دیر زمانی است که مهم ترین وجه انسانیِ کودکانمان را به "تلویزیون" سپرده ایم و همین ابزار رسانه ای کشور، طفلِ ما را گریزپا از خانه و مدرسه، بی آنکه تربیتش کند، به حال خویش، سرگردان در جامعه، رهایش ساخته است. "تربیت"، مهم ترین وجه انسانیِ هر آدمی است. بارها شنیده ایم که "بچه عزیز است اما تربیتش، از خودش، عزیزتر!".
سال ها پیش، خانواده ها به هوای مدرسه! و مدرسه نیز به هوای کارکردِ آموزشی و تربیتیِ تلویزیون، کودکانمان را به "تلویزیون" سپردند و پدرومادرها، بی خبر از همه جا، خوشحال از وضعِ موجود، به دنبال کسب و کار و تأمین معاشِ همان کودک و خانواده، راهی اجتماع شدند و غافل از این مهم بودند که دیگران، نیز به همین کار بسنده کرده اند. یعنی، دست اندرکارانِ تلویزیون و مدرسه نیز بر همین رسمِ نادرست، آینده ی خانواده ی خود را برنامه ریزی! کردند. معلم ها، به شغل دوم و برگزاری کلاس های فوق برنامه و خارج از استانداردهای آموزشی، ناگزیر شدند و کارشناسانِ تربیتی و آموزشیِ تلویزیون نیز به فراخورِ دستمزد ناچیزی که - با تأخیر - از تلویزیون می ستاندند، نتایج تحقیق و مطالعه ی خویش را جهت برنامه سازی به تلویزیون، عرضه می داشتند. این سیکل و چرخه ی غلط و غیرمعمول، تا بدانجا پیش رفت که اکنون، جامعه پیش رفته است. طفلِ ما، گریزپا از خانه و مدرسه، سر در گریبانِ خویش، در جامعه، رهانیده شده است.
به یقین، تأمین رفاه اجتماعی شهروندان، بر عهده ی دولت است و همو نیز بایستی که زیرساختِ اجتماعیِ آموزش و تربیتِ کودکان و آیندگانِ جامعه را به نحو صحیح، روشمند و قانونی، فراهم سازد.
اما روزی روزگاری؛
"خودگردانی" همچون خوره ای به جانِ اقتصاد این مرز و بوم افتاد و چنان بر جای جای ساختار اداری کشور، چمبره انداخت و هنوز هم!
و دریغ و صد افسوس! از آن روزی که "خودگردانی"، به دامانِ تلویزیون هم چنگ انداخت و همچون بختک، بر نظام آموزشی ما افتاد و مدرسه و دانشگاه، پولی و پولی و پولی تر شد.
حالا دیگر، تلویزیون، از حکمت و علم، فقط به بازپخش سروده ی زیبای "ای شهید ره حکمت و علم" در سالروز شهادت استاد شهید مطهری، بسنده می کند و مشغولِ تأمین هزینه هایش، از طریق پخش مکررِ تبلیغِ ترانه ی کودکانه ی لوسی لوسی، لوس تر شده است.
وقت آن رسیده است که تلویزیون را دریابیم! چرا که بدون تردید، هر که از دیگری، درس بگیرد، خواسته یا ناخواسته، آن دیگری، معلمِ اوست.
و
اما سخن اصلی و مهم؛
ما
از اهالی بوستان علم؛ زندگان، حاضران، آن چهره های ماندگار در ذهن و روان خویش را - کنون که باید و شایسته است - شوربختانه! در نمی یابیم و با چشمان حضورمان، نمی نوازیم ولیکن وقتی که چشم بر می بندند، بوستان هایمان را پُر می کنیم از مجسمه هایشان!
قدرشناسی این است که؛
مطهری های حاضر را دریابیم!
آملی ها؛ خراسانی ها؛ یزدی ها؛ عراقی ها؛ اراکی ها؛ شیرازی ها؛ تفرشی ها؛ اصفهانی ها؛ کرمانی ها؛ مازندرانی ها؛ تهرانی ها؛ گیلانی ها؛ نجفی ها؛ اردکانی ها؛ بهبهانی ها؛ بروجردی ها، گلپایگانی ها؛ پاریزی ها؛ دامغانی ها؛ سیستانی ها؛ و دیگر محقق ها و دانشمندان و اندیشمندان و معلم ها!
نظر شما