهر در اشغال عراق بوده شخصی به این نام را دستگیر می‌کنند و می‌فهمند که او پسر یک خانواده پولدار بهبهانی بوده و برای شناسایی به آنجا می‌رفته. اما کسانی که درباره وجود چنین شخصی تحقیق کرده‌اند به نتیجه‌ای نرسیده‌اند و کسی نمی‌داند اصلا چنین شخصی وجود داشته یا نه.

جوانبخت: حتی بعضی‌ها می‌گفتند این شخص صابئی بوده.

نه، نمی‌توانسته صابئی باشد. چون خفاجی‌ها از یکی از عشیره‌های بزرگ عرب‌های خوزستان هستند و اصالتا سوسنگردی‌اند و البته خیلی از آنها در خرمشهر و آبادان و اهواز زندگی می‌کنند و تا آنجا که بنده اطلاع دارم شیعه‌اند.

دهقان: خواندن آن یکی دو صفحه از خاطرات سروان عراقی مرا به فکر نوشتن داستانی درباره این شخصیت انداخت. این ماجرا نزدیک به دو دهه در ذهن من حضور داشت تا عاقبت تبدیل به یک رمان نوجوان شد. من این کتاب را به عبدالرضا خفاجی تقدیم کردم و نکردم. چون عبدل داستان من، عبدالرضا خفاجی نیست اما از او وام گرفته شده، بی‌معرفتی بود اگر از او یاد نمی‌کردم و دروغ بود اگر این رمان به نام او نوشته می‌شد چون من فقط چیزی درباره او خوانده بودم اما آن را تبدیل به قصه‌ای کردم که دیگر قصه او نیست، قصه احمد دهقان است.

جوانبخت: این تقدیم‌نامه به نوعی نشان‌دهنده تواضع نویسنده و ادای دین او به شخصیتی است که از او نام برده به این قصد که تم این رمان ریشه در زندگی شخصی به این نام دارد که حتی به لحاظ حقیقی وجود او اثبات نشده. در حالی که آقای دهقان می‌توانست بدون هیچ اشاره‌ای به نام عبدالرضا خفاجی کارش را چاپ کند و ادعا کند که این اثر صددرصد براساس تخیل او شکل گرفته.

اتفاقا در ادبیات دفاع مقدس اگر شخصیت اصلی و قهرمان اثر، ریشه در واقعیت داشته باشد، بنده به شخصه با او ارتباط بیشتری برقرار می‌کنم. اساسا این یکی از ویژگی‌های آثار آقای دهقان است که جنگ تحمیلی را نه بر پایه خیال بلکه با برداشت از واقعیات جنگ می‌نویسند. ایشان جنگ را از نزدیک تجربه کرده و در آثارش نه اهل اغراق است و نه به قول شما اهل فانتزی‌نویسی. در عین حال از روایت خشک و رسمی و خلق شخصیت‌هایی که بیشتر به قدیس می‌مانند تا آدم معمولی پرهیز دارد. آدم‌های آثار آقای دهقان را به راحتی می‌توان باور کرد و در بچه‌های کارون هم تقدیم‌نامه‌ای که ایشان نوشته‌اند ارزش و جذابیت کار را بیشترکرده است.

دهقان: داستان نوشتن درباره جنگ مثل راه رفتن روی لبه تیغ است چون خوانندگان من به واقع‌گرایی بسیار علاقه‌مندند. دوست ندارند در روایت از جنگ ذره‌ای اغراق شود. در عین حال داستان‌نویسی اقتضائاتی دارد و من باید مراقب باشم میل مخاطبم به واقعیت مرا از اصول داستان‌نویسی دور نکند. حرکت روی لبه این تیغ مرا به سمت فرم خاصی از داستان‌نویسی هدایت کرد؛ شاید اگر نویسنده دیگری به جای من بود مستقیما زندگی قهرمان را روایت می‌کرد ولی در جامعه امروز ما آنقدر درباره قهرمانان جنگ اغراق شده که مخاطب دیگر به راحتی آنها را نمی‌پذیرد. من برای نوشتن یک اثر قهرمان‌محور به جای روایت مستقیم زندگی قهرمانم از کاتالیزوری به نام راوی یا همان ناصر استفاده کردم. ناصر روای‌ای است که مخاطب دنیای امروز او را باور می‌کند. او نه قهرمان است و نه می‌خواهد از یک قهرمان حرف بزند. او راوی دنیایی است که در آن قرار دارد و از قضا قهرمان رمان یعنی عبدل در این دنیا نقش مهمی دارد. ناصر که رمان از زاویه دید او روایت می‌شود، مثل همه ما اشتباه می‌کند، به اشتباه خود اعتراف می‌کند، حتی بعضی جاها خودش را به خاطر خنگ‌بازی درآوردن خود سرزنش می‌کند، او یک آدم معمولی است؛ با همه شیطنت‌ها و اشتباهاتی که اقتضای نوجوانی است. در آثاری که در کشور ما برای نوجوان منتشر می‌شود اگر راوی اثر نواجوان باشد می‌بینیم از او هیچ اشتباهی سر نمی‌زند اما ناصر اشتباه می‌کند...

کارون 2

احمد دهقان معتقد است نوشتن درباره جنگ مثل راه رفتن روی لبه تیغ است.

جوانبخت: و اصلا اشتباهات او یک جاهایی حرکت ایجاد می‌کند و قصه را پیش می‌برد.

دهقان: بله، دقیقا. من از نگاه او قصه یک قهرمان را روایت کنم. قهرمانی که در دنیای واقعی جنگ بوده و نبوده.

چرا می‌گویید بوده و نبوده؟ چرا تصمیم گرفتید عبدل بین بودن و نبودن در تردد بماند. شما روایتتان را ارائه می‌دادید و اجازه می‌دادید من مخاطب خودم به نتیجه برسم که چطور باید درباره این شخصیت و اوقعی بودن یا نبودنش تصمیم بگیرم.

دهقان: من این را درباره مخاطبم نمی‌گویم. من این حرف را درباره خودم می‌زنم.

 اما این ابهامی که شما درباره آن از قبل تصمیم گرفته‌اید تا پایان اثر با مخاطب می‌ماند.

دهقان: من اینطور فکر نمی‌کنم. رمان هرچه پیشتر می‌رود از این ابهام کاسته می‌شود. مخصوصا در فصل آخر زندگی عبدل را کاملا باز کرده‌ام.

جوانبخت: خانم میرشکاک اگر ممکن است بفرمایید نشانه‌های این ابهام کجاست؟

عبدل نوجوانی خرمشهری است که قبل از جنگ با پدرش آب یخ می‌فروخته، او در طول اشغال خرمشهر وارد شهر می‌شده، بین عراقی‌ها می‌رفته، اطلاعات می‌گرفته و به این طرف کارون برمی‌گشته و اطلاعات را در اختیار فرمانده می‌گذاشته. ما هیچ‌وقت نمی‌فهمیم این اطلاعات دقیقا چه هستند و قرار است از طریق این اطلاعات چه اتفاقی بیفتد؟ و سوال مهم‌تر اینکه اصلا در طول اشغال خرمشهر واقعا این امکان وجود داشته که یک نوجوان بدون هیچ تجربه جنگی وارد شهر شود و به سلامت برگردد؟

دهقان: ناصر در طول رمان از طریق رابطه فرمانده با عبدل، از طریق خود عبدل، از طریق یدی و ... درباره این شخصیت اطلاعاتی به دست می‌آورد. در نیمه رمان گسستی به وجود می‌آید و آنقدر از عبدل خبری نمی‌شود که گویی فراموش شده است اما در دو جا اشاره‌ای به او می‌شود تا مخاطب او را از یاد نبرد و بداند که نویسنده هم عبدل را فراموش نکرده. در دو فصل آخر و با آزاد شدن خرمشهر از آنجا که سرگرد فروزان دیگر منعی ندارد که درباره زندگی عبدل حرفی بزند، ما کاملا با زندگی او آشنا می‌شویم. ما از طریق جست‌وجوها و بازجویی‌های سرگرد فروزان می‌فهمیم که عبدل حتی نیروهای بعثی را اذیت هم می‌کرده و گاهی به سمت آنها نارنجک هم پرتاب می‌کرده.

 جوانبخت: ابهامی که برای شما وجود دارد از همان نوعی است که در اسناد عراقی‌ها هم وجود دارد. خرمشهر به طور رسمی در چهارم آبان سال 59 سقوط کرد. تاریخ ورود اولین تیم شناسایی که وارد خرمشهر شدند نهم آبان 59 است که اتفاقا این تیم یکی دو شب هم در خرمشهر می‌مانند. یعنی به فاصله چهار پنج روز بچه‌های ما وارد خرمشهر شده و در یکی از خانه‌های نزدیک به مسجد جامع برای کسب اطلاعات و شناسایی مستقر می‌شوند. شما شاید حق داشته باشید بگویید چنین اتفاقی در عالم واقعیت افتاده اما این رمان نتوانسته آن را ثابت کند. ولی یادمان باشد که حتی راوی رمان هم سر از کار این نوجوان سبزه‌روی ریزنقش در نمی‌آورد و نمی‌داند چرا فرمانده‌اش که هیچ‌کس را تحویل نمی‌گیرد به این نوجوان اینقدر احترام می‌گذارد. این ابهامی که شما از آن حرف می‌زنید لازمه حفظ هیبت قهرمانانه عبدل در عین سادگی اوست.

موسوی: در واقع نویسنده از آغاز رمان درباره اهمیت این شخصیت به ما کد می‌دهد اما سعی می‌کند علت این اهمیت را اندک‌اندک به ما انتقال بدهد.

جوانبخت: احسنت! و اتفاقا این برای مخاطب اصلی کتاب یعنی نوجوان بسیار جذاب است و کشش کار را بیشتر می‌کند.

مساله این است که جنگ ما واقعا طوری بوده که مثلا در طول مدتی که خرمشهر در اشغال عراقی‌ها بود، یک نوجوان بگوید من می‌خواهم بروم توی شهر و برایتان اطلاعات بیاورم و فرمانده‌های جنگ به او بگویند برو بیاور؟ به همین سادگی؟

دهقان: شما تاریخ جنگ را از من می‌خواهید یا قصه جنگ را؟ قصه‌ای که من می‌نویسم مبتنی بر واقعیت و تاریخ جنگ است اما تاریخ نیست. من قصه خودم را تعریف می‌کنم اما در این قصه چیزی خلاف تاریخ نخواهم گفت. به هیچ کدام از آثار من اشکال و ایراد تاریخی نمی‌توان وارد کرد. در بچه‌های کارون هم من می‌خواهم قصه خودم را روایت کنم بدون اینکه خارج از واقعیت حرفی بزنم. عبدل ممکن است در واقعیت وجود داشته باشد اما او بهانه‌ای است تا من قصه خودم را از خرمشهر بگویم. شما نباید با من بحث تاریخی کنید. اگر مشکل تاریخی در قصه من وجود داشته باشد آن وقت من باید پاسخگو باشم.

من به دنبال ایراد یا اشکال تاریخی نیستم. قصه شما چون به بخش مهمی از تاریخ این سرزمین مربوط است، ممکن است پرسش تاریخی ایجاد کند و به نظرم این طبیعی است. سوال من این است که در تاریخ جنگ ما چنین وقایعی وجود داشته؟

دهقان: بله چنین مواردی وجود داشته. هفتاد درصد رزمنده‌هایی که داوطلبانه در جنگ تحمیلی شرکت کردند بچه‌های دبیرستانی بودند. اکثر کسانی که در خط شناسایی و اطلاعات عملیات دشمن بودند نوجوان بودند یا تازه به جوانی رسیده بودند. از نظر تاریخی چنین وقایعی در جنگ ما بسیار اتفاق افتاده.

موسوی: وقتی مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» منتشر شد، سر داستان «بن‌بست» هم همین بحث را با آقای دهقان داشتیم؛ داستان اسیری که بعد از آزاد شدن می‌فهمد همسرش ازدواج کرده و همین باعث می‌شود سر او را ببرد. آنجا هم این بحث مطرح بود که چنین چیزی واقعیت دارد یا نه و آقای دهقان پاسخ صریحی به این سوال نداد و فقط گفت شما باید برای تخیل نویسنده در این میان سهمی قائل باشید اما در عین حال نمی‌توان گفت در واقعیت چنین چیزی نبوده.

دهقان: پس از انتشار داستان من قاتل پسرتان هستم، وقتی مازیار میری تصمیم گرفت بر اساس این داستان‌ فیلم «پاداش سکوت» را بسازد، عده‌ای داد و بیداد به راه انداختند و به وزیر وقت ارشاد نامه نوشتند و تهدید کردند که در صورت ساخته شدن این فیلم، کفن‌پوش به خیابان آمده و جلوی ساختمان وزارت ارشاد تحصن خواهند کرد. چرا؟ چون می‌گفتند این واقعیت تاریخی نیست و چنین چیزی در جنگ ما اتفاق نیفتاده. البته بعضی از آن افراد که مرا به ضدیت با ارزش‌های دفاع مقدس متهم می‌کردند، وقتی در سالن سینما فلسطین از زبان سردار مرتضی قربانی شنیدند که در جنگ ما چنین واقعه‌ای رخ داده، از مواضع خود دست برداشتند. به هر حال مساله من باورپذیر بودن یا نبودن داستانم است و در مورد بچه‌های کارون باید دید این داستان برای مخاطب نوجوان باورپذیر هست یا نه.

موسوی: باورپذیری یک اثر داستانی یا مثلا سینمایی به توانمندی نویسنده یا فیلمساز در پرداخت اثرش برمی‌گردد.

دهقان: حتما همین‌طور است. من هم می‌گویم اگر بچه‌های کارون برای شما باورپذیر نباشد می‌توانید به من اعتراض می‌کنید. اما اینکه در واقعیت هم چنین اتفاقی افتاده یا نه مساله من نیست.

موسوی: مخاطبی که جنگ را می‌شناسد یا حتی خودش آن را از نزدیک تجربه کرده، شاید اصلا نیازی به این توضیحات نداشته باشد و بیشتر از این را هم باور کند. باید دید مخاطبی که جنگ را نمی‌شناسد چقدر اثر شما را باور می‌کند.

دهقان: اتفاقا مخاطبی که جنگ را ندیده و اصلا سنش اجازه نمی‌دهد از جنگ شناخت مستقیم و تجربی داشته باشد، قصه مرا راحت‌تر باور می‌کند. مشکل از آنجا شروع می‌شود که ما بخواهیم یک اثر داستانی دفاع مقدس را در برابر مجموعه وسیعی از اطلاعات تاریخی قرار بدهیم. درباره قصه من قاتل پسرتان هستم کسی درباره نفس عمل آن رزمنده که مجبور شد در شرایطی خاص و سخت، همرزم مجروح خودش را به شهادت برساند، حرفی نزد. هیچ‌کس نگفت چنین کاری فداکاری است یا کار زشتی است. همه به دنبال این بودند که ثابت کنند چنین اتفاقی در واقعیت رخ داده یا نه.

جوانبخت

جوانبخت بچه‌های کارون را کتابی ارزشمند می‌داند که سوره مهر برای دیده شدن آن تلاش و تبلیغ نکرده است.

جوانبخت: مساله دیگری که باید در نظر داشته باشیم تفاوت قهرمان‌سازی برای مخاطب بزرگسال و نوجوان است. مخاطب بزرگسال به دنبال قهرمان و قهرمان‌پروری نیست اما نوجوان، در جست‌وجوی قهرمان است؛ چه در عالم بیرون و چه در ذهن خودش. عبدل برای نوجوانی که ذهن قهرمان‌پروری دارد و به نوعی دوست دارد خودش هم عبدل باشد، پذیرفتنی است. اگر از منظر یک بزرگسال به این کتاب نگاه کنیم شاید شخصیت عبدل ما را قانع نکند اما برای یک نوجوان چنین شخصیتی قابل پذیرش است و حتی می‌تواند با او همذات‌پنداری کند. نوجوان به دنبال ابراز وجود و ثابت کردن خود به بزرگ‌ترهاست و عبدل هم شخصیتی است که حتی بزرگ‌ترها از کار او شگفت‌زده‌اند و او را تحسین می‌کنند. اینجا عبدل به عنوان یک نوجوان برای وطنش می‌جنگد و می‌خواهد انتقام خانواده و همشهریانش را بگیرد. این مولفه‌ها در کنار هم از شخصیت عبدل قهرمانی جذاب و باورپذیر و دوست‌داشتنی برای مخاطب نوجوان می‌سازد. ضمنا این کار ویژگی‌های دیگری هم دارد که می‌توان درباره‌شان بحث کرد. مثلا اینکه موقعیت جغرافیایی به خوبی ترسیم شده. حتی کسی که به خرمشهر نرفته به خوبی می‌تواند موقعیت این شهر و رود کارون را از طریق فضاسازی خوب نویسنده دریابد.

دهقان: در عین حال من می‌خواستم بچه‌های کارون فضای خاص خودش را داشته باشد. اگر الان کسی به خرمشهر برود می‌بیند این شهر با آنچه من نوشته‌ام فرق دارد.

فضای این رمان به خوبی ترسیم شده اما من متوجه نشدم خانه‌هایی که ناصر و بقیه به آن رفت و آمد دارند، کجای خرمشهر بوده؟

جوانبخت: بخش کوچکی از خرمشهر پس از سقوط شهر در دست نیروهای ما مانده بود.

دهقان: رود کارون بین قسمت اصلی شهر و بخش کوچکی از آن به نام کوت شیخ حائل بود و پس سقوط خرمشهر نیروهای ما در کوت شیخ مستقر شدند. من حتی چندبار تصمیم گرفتم اسم کوت شیخ را بیاورم اما دیدم نباید این کار را بکنم چون قصد من ساختن فضایی خاص این رمان بود و تلاشم را به کار بردم که مخاطب از دل همین فضایی که من ساخته‌ام موقعیت آدم‌ها و جنگی را که درگیر آن هستند، تشخیص بدهد. من موقعیت پل، مخفی‌گاه ناصر و رفقایش، بیمارستانی که مادر ناصر در آن کار می‌کند و... را توضیح داده‌ام اما نه بر اساس منابع جفرافیای روی نقشه بلکه بر اساس آنچه جهان داستانی من در این رمان و وقایع آن اقتضا می‌کرد. حتی وقتی خرمشهر آزاد می‌شود و آنها وارد شهر می‌شوند، خرمشهر را از منظر نوجوان‌های این رمان شرح داده‌ام نه از منظر آدم‌بزرگ‌ها. تلاش من این بود که جهان این داستان احتیاج به مابه‌ازای بیرونی نداشته باشد و همه چیز آن در خودش تعریف شود. حالا اینکه تا چه حد موفق بوده‌ام نمی‌دانم.

جوانبخت: من می‌خواهم درباره زبان این کتاب هم حرف بزنم. زبان این کتاب به نظر من بسیار شسته‌رفته است و لحن راوی کاملا قابل قبول و نوجوان‌پسند است. او هیچ وقت گنده‌تر از دهنش حرف نمی‌زند بلکه به اقتضای سن خود حرف می‌زند. طنزی زیرپوستی هم در این کتاب جریان دارد که بسیار بجاست و در کتاب خوش نشسته است.

موسوی: طنز این کتاب خیلی هم زیرپوستی نیست. اتفاقا این شوخ و شنگی نوجوانانه‌ به روشنی در کتاب جریان دارد و کاملا ملموس است.

دهقان: در این کار دو نوع طنز وجود دارد. یکی طنز عیان است که ما آن را در قالب شوخی‌ آدم‌های این رمان با هم می‌بینیم. نوع دیگر طنزی است که از زبان راوی می‌خوانیم. او به راحتی خودش را نقد می‌کند و مدام با خودش درگیر است و مونولوگ دارد. در این موارد لحن او صادقانه و حتی در مواردی ساده‌لوحانه است و همین نوعی طنز ایجاد می‌کند.

موسوی: ضمن تایید حرف آقای جوانبخت درباره زبان این رمان، باید بگویم در این کتاب لغز‌ش‌هایی ولو اندک در حوزه زبان به چشم می‌خورد که حتی اگر هم تعدادشان اندک باشد از آقای دهقان پذیرفته نیست چون ایشان در جایگاهی قرار دارد که انتظار می‌رود روی نثرشان دقت بیشتری داشته باشند. مثال می‌زنم: «...یدی که محل به عالم و آدم نمی‌گذاشت دو قطره اشک دو بر صورتش را رد انداخته بود» تا اینجا همه چیز خوب است اما شما بلافاصله بعد از این نوشته‌اید: «و چنان اشکی می‌ریخت که اگر با چشم خودت نمی‌دیدی باور نمی‌کردی».  وقتی من دارم در نتیجه توصیف شما رد دو قطره اشک را روی صورت خاکی یدی که اصلا اهل گریه کردن نیست تصور می‌کنم، چرا باید بلافاصله بعد بخوانم «چنان اشکی می‌ریخت». این جمله تصویر ذهنی مرا کاملا به هم می‌زند. البته چنین مواردی بسیار اندک است اما ما همین را هم به شما نمی‌بخشیم.

دهقان: حق با شماست، جمله دوم زائد است.

جوانبخت: یک علت اینکه شما به چنین مواردی حساسیت نشان می‌دهید این است که شاعرید و شعرا با روحیه‌ای متفاوت از داستان‌نویسان به کلمات نگاه می‌کنند چون عادت دارند با کمترین کلمات، بیشترین معنا را ارائه بدهند. برای همین هم هست که اغلب وقتی یک شاعر، داستان می‌نویسد کارش خوب از آب در نمی‌آید.

موسوی: اما در داستان هم ما نمونه‌هایی داریم که حتی یک سطر از کار را نمی‌توان حذف یا جابجا کرد. نمونه‌اش داستان کوتاه «نمازخانه کوچک من» نوشته هوشنگ گلشیری.

دهقان: روی نثر و زبان داستان کوتاه راحت‌تر می‌توان کار کرد و آن را تراش داد. داستان کوتاه مثل شعر می‌ماند اما رمان چون عرصه گسترده‌تری دارد احتمال وقوع چنین خطاهایی در آن بیشتر است.

در رمان هم می‌شود وسواس بیشتری روی نثر به خرج داد. ضمن اینکه شما تجربه‌های بسیاری را پشت سر گذاشته‌اید و الان وقت آن رسیده که به زبانی پاکیزه و بی‌غلط و حتی بالاتر از آن به زبانی ویژه خودتان برسید.

موسوی: الان اگر کسی بخواهد در حوزه ادبیات دفاع مقدس اثری داستانی بخواند که در عین صمیمیت و صداقت و به دور از روایت‌های رسمی، راوی پیروزی‌ها و تلخ‌کامی‌های جنگ تحمیلی باشد، می‌آید سراغ آثار شما. طبیعی است که انتظار داشته باشیم شما در زبان آثارتان هم به جایی برسید که در مضمون رسیده‌اید.

کارون 4

انتشارات سوره مهر  این رمان را در نمایشگاه کتاب امسال عرضه کرد.

جوانبخت: آقای موسوی از اشک ریختن یدی حرف زد. این شخصیت، شخصیت جالبی است و یکی از فرازهای خواندنی این رمان لحظه‌ای است که او پس از آزادی خرمشهر همین که وارد شهر می‌شود، اذان بی‌موقع می‌گوید. وقتی به او اعتراض می‌کنند که الان که وقت اذان نیست، می‌گوید من می‌خواهم وارد شهرم بشوم؛ شهری که هجده ما زیر پای بعثی‌ها بوده، باید اذان بگویم تا شهرم تطهیر شود.

دهقان: یدی یک آدم معمولی است. او یک مذهبی دوآتشه نیست. آدمی است مثل ما با علائق و دلبستگی‌های خاص خودش. او اگر هم اذان می‌گوید لزوما از سر اعتقاد دینی نیست بلکه بیشتر به امری درونی و اخلاق خود او مربوط می‌شود. به هر حال من خرمشهر را دوست دارم. خرمشهر برای من شهری بسیار زیباست و تمام تلاشم این بوده که علاقه‌ای که شخصا به این شهر دارم و لذتی را که از حضور در آن می‌برم به ویژه در بخش مربوط به آزادی خرمشهر در این کتاب تداعی کنم.

خرمشهر را هنوز هم مثل سال‌های جنگ دوست دارید؟

دهقان: بله، هر سال هم می‌روم خرمشهر و آبادان و در خیابان‌های آنجا پرسه می‌زنم و از این کار واقعا لذت می‌برم. هیچ‌وقت هم در و دیوار این شهرها برایم تکراری نمی‌شود.

جوانبخت: نمی‌خواهم حرف سیاسی بزنم اما واقعیت این است که امروز بحث احتمال حمله نظامی به ایران یا تجزیه شدن کشور مطرح است. نسل امروز باید با مفهومی به نام ایران و دفاع از کیان وطن آشنا شود. جنگ تحمیلی جنگی بود که ما در آن حتی یک وجب از خاکمان را از دست ندادیم و خرمشهر جان این جنگ بود. ما در این مقطع به کتابی مثل بچه‌های کارون

احتیاج داریم تا به نوجوان امروزی به زبان خود او از خرمشهر و آزادی خرمشهر بگوید. این کتاب کتاب مهمی است چون نشان می‌دهد که چطور یک بچه جان و خانواده‌اش را فدا می‌کند تا شهرش؛ پاره تن کشورش دوباره به وطن برگردد. این انتقاد به انتشارات سوره مهر وارد است که با وجود اهمیت این کتاب برای دیده شدن آن تبلیغ نکرده.

5757

کد خبر 304767

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محمد حسن A1 ۱۷:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۴/۳۱
    6 1
    آقای دهقان از نویسندگان خوب دفاع مقدس است. تهدیدها و تهمت هایی که به او می‌زنند هیچ وقت باعث نشده از شیوه اش برای نوشتن دست بردارد. با آرزوی موفقیت برای ایشان و با تشکر از خبرآنلاین.
  • خانم الف IR ۱۰:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
    1 0
    خیلی علاقمند به ادبیات داستانی دفاع مقدس نیستم . این رمان هم خیلی اتفاقی به دستم رسید . اما اعتراف میکنم خیلی از مطالعه اش لذت بردم و کل کتاب رو تو یک روز خوندم و تا تموم نشد اون رو کنار نذاشتم . آخر کتاب هم برای شهادت عبدل و خانواده اش اشک ریختم ... به نظرم باید تبلیغ بیشتری بشه برای این کتاب ... ضمن اینکه هیچ دلیلی نداره این کتاب فقط برای گروه سنی نوجوان باشه چون من هم به عنوان یک جوان 27 ساله بسیار زیاد تحت تاثیر کتاب قرار گرفتم .
  • کوثر A1 ۰۷:۵۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۱۷
    0 0
    واقعا رمان زیبایی بود از آقای احمد دهقان هم سپاسگذارم بابتش عالی بود

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین