دلی پر ز دانش سری پر سخن
زبان پر زگفتارهای کهن
آغاز:بیت بالا که سرآغاز داستان رستم و شغاد در شاهنامه است ، می تواند بهترین توصیف برای مرشد ترابی باشد. مرد گفتارهای کهن که شاید بعد از درگذشت چهره های پیش کسوت این شاخه از هنر ونمایش و موسیقی، همانند مرشد مرادی و دیگر مرشدان،او بود که بیش از چند دهه بار چنین امانتی را به دوش کشید و نام و سخن فردوسی حکیم را در کوی و بام صلا داد و بر برزن افکند.
میانه: مرشد ترابی گنجینه ای از نقل های شاهنامه بود و دستگاه های موسیقی راهم به خوبی می شناخت و با لحن های حماسی و آیینی شاهنامه دمخور بود. نخستین بار به مدد کارهای فرهنگی که غلامحسین کرباسچی در شهرداری تهران ایجاد کرد نام و هنرش بر سر زبان ها افتاد و اندک اندک او به نماد و استوانه شاهنامه خوانی در تهران و سپس ایران تبدیل شد. بعدها و در چند جشنواره نمایشهای آیینی او در بخش شاهنامه خوانی پای ثابت نمایش ها بودو سعدی افشار دربخش نمایش های سیاه بازی و چه تلخ است که هر دوی آنها در یک سال رخ در نقاب خاک کشیدند. او علاوه بر آشنایی با ردیف های موسیقی و دستگاه ها بر موسیقی محلات تهران هم اشرافی شگفت داشت و نغمه هاو آوازهایی در بیات تهران را به خوبی می خواند و علاوه بر آن با نغمات این منطقه جغرافیایی به خوبی آشنا بود. بسیاری هم نزدش به شاگردی رفتند و آنکه علاقه مند تر از همه بود، خانم گردآفرید(فاطمه حبیی زاد) بود که سالیان قبل مجموعه ای ازتجربه های این استاد نامی را فرا گرفت و حتی روزی هم به روزنامه همشهری آمد و ایده های نوی داشت که متاسفانه همانند بسیاری از دیگر استعدادهای این مرز و بوم خوب شنیده نشد و در نهایت رخت سفر بر بست و به دیاری رفت که قدر هنرش را بدانند. یکی از دوستان نقل می کرد که استاد از او به عنوان شاگردی خوب و علاقه مند یاد می کرد. شاید دوست فرهیخته و محقق و موزیسین، آقای فریبرز رستمی، که در حال سامان دادن به تحقیقی درازدامن درباره موسیقی تهران است ، بتواند بهتر از نگارنده گوهر و و قدر و قیمت استاد مرشد ترابی رابه جامعه فرهنگی و هنری بشناساند.
انجام:سالهای میانی دهه هفتاد بود و من روزنامه نگار روز هفتم همشهری که پایم به فرهنگسرای بهمن باز شد. در آنجا مرشد ترابی را دیدم و قرار ملاقاتی با او گذاشتم در منزلش برای مصاحبه که در محله ای فقیرنشین در همان جنوب شهر بود. الان دقیق در خاطر ندارم که شهر ری بود و یا همان حوالی فرهنگسرای بهمن اما وضعیت زندگی و معیشتش به معنی دقیق کلمه افتضاح بود و خود من هم شرمم آمد از این که هنرمندی با این همه دانش و توانایی و در طرازی ملی و حتی بین المللی چنین با فقرو فاقه دست و پنجه نرم می کند. همان زمان به یاد خاطره ای افتادم که اخوی گرامم( سید عبدالحسین مختاباد) تعریف کرد. او می گفت: در سالهای اولیه دهه 70 به دیدار مرشد محمد مرادی ، یکی از پیشکسوتان نامدار زورخانه رفت( فردی که در زمان مدیریت استاد هوشنگ ابتهاج سایه بر رادیو از هنر و توانایی او استفاده فراوان برده شد) و وقتی وضعیت نه چندان مناسب معیشتی اش را دید، به صرافت می افتد که یکی از مقامات دولتی را به نحوی به منزل استاد بکشاند و اسبابی شود برای کمکی به این هنرمند نامی اما دور افتاده .
بعد از مدتها یکی از مقامات نسبتا بلند پایه جمهوری اسلامی ( در حد وزیر و معاون رئیس جمهور) را که اهل قلم و فرهنگ هم بود، و دستی هم درتحقیقات شاهنامه داشت، راضی می کند که به دیدار این پیر و خنیاگر شاهنامه بروند. روز دیدار هم مرشد مرادی و هم اخوی انتظار داشتند که مسئول یاد شده یک یاعلی بگوید وکمک موثری به این پیرمرد بکند، اما تنها جمله ای که از دهان این مسئول بیرون آمد این بودکه انشاء الله خداوند به شما کمک کند: مرحوم مرشد مرادی که آدم رک و صریحی بود،بی درنگ گفت: خداوند که وضعیت مرا می بیند و اگر بخواهد کمکی بکند ، قطعا منتظر دستور شما نمیماند، شمایی که مسئولی و دستت می رسد چه کاری می توانی انجام دهی و بی اختیار خاطره ای گفت از سالهای دور ، زمانی که به صحنه رفت و اجرایی کرد و مسئول وقت فرهنگ و هنر، روز بعد از اجرا او را به دفترش خواست و گفت چه می خواهی ؟ تو با این هنری که داری نام فردوسی و هنر سنتی را زنده کردی؟ چیزی از من بخواه؟که این بنده خدا هم گفت خانه و منزل مسکونی مناسبی ندارم. بلافاصله مئسول مربوطه با استاندار ( به گمانم یزد) تماس میگیرند و می گویندکه در اولین فرصت یک منزل در شان استاد برایشان فراهم کنید ، هزینه هایش را هم فرهنگ و هنر تقبل می کند.
پیش از این در مرگ استادانی چون جلیل شهناز و احمد ابراهیمی نوشتم که وضعیت معیشتی آنان به گونه ای بود که درسال های آخر عمر مدام در گیر و دار یک تومن و دو تومان بودند. مرشد ترابی هم از این قاعده مستثنی نبود، چنانکه بیماری که او به آن دچار شد یکباره به سراغش آمد. شاید اگر مسئولی در همین مرکز هنرهای نمایشی برنامه ای تدارک می دید که سالی یکبار این گونه گوهرهای کمیاب عرصه هنر را به رایگان و البته با اجبار مورد آزمایش و چکاپ کامل قرارمی دادند، ما چند سال دیگر هم از وجود و گنجینه هنرهای آنها بهره می بردیم و شاید هم او و نیز سعدی افشار می توانستند حضوری موثر در جشنواره امسال آیینی داشته باشند .اما با از کف رفتن آنها، امسال این جشنواره عملا به سوگواره ای برای دو بزرگ هنر آیینی تبدیل شده است.یادش گرامی باد.
نظر شما