سیدعبدالجواد موسوی: بیوک ملکی یکی از شاعران حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که بدون حاشیه کار خودش را میکند، در آخرین روزهای دی ماه میزبان این شاعر در کافه خبر بودیم و با او در مورد مسائل مختلف این حوزه گفت و گویی انجام دادهایم که یک بخش آن به ماجرای نشریه خاطره انگیز سروش نوجوان و همکاری او با قیصر امینپور اختصاص دارد و بخش دیگر آن در مورد شعر کودک و نوجوان و فعالیتهای خود ملکی است. بخش مربوط به قیصر امینپور و سروش نوجوان را در هفته آینده میتوانید بخوانید:
در این سالها کمتر دیده شدهاید. شاید بگویید در خانه نشستهایم و داریم کار میکنیم ولی برای ما که اخبار را رصد میکنیم، حضور شما به نظر کمرنگتر شده. علتاش چیست؟
بعد از تعطیلی سروش نوجوان یعنی از سال 82 سعی کردم در زمینههای مطبوعاتی حضور نداشته باشیم و بیشتر به کارهای خودم در زمینه شعر نوجوان برسم. در هشت سال گذشته سکوت خودخواستهای اختیار کردم و تمایل نداشتم کار کنم. فضا فضای خوبی نبود. رغبت و انگیزه نداشتم. نیازی هم به توضیح نیست. همه میدانیم چرا فضا مناسب کار نبود.
در این هشت سال کتاب هم منتشر کردید؟
بله. کتاب «بیا بگیر سیب را» در کانون پرورش فکری چاپ شد که دیگر تجدید چاپ نشد. انتشارات افق «مترسک عاشق بود» را چاپ کرد که آن هم تجدید چاپ نشد. یکی از دلایل بیانگیزگیام همین تجدید چاپ نشدن آثارم بود. در هشت سال گذشته وضعیت نشر بسیار بد شد. جایی مثل کانون پرورش فکری باید پایگاه کسانی باشد که در حوزه کودک و نوجوان کار میکنند ولی این طور نشد. بخشی از مشکلات برمیگردد به مسائل سیاسی و اقتصادی مملکت ولی مشکل عمده در کانون به سوءمدیریت مربوط میشود. اینکه مدیران تند تند عوض میشوند و هرکدام از آنها هم تصمیمات عجولانهای میگیرند مثلاً مدیر قبلی تصمیم گرفت دیگر کتابها را تجدید چاپ نکند. کتاب «کوچه دریچه» من نزدیک به 10 سال است که تجدید چاپ نشده. مگر من چند تا کتاب دارم. من وسواس دارم و سعی میکنم گزیده کارهایم رامنتشر کنم و هر دو سال یک بار کتاب چاپ کنم. در 30 سال گذشته بیش از 12 جلد کتاب داشتهام. از این 12 جلد الان فقط دو جلدش در بازار است. اکثر آنها دیگر تجدید چاپ نشدهاند. برای تجدید چاپ «کوچه دریچهها» سال 85 به مدیر انتشارات نامه دادم که این کتاب در بازار نیست و تمام شده، برای چاپ مجدد آن اقدام کنید. جواب من داده نشد. مجدداً وقت گرفتم و رفتم و صحبت کردم. گفتند کاری که 2 بار چاپ شده باشد، دیگر تجدیدچاپ نمیشود. تصمیم جدیدشان بود. من در مصاحبهای گفتم که این کار اصلاً درست نیست.
عجیب است اتفاقاً وقتی کتابی 2 بار چاپ شود و کامل به فروش برسد، ناشر باید از چاپهای بعدی آن استقبال کند.
این کتاب 2بار چاپ شده. چاپ اولش با تیراژ 15 هزار نسخه درآمد. طی یک سال هم کاملاً به فروش رفت. چاپ دومش در 10 هزار نسخه عرصه شد. همان سال هم تمام شد. مشکل مدیریت اینجا خودش را نشان میدهد. بعد از آن مدیر، مدیران دیگری آمدند و رفتند ولی کتابم هنوز تجدید چاپ نشده. کتابهای دیگرم هم همین وضعیت را دارند. تقریباً همه کسانی که در زمینه شعر کودک و نوجوان کار میکنند این مشکل را دارند.
در دیدار با آقای روحانی یک سری از این مشکلات مطرح شد. بخشی از این مشکلات وقتی حل میشود که ما سعه صدر داشته باشیم و ممیزی را کم کنیم. الان مشکل عمده مسئله کاغذ است. این مسئله عملاً نشر را تعطیل کرده. خیلیها دارند کار میکنند و کتاب چاپ میکنند. ولی این کافی نیست.
مشکل کانون به کاغذ برنمیگردد.
نه مشکل کانون به مدیریتش مربوط است. وقتی آقای رضایی قبل از این مدیر جدید سرکار آمد، گفت که میخواهد انقلابی برپا کند. میخواهد صد رمان در حوزه کودک و نوجوان دربیاورد. ما از این نوع حرکتها و حرفها زیاد دیدهایم و شنیدهایم. حرف زیادزده میشود ولی نتیجهاش چیست؟
کسی که این حرف را میزند نشان میدهد که جنس کار هنری و فرهنگی را نمیشناسد. ما داریم درباره یک امر کیفی حرف میزنیم نه کمی.
اتفاقی که افتاد این بود که اغلب بخشیهای کانون تعطیل شد. هزینههای بالایی صرف شد تا این پروژه انجام شود ولی به قیمت تعطیل شدن خیلی از قسمتهای کانون. در شهرستان برای کتابهایم نقد میگذاشتند، وقتی به شهرستانها سر زدم دیدم که عملاً چه فاجعهای رخ داده، همه بخشها جز رمان غیرفعال شده بودند. نفس کار خوب است. من یک بار در حضور آقای رضایی و بنا به درخواستخود ایشان رفتم و در جلسهای که تشکیل داده بودند در این باره صحبت کردم. البته حرفهای من خوشایند آنان نبود. چون قرار بود پنجاه جلد هم کتاب شعر نوجوان دربیاید مرا دعوت کرده بودند که نظر بدهم. من گفتم ایده خوبی است اگر از این صدرمان پنج جلدش هم خوب از اب دربیاید این پروژه به نتیجه رسید، ولی نباید از تبعاتش یعنی تعطیلی بخشهای دیگر کانون غافل باشیم. اگر همهچیز سرجای خودش باشد و علاوه بر آن این پروژه هم اجرا شود، خوب است در غیر این صورت کانون ضربه بزرگی خواهد خورد. گفتم هدفتان از این کار چیست؟ میخواهید کتابخانههای کانون را پر کنید، من توانم 40 تا 50 جلد کتاب خوب شعر کودک و نوجوان برایتان لیست کنم. شما هم مرکزی دارید که کارش خریدن کتابهای ناشران دیگر است. این کار در روند اداری کانون تعریف شده. اگر هدف پر کردن کتابخانههای کانون است بیایید اول این کارهای آماده را خریداری کنید، بعد هم حدود 20 تا 30 جلد کتاب خود کانون چاپ کرده. اینها را تجدید چاپ کنید. الباقی را هم سفارش بدهید... خلاصه این حرفها و پیشنهادات هیچ نتیجهای نداد. اینگونه مدیریت کردن به کانون ضربه زده. مدیران خوب جابهجا میشوند. مدیری را که از همه از او راضیاند و همه میگویند تحول ایجاد کرده عوض میکنند و یکی از دوستان خودشان را سرکار میآورند. این کار چه لزومی دارد. جز اینکه کل کارهای مثبتی که مدیر قبلی کرده هدر برود. هیچ چیز عاید کانون نمیشود.
کانون حتی بعد از انقلاب تا یک دورهای ارج و اعتباری داشت. حتی کسانی که ادبیات کودک و نوجوان را به صورت حرفهای دنبال نمیکردند، نگاه دیگری به کانون داشتند. مهر کانون اعتبار خاصی داشت. مردم به آن اعتماد داشتند و چشمبسته محصولاتش را میخریدند.
چند سال پیش من همین نکته را به یکی از مدیران کانون گفتم که خیلی ناراحت شد. گفتم سالها طول کشیده تا این آرم جا بیفتد. مردم با اطمینان کتابهای کانون را میخریدند ولی الان از آن اعتماد خبری نیست. این آرم تا حدود زیادی اعتبارش را از دست داده. امیدوارم مدیر جدید در این دوره بتواند تغییرات مثبتی ایجاد کند.
من همیشه گفتهام هرجا کار کودک و نوجوان بشود جایش در کانون است. خود ما تربیت شده کانون هستیم. کودکی و نوجوانی 80 درصد از تصویرگران، فیلمسازان، نویسندگان و شاعران در کانون و کتابخانههای آن گذشته. یا آنجا کتاب خواندهایم یا نقاشی کشیدهایم. نسلی که بعد از انقلاب شروع به کار کردیم، بزرگ شده و تربیت شده کانون هستیم. حالا در 10 سال گذشته کانون چند تا شاعر و نویسنده تحویل جامعه داده؟ در آن سالها مرکز آفرینشهای ادبی نقشی پررنگی در پرورش نسل ما داشت؟
مجلات خیلی خوبی هم منتشر میکرد که الان هیچ خبری از آنها نیست.
نه دیگر در آن زمینهها فعالیت ندارد.
غیر از کانون در این سالها مراکز دیگری در حوزه کودک و نوجوان فعالیت کردهاند؟
ناشران یا انجمن های به طور پراکنده کار کردهاند.
شاید یکی از دلایل عدم تمرکز کانون بر این مسئله فعالیت اینگونه مراکز خصوصی و انجمن های دیگر باشد.
نه کار آنها خیلی پررنگ نبود، کانون در این سالها افت کرده.
یعنی کانون افت کرده بدون اینکه جاهای دیگر تقویت شوند.
بله یک زمانی انتشارات امیرکبیر با چاپ کتابهای جیبی و طلایی همپای کانون پیش میرفت.
این کتابها مختص کودک و نوجوان بود؟
بله، بیشتر انها کودک و نوجوان بود. وقتی بچه بودیم بیشتر با آنها آشنا بودیم. درست است که از کتابهای کانون هم استفاده میکردیم ولی امیرکبیر شانه به شانه کانون پیش میرفت. بعد از انقلاب فقط بعضی از ناشران خصوصی آن هم تا حدودی توانستند با کانون رقابت کنند ولی آن مرکزیت و اهمیت کانون را نداشتند. چون کانون میتواند در همه زمینهها فعالیت کند ولی ناشران فقط در زمینه چاپ کتاب کار میکنند. کانون چون در حوزههای و زمینههای مختلفی میتواند فعال باشد و جریانساز، بسیار اهمیت دارد و این مسئلهای است که در کانون فراموش شده.
چرا؟ علتش چیست؟
سوءمدیریت. هرکسی در کانون مدیر میشود، قبل از هرچیز باید جنسی کار را بشناسد...
فقط کانون را نمیگویم. این عدم توجه همه جا دیده میشود. هر انقلابی در هر جای دنیا اتفاق میافتد، چون بار ایدئولوژیک دارد، میخواهد از پایه روی ذهن کودک و نوجوان تأثیر بگذارد. این تأثیرگذاری از طریق بازی، فیلم، نقاشی و کتاب اتفاق میافتد. طبیعی بود که بعد از انقلابِ ما هم این قضیه جدی گرفته شود که نشد. یعنی حتی برای گسترش ایدئولوژی موردنظر انقلاب هم کار فرهنگی جدی صورت نگرفت.
البته وضعیت نشر ما نسبت به قبل از انقلاب رشد و گسترش زیادی پیدا کرد. بین ناشران خصوصی ما 4 تا 5 ناشر قدر در حوزه کتاب کودک و نوجوان داریم؛ ناشرانی مثل پیدایش و افق. البته حوزه تأثیر این ناشران به چاپ کتاب محدود میشود در حالی که کانون میتوانست در همه زمینهها جریانساز باشد. متأسفانه طی این سالها خیلی افت کرده. بعد از انقلاب موسیقی کودک و نوجوان در کانون تعطیل شد. در زمینه تئاتر، سینما، نقاشی و کارگاههای آموزشی در کانون تشکیل میشد که میتوانست بسیار جریان سال باشد. متأسفانه بسیار جریان ساز باشد. متأسفانه در سالهای گذشته کار چشمگیری در این زمینهها انجام نشده. این اتفاق برمیگردد به تغییر پیاپی مدیران. تا یک مدیر جدید بخواهد جا بیفتد و بفهمد که باید چه کار کند، او را عوض میکنند و نفر بعدی میاید. این مدیر جدید میخواهد از صفر شورع کند و این طوری زمان زیادی از دست میرود و آسیبهای جدی به بدنه کانون وارد میشود.
شعر کودک و نوجوان قبل از انقلاب در چه وضعیتی بود، الان در چه وضعیتی است و چه طور پیش میرود.
شعر کودک و نوجوانِ بعد از انقلاب چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. بعد از انقلاب شعر کودک و نوجوان پیشرفت زیادی کرد. قبل از انقلاب جز کیانوش کسی در این زمینه کار نمیکرد. شعر کودک داشتیم ولی شعر نوجوان نه. این حرف درست است که کیانوش پدر شعر کودک و نیمای شعر کودک بود او شعر کودک را متحول کرد. قبل از او یمینی شریف و پروین دولتآبادی هم کار میکردند ولی کار کیانوش علمی بود. او بچهها را خوب میشناخت. با شعر امروز هم بیشتر آشنا بود. هنوز هم شعرهایش برای بچههای ما تازگی دارد و قابل استفاده است. کانون مجموعهاش را چاپ کرد که سالهاست تجدید چاپ نشده. بعد از انقلاب هم تعداد شعرا زیاد شد و هم کارهای خوبی عرضه شد. اوایل انقلاب 5، 6 شاعر جدی کار میکردند در حالی که قبل از انقلاب فقط کیانوش بود و پروین دولتآبادی. به مروز تعداد شاعران کودک و نوجوان بعد از انقلاب بیشتر و بیشتر شد. الان بیش از 200 تا 300 شاعر کودک - نوجوان داریم که حدود 20 تا 30 نفر از اینها شاعران خوبیاند و جا افتادهاند. یعنی الان هم در مورد شعر کودک و هم در مورد شعر نوجوان وضعیت خوب است و دارند کار جدی میکنند.
الان گروهی از من و دوستانی که در سروش نوجوان کار میکردند دوباره جمع شدهایم و جلسههایی راه انداختهایم. یک سری کارهایی هم آماده شد که انشاءا... به ناشر داده خواهد شد. در این گروه خانم صالحی، نظری، سالاروند، اقای رحماندوست، اعلاء و خود بنده داریم با هم کار میکنیم. ما دوست داشتیم دوستان دیگر را هم دعوت کنیم ولی فکر کردیم اگر این جمع خیلی گسترش پیدا کند، دچار مشکلاتی خواهیم شد. بنا را بر این گذاشتیم که با همان چند نفری که در سروش نوجوان کار میکردند، شروع کنیم و همان جریان را دوباره راه بیندازیم. تقریباً بعد از هفت جلسهای که برگزار شد، علاوه بر 4، 5 مجموعه فردی که آماده شده یک سری مجموع هم گردآوری شده است. ما موضوعاتی را مشخص میکنیم، براساس آن دوستان کار میکنند و قرار است به طور مشترک این مجموعهها چاپ شوند. اولین موضوع عشق است که همه کار کردهاند و الان آماده چاپ است. موضوعات دیگر ما صلح، محیط زیست و... است. غیر از این جمع بسیاری از جوانترها هم دارند کار میکنند و کارهای خوبی هم انجام دادهاند. در زمینه شعر سپید نوجوان برخی از همین دوستان دارند تجربههای جدیدی کسب میکنند. سالهاست که این بحث مطرح شده. من نمیتوانم با قاطعیت این بحث را تأیید یا رد کنم. باید منتظر بمانیم ببینیم به چه نتیجهای خواهد رسید. اگر این دوستان موفق شوند از کارشان استقبال شوند و بازخورد پیدا کند، چه بسا من هم به شعر سپید نوجوان روی بیاورم. من به بچههایی که کار سپید قرار دهند. یعنی به آن توجه ویژه کنند. همانطور که شاملو در اوایل کارش یک دفعه موسیقی را از شعرش حذف نکرد و شعر او تا حدودی آهنگین بود.
چیزی مثل موسیقی معنوی که آقای کدکنی مطرح کرد.
بله یعنی وقتی شعر را میخوانی، احساس بیوزنی نکنی.
شعر سپید نوجوان کمی خطرناک است. نسل جدید ما از ادبیات کلاسیک گریزان است. اگر او را با چیزی آشنا کنیم که بویی از آن ادبیات نبرده باشد، شاید همین مقدار ارتباطش را هم با ادبیات کلاسیک قطع کنیم.
به همین دلیل است که میگویم نباید دچار افراط شویم بعضی از این دوستان شعر کلاسیک را منکرند و معتقدند که نوبتش تمام شده. این خطرناک است. من مخالف شعر سپید نوجوان نیستم ولی باید ملاحظاتی را در نظر گرفت اولاً شما دارید برای یک گروه سنی کار میکنید که تا حالا با وزن سر و کار داشته. شعر کودک و نوجوان وزن و ریتم دارد. از نظر ذاتی ذهن کودک موزون است. هم موسیقی شنیده و هم هرچه شعر خوانده موزون بوده. شما نمیتوانید این را ناگهان از او بگیرید.
کودک از آغاز لالایی شنیده، از موسیقی و وزن لذت میبرد، نمیشود این را ناگهان قطع کرد.
اگر این کار آگاهانه باشد یعنی کسی که سپید میگوید اگر کلاسیک هم گفته باشد و بتواند از عناصر و صنایع شعر کلاسیک برای ایجاد موسیقی استفاده کند، شاید بتواند با کودک و نوجوان ارتباط برقرار کند. نمیدانم چه خواهد شد شاید این دوستان 10 سال کار کنند و به نتیجه نرسند. آن وقت میشود به جواب قطعی رسید و کنارش گذاشت.
شاعرانی که شعر نوجوان گفتهاند و موفق بودهاند شعرشان این ویژگی را داشته که بزرگترها را هم جذب کند. من هیچ وقت به طور خاص مخاطب شعر نوجوان نبودهام. از کودکی شعر بزرگسال خواندهام. با این حال «از این ستاره تا آن ستاره» سلمان هراتی حال و هوای دیگر داشت. بعضی از کارهای افشین اعلا هم همین ویژگی را دارند. مجموعه «ظهر روز دوازدهم» امینپور هم خواندنی بود. به نظر میرسد کسانی که اول شعر بزرگسال گفتهاند بعد شعر کودک و نوجوان موفقتر بودهاند.
کسانی هم بودهاند که در شعر بزرگسال ناموفق بودهاند، به خیال اینکه شعر کودک و نوجوان سادهتر است وارد این عرصه شدهاند ولی نتوانستهاند کار خاصی ارائه دهند. شعر کودک و نوجوان اصلاً شعر ساده بزرگسال نیست.
نه من میگویم کسانی که در عرصه شعر بزرگسال موفق بودهاند، اینجا هم توانمندتر از دیگران کار کردهاند.
جز آقای امینپور و هراتی کس دیگری نداریم. این دو بزرگوار بچهها را خوب میشناخته. سن اینها خیلی با نوجوان فاصله نداشت. شعر بزرگسال خوب میگفتند وارد حوزه شعر نوجوان هم که شدند، موفق شدند. قیصر جریانساز بود ولی غیر از این دو نفر کس دیگری نداشتیم که از شعر بزرگسال به شعر نوجوان بیاید و این طور بدرخشد.
افشین در شعر نوجوان موفق بود، رفت به سمت شعر بزرگسال. من خیلی از شعرهای بزرگسالش را دوست دارم ولی آرزو میکردم که هرگز نمیرفت به آن سمت، چون در حوزه شعر کودک و نوجوان خیلی موفق بود. آرزوی من این است که دوباره برگردد و شعر کودک و نوجوان کار کند. گاهی نوجوان مخاطب شعر و قصه بزرگسال میشود شاید بشود گفت این ویژگی سنی نوجوان است. نوجوان فکر میکند بزرگسال شده. برای همین هم میرود به سمت شعر بزرگسال خیلی از بچهها به محض اینکه دوره راهنمایی را تمام میکنند. میروند به سمت رمان خواندن چه بسا خیلی هم آن رمان را نفهمند ولی دوست دارند مثل بزرگترها کتاب بخوانند. چون احساس بزرگی میکنند. کسانی که میخواستند شعر نوجوان را رد کنند، میگفتند. کار بیهودهای است. نوجوانان این کارها را نمیخوانند، نوجوان ما میرود سهراب میخواند، فروغ میخواند. بله میخوانند ولی ان را کامل درک نمیکنند. سطح شعر را میفهمند. لایه اولش را درک میکنند نه عمق معنای آن را. شعر ساده بزرگسال را میخوانند و میفهمند ولی از جایی که شعر بزرگسال از سادگی فاصله میگیرد آن را رها میکنند. اینکه نوجوان شعر سهراب را میخواند دلیلی برای کوبیدن شعر نوجوان نیست. بین شعر نوجوان و شعر بزرگسال یک تفاوت وجود دارد. هرچه در این شعر میگذرد در دنیای نوجوان هم میگذرد. شعر بزرگسال را گاهی بچهها میخوانند و میفهمند ولی این شعر مختص دنیای آنها نیست. شعر نوجوان موضوعاتی را مطرح میکند که موضوعات و مسائل خود بچههاست.
گاهی مخاطب شعر بزرگسال آنقدر وسیع است که شامل نوجوانان هم میشود. عکس این چقدر صادق است؟ ایرادی که به شعر نوجوان میگیرند این است که تاریخ مصرف دارد، مال یک دوره سنی خاص است، نوجوان وقتی بزرگتر شد دیگر به سراغ آن نمیرود. اما شعر سهراب و فروغ را تا پیری میتوان خواند.
میخواستم به این نکته اشاره کنم. شعر نوجوان وقتی موفق است که بتواند بزرگسال راهم جذب کند. این به جنبه هنری شعر نوجوان برمیگردد. اگر شعر نوجوان هنرمندانه باشد حتی اگر مختص نوجوان گفته شود، بزرگسال را جذب خواهد کرد.
مثل شعر «حسنی» مرحوم احترامی
مثال هنرمندانه ترشکارهای کیانوش است.
یک گل 10 گل صدها گل
اینجا آنجا هرجا گل
دامن دامن فروردین
میریزد بر دنیا گل
چه چیزی باعث شده که بزرگسال هم از این شعر خوشش بیاید؟ یکی از ویژگیهای این شعر موسیقی ان است. ویژگی دیگر اینکه این شعر غزل است و تعریف غزل را درست رعایت کرده. واقعاً غزل است نه اینکه فقط ردیف و قافیه غزل را داشته باشد. شعر کودک و نوجوان باید بتواند به این سمت حرکت کند که با وجود جذب مخاطب خودش بزرگسال را هم جذب کند. الان کسانی که توی سر شعر نوجوان میزنند دو گروهاند. عدهای میگویند شعر نوجوان دیگر به درد بچهها نمیخورد و بچهها دارند به شعر بزرگسال روی میآورند. عدهای دیگر هم میگویند شعر نوجوان دچار ویروس بزرگسالی شده. شعر نوجوان با این دو چالش روبهرو است.
من شخصاً کاری به این حرفها ندارم.کار خودم را میکنم مخاطب خودم راه هم پیدا کردهام بعضی میگویند این شعر نوجوان نیست و برای او سنگین است. باید این توضیح به انها داده شود که محدوده سنی نوجوان از 12 سال تا 18 سال است. این فاصله سنی زیاد است. شعر نوجوان ممکن است برای یک 12 ساله سنگین باشد و برای یک 18 ساله خیلی ساده و پیشپا افتاده.
باید این رِنج سنی را در نظر گرفت. شعر نوجوانی موفق است که نشود هیچ کدام از این اشکالات را برآن گرفت.
در شعر بزرگسال به ویژه طی این سالها اختلاف دیدگاه و منظر زیاد بوده. این اتفاق در شعر نوجوان هم افتاده؟
نه خیلی از مسائلی که شعر بزرگسال با آن درگیر است در شعر کودک و نوجوان راه ندارد.
حتی به لحاظ مضمونی هم اختلافنظر وجود ندارد؟ مثلاً همین موضوع عشق که مطرح کردید، محل اختلاف نیست؟ ممکن است عدهای بگویید طرح اینگونه موضوعات برای نوجوان خوب نیست؟
تا یک وقتی خود شاعران هم از چنین موضوعاتی پرهیز داشتند. در فضای انقلاب و جنگ طبیعی بود که کمتر کسی به سراغ موضوع عشق برود. البه ان موقع هم باید این موضوع مطرح میشد. باید از عشق گفته میشد هیچ اشکالی نداشت الان شاعران بر سر گفتن این گونه موضوعات متفقالقولاند. حتی بعضی معتقدند شعر نوجوان فقط باید درباره عشق باشد. این موضع هم افراطی و غلط است. تا حالا عشق در شعر نوجوان گفته نشده، باید گفته میشد ولی نشده. حالا نباید به افراط کشیده شویم. اصلاً عاشقانه برای نوجوان به معنایی که بزرگسالا میفهمند نیست. باید ظرافتهایی رعایت شود. مخاطب ما هنوز نوجوان است. باید در شعر نوجوان به این نکته توجه شود. من این حرف را قبول ندارم که شعر نوجوان مساوی است با شعر عاشقانه برای نوجوان، چون شعر عاشقانه نداشتهایم پس شعر نوجوان هم نداشتهایم این حرفها درست نیست. خیلی از اشعار بزرگسال که بین نوجوانان بسیار محبوب است اصلاً عاشقانه نیست. مگر همه اشعار سهراب، فروغ یا مشیری عاشقانهاند؟ شعر عاشقانه یکی از نیازهای نوجوان است. نوجوان تجربه خاصی خودش را از عشق دارد. شعری عاشقانه نوجوان باید بتواند جوابگوی آن نیاز باشد. بدون اینکه به موضعگیریهای افراطی تن بدهد.
5757
نظر شما