پگاه روشان: «زمانی که یک اثر هنری بودم» نوشته اریک امانوئل اشمیت که از سوی انتشارات افراز و با ترجمه فرامرز ویسی و آسیه حیدری به بازار کتاب آمده، یک اثر خواندنی و متفاوت است که با استقبال مخاطبان نیز مواجه شده است.
چطور ممکن است انسانی با همه اراده و تواناییهایش تبدیل به یک اثر هنری بدون اراده شود! در این کتاب جذاب با قلم روان استاد فسلفه، امانوئل اشمیت، این امر ممکن میشود. آدمی با همه خواست و اراده خود، تبدیل به یک اثر هنری برجسته خواهد شد. تازیو، پسر جوان ۲۰ سالهای است که از زندگی ناامید شده. او دو برادر بسیار زیبا و مشهور دارد اما خودش، نه چهره چندان زیبایی دارد و نه در سایر کارها موفقیتی کسب کرده است. کتاب با این جمله شروع میشود: «همیشه در خودکشیهایم ناموفق بودهام. همیشه، در همه چیز ناموفق بودهام. بهتر بگویم زندگیام عین خودکشیهایم بوده.» تازیو برای بار چندم تصمیم به خودکشی میگیرد اما هنگامی که بر بالای تپهای ایستاده زئوس، هنرمند معروف، او را از این کار باز میدارد. زئوس پیشنهادی برای وی دارد: «تو اگر واقعا به ادامه زندگی علاقهای نداری خودت را به من بسپار. من از تو یک اثر هنری درخشان خواهم ساخت...»
فضای داستان و ماجرای این دگردیسی و تغییر هویت انسانی، بلافاصله مسخ کافکا را به یاد میآورد. اما حقیقت این است که اشمیت در فضایی کاملا متفاوت به این مقوله مینگرد. کافکای قرن بیستم و عصر مدرن که برای انسان مسخ شدهاش قائل به هیچ جایگاهی نیست و انسانیت مدرن را تباه شده میپندارد، با اشمیت قرن بیست و یکم و عصر پُست مدرن بسیار متفاوت است. اشمیت انسان مسخ شدهاش را «آدام بیس» نامید. آنچه خواننده را با آدام، قهرمان داستان، پیش میبرد؛ مبارزه تدریجی وی برای رسیدن به خویشتنِ خویش است. چیزی که سرانجام، تنها هنر قادر به انجام آن میشود. هنری که در خدمت انسان است، نه هنری که انسان را به بردگی بکشاند.
اشمیت دارای دکترای فلسفه است و در نوشتههایش میتوان نگرش عمیق فلسفی و انسانی را با اندکی تامل کشف کرد. شخصیت پردازی در قالب اسطورهها (زئوس، آدام، آنیبال، لویاتان) برگرفته از دانستهها و آگاهی فلسفی وی میباشد. نحوه استفاده اشمیت از نام اسطورهها بسیار قابل توجه است گویا وی به صِرف نَماد از آنها بهره نمیبرد بلکه میخواهد با گریزی به گذشته بشر، انسان امروز را به قضاوت بکشاند. آنچه در این کتاب به زیبایی و صراحت به تصویر کشیده شده است، تقابل ویژگیهای نهفته و متناقض در سرشت انسان است. این ویژگیهای متناقض بشر در قالب شخصیت اصلی رمان (تازیو به آدام بیس و از آدام بیس به انسانی با ویژگیهای انسانی) بیان شده است. زمانی که یک اثر هنری بودم، در حقیقت، نوعی اعتراض آشکار به دنیای مدرن و هنر معاصر میباشد.
در قسمتی از کتاب، عدهای به طرفداری از روح و اراده انسان بر این عقیدهاند:
«او قربانی عصر ماست. بهتر بگویم قربانی خطابهای که عصر ما به آن متکی است. به ما میگویند که ظاهر مهم است، پیشنهاد میکنند که اموال زیادی خریداری کنیم و چیزهای جدیدی را که به بازار میآید بخریم و یا ظاهرمان را بهتر کنیم، لباسهایمان را، رژیم غذاییمان را، طرز آرایشمان را، وسایلمان را، اتومبیلمان را، محصولات زیبایی را، محصولات سلامتی را و موقعیت اجتماعیمان را. میگویند به سرزمینهای دور سفر کنیم، عملهای جراحی کنیم. من حدس میزنم که آدام هم مثل بسیاری از مردم در این دام افتاده. بیشک او وقتی نمیتوانست در بین این چهرههای گوناگون، چهره خودش را به نمایش بگذارد، احساس بدبختی میکرد.»
زئوس در جایی از کتاب به عنوان خالق آدام به او میگوید: قبل از هر چیز این عادت «من میخواهم» یا «من نمیخواهم» را دور بیانداز. اراده تو دیگر اهمیتی ندارد. اراده تو باید در اطاعت مطلق ذوب شود. این اراده من است که به حساب میآید. تنها اراده من، من که آفریننده تو هستم.
شاید نقطه عطف این کتاب از نظر هر منتقدی جملات زیر باشد:
«هر کدام از ما سه موجود هستیم. یک وجود شیئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ما میگویند. وجود اول یعنی جسم، خارج از اختیار ماست. این ما نیستیم که انتخاب میکنیم قد کوتاه باشیم یا گوژ پشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ماست، خیلی فریبنده و گول زننده است؛ یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند، آگاهی داریم. از آنچه که هستیم. تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه میدهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی میدهد.»
«زمانی که یک اثر هنری بودم» از جمله آثار جذاب اریک امانوئل اشمیت است که به زبانهای ایتالیایی، کرهای، لهستانی، آلمانی، یونانی، پرتقالی، رومانیایی و ... ترجمه شده است. از جمله ویژگیهای منحصر به فرد این اثر این است که نویسنده، گاه با خوانندهاش وارد گفتگو میشود و او را وادار به عکس العمل میکند. گویی اشمیت روبهروی مخاطبش نشسته و حکایتی جذاب را براش تعریف میکند... اشمیت فرصتی به ما میدهد تا کمی هم به دور از هیاهوی زندگی مدرن و امروزی، روح خود را عریان کرده و زندگی واقعی را، زندگی کنیم.
6060
نظر شما