این روزها با نام بردن مقام محترم رهبری از کتاب ریشه‌ها اثر آلکس هیلی، اقبال به این کتاب هم فزونی گرفته است. اما کمتر کسی است از خریداران کتاب که از خود بپرسد اوضاع مترجم و ناشر این کتاب چگونه است؟ وآنها در تمامی این سال‌ها چه بر سرشان رفت؟

کتاب قبل از انقلاب اسلامی منتشر شد، ناشر کتاب عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر بود که کار انتشاراتی را از یک حجره کوچک در خیابان ناصرخسرو شروع کرد و باهمت و پشتکار مثال‌زدنی، بعد از سه دهه این انتشاراتی را به جایی رساند و برکشاند که در دوره خود از آن به عنوان مهم‌ترین انتشاراتی خاورمیانه یاد می‌کردند.

وقتی انقلاب شد،در شور و غوغای سال‌های اولیه، آقای جعفری به زندان افتاد، او به واگذاری (صلح) نشرش وادار و نتیجه آن شد که این مرد زحمتکش،که در خانه هر ایرانی حداقل یکی از آثار انتشاراتی‌اش را می‌توان یافت، در اوج کارهای فرهنگی از کار بازماند و خانه‌نشین شد. بعدها فرزندش یک انتشاراتی دیگری راه انداخت که هر از چند گاه بر سر راه آن انتشاراتی هم سنگ‌اندازی‌هایی صورت می‌گیرد که در عمل به از نفس افتادن انتشارات یادشده منجر شد.

استاد عبدالرحیم جعفری البته از پای ننشست و شکایت به دادگاه و شورای عالی قضایی برد. حکم شورا بر این نتیجه قرار گرفت که اخذ صلحنامه از ایشان تحت فشار و بدون رضایت و غیرقانونی بود و باید اموال به ایشان بازگردانده شود. اما دوندگی‌های دو دهه‌یی این پیر عرصه نشر نتیجه‌یی نداشت.

نکته جالب ماجرا آنجا بود که برخی نهادهای فرهنگی همانند حوزه علمیه قم یا دانشگاه امام صادق به دلیل آنکه شبهه غصبی بودن بر این مال را قوی می‌دانستند، از انضمام آن به مجموعه خود، اجتناب کردند. حتی کار به جایی رسید که مدیر انتصابی امیرکبیر در سال‌های اولیه دهه 80، به منزل استاد عبدالرحیم جعفری آمد و گفت به دلیل آنکه آنجا نماز می‌خواند، می‌خواهد او (صاحب اصلی این مکان و امکانات) راضی باشد تا نمازش با شبهه روبه‌رو نشود. در همان سال‌ها وقتی در مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی برای پاسداشت آقای جعفری مراسمی با شکوه برگزار شد،یک قطعه تابلو فرش ابریشمی از سوی مدیر وقت انتشارات امیرکبیر به ایشان اهداء‌ شد که آقای جعفری به مزاح گفتند: از مال خود من به من هدیه می‌دهند؟! در همان جلسه بود که استاد بهاء‌الدین خرمشاهی از ستم بر آقای جعفری یاد و به احکام دادگاه هم اشاره کرد که به نفع ایشان صادر شده بود اما گوشی بدهکار این موارد نبود.

آقای جعفری شرح این ماجرا را تمام و کمال در جلد سوم خاطرات خود داد که الان بیش از هشت سالی است در بخش ممیزی وزارت ارشاد معطل مجوز است. نگارنده این بختیاری را داشت که نسخه ای از این یادداشت ها را از استاد جعفری گرفته و بخواند و بر سرنوشت و ماجرای غم انگیز و حیرت زایی که بر این مرد فرهنگی رفت دریغ و افسوس خورد.

خوشبختانه در تمامی این سال‌ها قوه قضاییه اموال مصادره شده بسیاری از شهروندان را به آنها بازگرداند (نمونه معروفش شرکت خاور بود که برادران سودآور با شکایت و با حکم دادگاه اموال‌شان را پس گرفتند و بخشی از این اموال را صرف سرمایه‌گذاری برای انتشار دانشنامه دانش‌گستر کردند) اما اموال مردی که یکی از کارهای جزیی‌اش انتشار کتاب ریشه‌ها بود، هنوز در برزخ و بلاتکلیفی است. ضمن آنکه برخی کتاب‌های انتشارات امیرکبیر تا سال‌ها به دلیل سیاست‌های غلطی که در آن رایج بود، عملا امکان چاپ نداشت.

از آن سوی دیگر مترجم ریشه‌ها(علیرضا فرهمند) هم از برخی طعن و تشنیعات مصون نماند. نگارنده این بختیاری را داشت که در دوره‌یی شش‌ماهه از دانش روزنامه‌نگاری استاد علیرضا فرهمند بهره‌مند شد. مردی متواضع، فروتن و انسان به معنی دقیق کلمه. عاشق مطالعه والبته با تسلطی شگفت‌انگیز بر زبان انگلیسی. استاد یک ایراد داشت و آن اینکه هر از چند گاه مورد نوازش یکی از روزنامه‌ها قرار می‌گرفت و به لقب جاسوس و القابی مشابه آن مفتخر می‌شدند.او در دوره‌یی دبیر بخش خارجی روزنامه کیهان بود که بعدها با طعن و تشنیع هر از گاهی روبه‌رو می‌گردید.

به یاد دارم در یکی از سال‌ها که انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران ایشان را به عنوان روزنامه‌نگار برتر انتخاب کرد، به خواست خود استاد، جایزه را بدون اعلام عمومی به ایشان اهدا کردند. یعنی آن سال ما نام مرحوم بورقانی را اضافه کردیم تا در آشکار به پنج نفر جایزه داده باشیم( تا از مصوبه مربوطه عدول نکرده باشیم)و جایزه ایشان را با دعوت‌شان به هیات‌مدیره و در جمعی خصوصی اهدا کردیم چرا که ایشان رضایتی به علنی شدن نام‌شان نداشت. بعدها فهمیدم که پیرمرد از اینکه مورد عتاب و خطاب برخی ناشسته‌رویان ناسزاگوی قرار گیرد، هراس داشت و لذا ترجیح داد جایزه‌اش را در سکوت و خفا بگیرد.
اکنون اما اگرچه وضعیت استاد عبدالرحیم جعفری و سرمایه فرهنگی که از کفش به درآوردند، همچنان بلاتکلیف است اما به مدد ذکر خیری که مقام محترم رهبری از کتاب ریشه‌ها انجام دادند، برخی رسانه‌های منتسب به جریان افراطی به گفت‌وگوی تفضیلی با مترجم می‌پردازند. این اوضاع بی‌اختیار نگارنده را به یاد عکسی انداخت که بعد از فوت مرحوم ایرج افشار، از دیدار ایشان با مقام محترم رهبری در مطبوعات منتشر شد.
انتشار آن عکس سبب شد تا روزنامه‌یی که سال‌های سال استاد افشار را به ماسون بودن و جاسوس بیگانه متهم می‌کرد، دم فرو بندد و دیگر کمتر درباره استاد افشار پراکنده‌گویی کند.

امید که جامعه فرهنگی ایران به سمت و صورتی میل کند که بازار تکریم و تشویق گشوده بماند و اگر حقوق زحمتکشان این عرصه به آنها بازگردانده نمی‌شود (که این هم جفایی است عظیم در حق این بزرگان) حداقل به القابی چون جاسوس بیگانه و... نواخته نشوند.

توضیح:این یاداشت در صفحه آخر روز پنج شنبه روزنامه اعتماد منتشر شد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 327207

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۰۷:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۱
    12 0
    بی کاریم بخدا. من از یادگاری های آن دوره دلم برای کانون پرورش فکری خیلی تنگ می شود. بعدها شد مثل خانه طاعون زده. انتشارات امیرکبیر و خوارزمی و یک انتشاراتی مخصوص کتابهای کنکور هم بود که بی نظیر بود. یاد آن زحمتکشان فرهنگ به خیر.