جامعه کلمبیا به شدت قشربندی شده است که معیار آن ثروت، نژاد و دودمان است. این کشور جزو سه کشور اول دنیا از حیث نابرابری و بیعدالتی محسوب میشود. افزایش شدید مهاجرت سبب شده است تا جمعیت 70 درصد شهرنشین شکل گیرد که ثمره آن ایجاد حلبیآبادها در شهرهای بزرگ است. کشور از اقتصاد تکمحصولی مبتنی بر قهوه به تنوع تولید نفت با 26 درصد و قهوه با 6 درصد-از71درصد سال 1964- رسیده، اما دلارهای حاصل از صادرات مواد مخدر و قهوه، صنعتیسازی مرسوم را خنثی کرده است.
مولفههای داخلی تاثیرگذار بر امنیت ملی کلمبیا
برای هرگونه بررسی در زمینه مولفههای داخلی تاثیرگذار برامنیت ملی کلمبیا به ناچار باید زمینههای تاریخی خشونت در کشور مورد ارزیابی قرار گیرد، چون فرهنگ خشونت بنا به دلایل مختلف تاریخی در طول زمان در کشور نهادینه شده است. همانگونه که از تاریخ دوحزبی لیبرالها و محافظهکاران در جابهجایی قدرت سیاسی مشخص است، در کشور یک دوره خشونت بسیار شدید با ترور رهبر لیبرال پوپولیست خورخه الیسر گائیتان در 1948 تشدید شد و لیبرالها و محافظهکاران در واکنش به خشونتها-20هزارکشتار- توافق کردند، خصومت خانمانبرانداز خود را کنار بگذارند و بنابراین میثاقی تحت عنوان جبهه ملی منعقد کردند که براساس آن ریاست جمهوری را به نوبت در اختیار میگرفتند. طی دوره خشونت جمهوریهای دهقانی بهصورت نواحی شبهمستقل برای دفاع از خود و اداره خود در موضوعات کشاورزی تشکیل شده بود که در عملیات نظامی 1964و1965 پس گرفته شد. اما یک بازیگر کلیدی از بقایای این جمهوریهای خودمختار ظهور یافت که تا به امروز به نام فارک شناخته میشود و مهمترین عنصر مسلح سیاسی فعال در کشور است. در 1965چریکهایی که به کوبا رفته بودند با بازگشت از این کشور ارتش آزادیبخش فیدلیستا را تشکیل دادند که سال 1980 اوج فعالیت آنها بود و تا دهه 1990 چریکها توافقنامههایی با حکومت کلمبیا منعقد کردند که به آنها کنترل موقتی بر بخشهای زیادی از سرزمین کلمبیا بخشید. البته در کلمبیا حزب کمونیست از دهه 1930 شروع به ایجاد پیوندهایی با بعضی از نواحی روستایی خاص کرد.
در این کشور شورشیان برخلاف چریکهای دیگر کشورها نیازی به رفتن به سمت دهقانان نداشتند، چرا که خود آنها از دهقانان بودند. در مقطعی از زمان کنفرانس اسقفها در مدلین(1968) راه را برای الهیات رهاییبخش هموار کرد و نقطه آغازی برای همراهی کشیشها با انقلابیون شد. با این حال چریکها در کلمبیا (مانند گواتمالا و السالوادور) نتوانستند وفاداریهای گسترده (غیردهقانی)را بهگونهای ملموس به نفع خود تغییر دهند و هیچگاه نتوانستند وضعیتی ایجاد کنند که بخش قابل ملاحظهای از جمعیت به غیر از نواحی روستایی محل استقرارشان، آنها را مرجع برحق و مشروعی قلمداد کنند. البته رژیمها (در اکثر کشورهای چریکخیز) با انتخابات نسبتا آزاد و بهطور مکرر موقعیت چریکها را با ارائه خدمات عمرانی-اصلاحات ارضی و سایر خدمات تضعیف کردند، اما بهطور کلی ظهور فعالیتهای چریکی واکنشی به تحمیل مجدد حکومتهای غیرانقلابی یا ضدانقلابی به وسیله متفکران ناراضی و نخبگان سیاسی به حاشیه رانده شده بود. اما در کلمبیا بهعنوان استثنا عرصههای مبارزه مسلحانه باقی ماند و در پیوند با سایر مسائل مانند مواد مخدر از عناصر کلیدی موثر بر امنیت ملی کلمبیا شد. بنابراین سیستم سیاسی کلمبیا را علاوه بر بازیگران مشروع، اما ناتوان، سه بازیگر نامشروع شامل شورشیان، قاچاقچیان مواد مخدر و گروههای شبهنظامی به چالش میکشند و مانع توسعه ملی شدهاند.
1-شورشیان
شورشیان كلمبيا از درون نظام انحصاری دو حزب وابسته به ليبرالها و محافظهكاران زاده شدهاند و پس از استقلال پا به عرصه فعاليت گذاشتند. ليبرالها مباني فلسفي و تئوريك انديشه خود را از نظريات جرمي بنتام (1748-1832) فيلسوف انگليسي واضع مكتب اصالت فايده اخذ كردند و ليبرالیسم كلمبيا اساسا محصول اتحاد طبقه صنعتگر شهري و بازرگاني طبقه متوسط به شمار ميرفت. محافظهکاران در مقابل در سال 1841 بيشتر متشكل از روحانيون، زمينداران بزرگ، صاحبان برده و طرفداران بردهداري بودند و از نظر سياسي طرفدار تمرکزگرايي بودند. حزب ليبرال و محافظهکار احزاب تشكيلدهنده جهبه ملي بودند كه بهطور رسمي فعال بوده و قدرت را در دست داشتند. انحصاری شدن قدرت موجب شد تا ساير احزاب تحت عنوان اپوزيسيون غيررسمي قرار گيرند كه حزب كمونيست كلمبيا از آن جمله بود. حزب كمونيست بهعنوان يكي از بزرگترين احزاب غيرقانوني در سال 1930 تاسيس شد. دبير كل حزب گيبلرتو ويرا از يك خانواده طبقه متوسط بود که در دوران حكومت ليبرالها بهويژه دوران رياست جمهوري آلفونسو لوپز 8 - 1934 و 5 - 1942 بهعنوان كانديداي حزب كمونيست به مجلس راه يافته بود. در آن ايام حزب تلاش كرد تا يك جهبه خلق تاسيس كند. حزب در ابتدا به ضرورت حفظ رابطه با شوروي سابق وكوبا تاكيد داشت. در سال 1963 به دنبال بروز اختلاف و تضاد در روابط چين و شوروي حزب موضع خصمانهاي عليه چين در پيش گرفت و سپس زمینههای اختلافنظر سیاسی و انسداد سیاسی موجب شدتا ساختار مبارزات سیاسی به مشی مسلحانه تغییر یابد.
فارک
در سال 1964 گروهي از كمونيستهاي جوان و يكي از اعضاي رهبري حزب كمونيست و چندين تن از نيروهاي چريكي منطقه بوگوتا و استانهاي ساحلي كارائيب اخراج شده يا همراه با ساير سازمانها، از جمله جنبش انقلابي ليبرال وجنبش كارگران، دانشجويان و دهقانان از حزب كنارهگيري كردند. آنها در ژوئيه 1965 اقدام به تاسيس يك حزب كمونيست ماركسيستي - لنينيستي مخفي کرده كه خواستار سرنگوني جبهه ملي(این جبهه از دوحزب کشور برای تقسیم مناصب سیاسی برابر توافقی تاریخی منعقد شد) از طريق اقدامات نظامي و قهرآميز بودند. به واقع شكست حزب كمونيست در مقابل نيروهای راستگراي محافظهکار شرايط را بهگونهای سازماندهي كرد كه نيروهاي چپ روشنفكر و طبقه كارگر تحت فشارهاي گسترده تمايل به تاسيس سازمان مخفي پيدا كنند. علت عمده ديگر شرايط بینالمللي بود. در واقع جنگ سرد حاكم بر جهان موجب تحريك دو قدرت براي كمك به جنبشهاي هوادار از طريق جنگهای نيابتي بود، بنابراین كمك اتحاد جماهير شوروي سابق را نميتوان ناديده گرفت؛ زيرا حامي اصلي جنبشها با ماهيت سوسياليستي در واقع شوروي سابق بود. به علاوه ایالاتمتحده آمریکا نيز تمايل به شكلگيري سيستم سياسي شبيه كوبا پس از سال 1959 در منطقه جنوبي خود نداشت و در اين شرايط به هر شكل ممكن از طريق سازمان سيا يا كودتا و مداخله مستقيم در كشورهاي جنوبي مانع غلبه نظامي سوسياليستي در اين مناطق مي شد.
منتشرشده در روزنامه دنیای اقتصاد
نظر شما