تاكنون هرچه بشر توليد كرده به عنوان ابزار بوده است، در عصر اطلاعات كه فضاي مجازي در آن ساخته شده است يا ساخته ميشود و ادامه خواهد داشت، تركيبي از تكنولوژي و انسان ايجاد ميشود كه اين تركيب بسيار متفاوت از گذشته است. در گذشته انسان فاعل بود و وقتي كه تكنولوژي را بكار ميگرفته (هر چند تكنولوژي بر حوزههاي اجتماعي و فرهنگي اثر داشته و شهرنشيني را توسعه داده و بعضي از بافتهاي سنتي را تغيير داده ولي در مجموع تكنولوژي به عنوان يك تواناساز (Enabler) مطرح بوده است) نيروي خود را بالا ميبرده و رفاه را براي خود ايجاد ميكرده است.
در عصر اطلاعات به تدریج شاهد این هستیم که انسان با تکنولوژی زندگی میکند و پديدهاي اتفاق ميافتد كه همه انسانها با هم در این فضا مرتبط شده و قادر به تبادل و انتقال دانش و اطلاعات هستند و در آینده تبادل فهم را دنبال ميكنند. تكنولوژي اطلاعات نه تنها به عنوان يك ابزار براي پردازش و محاسبهگري و محاسبات سريع و براي دستهبندي اطلاعات، بلكه براي تفهم به كار گرفته ميشود، اينكه فهم انسان افزايش پيدا كند. اكثر توسعه امروز در دو قرن اخير مبتني بر فرضييات پيشيني بوده كه به دنبال اثبات آن بودهاند. امروزه فرضييات ما از درون اطلاعات ما تفهم و زاييده ميشوند و همزمان اثبات ميشوند كه از آن تحت عنوان دادهكاوي تعريف ميشود. کارکرد اين تکنولوژی تا جایی رشد میکند که قرار است مشکل ارتباطي بین انسانها که زبان است را برطرف كند، كه آن را تحت عنوان سمنتيك وب (Semantic web) تحليل ميكنند. سمنتيك وب قرار بوده است از اوايل 2015 شروع شود و شروع هم شده است كه برخي نمودهاي آن را در گوگل ميتوانيد مشاهده كنيد كه متون ترجمه ميشوند و طي آن قرار است كه گفتارها نيز ترجمه شوند. و به هميت ترتيب در ترجمه هم به صورت تحليلي تمام علوم بشر شناسنامهدار شوند، يعني تمام علم بشر به صورت ماژولهايي كه شناسنامه (كد) دارند، تبديل شوند. بنابراين غايت اين تكنولوژي اين است كه بتواند انسانها معرفت خودشان را به صورت بلادرنگ و آنلاين انتقال دهند، يعني يك انسان چيني با يك انسان ايراني، يك انسان اروپايي، يك انسان آمريكايي بتواند تعامل معرفتي داشته باشد. این غایت بسیار درخشانی خواهد بود که ميتواند يك نوع وحدت تفهمي (Cognitive) براي آينده بشر ایجاد کند.
همچنين براي آينده بشر با نگرش آينده امروز صحبت از IoT (Internet of Things) يا IoE (Internet of Everything's) میشود، كه در حقيقت انسان در فضای وب زندگي ميكند يعني فضايي ايجاد ميشود كه انسانها در آن به اشيا مرتبط هستند و انتقال از وب 3 به وب 4، وب همزيست (Sembiotic) است كه در آن انسانها با هم ارتباط تفهمي دارند. در وب 4 پيشبيني ميشود كه انسانها نه تنها با همديگر، بلكه با اشياء، اشیاء با اشیاء و انسان با اشیاء در فضای وب ارتباط داشته باشند. يك جهان اينچنيني ساخته ميشود كه از آن به عنوان وب همزيست تعبير ميكنند و در آن وب همه با هم زيست ميكنند؛ انسانها با همديگر، اشياء با همديگر و اشياء با انسانها.
ما در مسيري قرار داریم که حرکت در آن اجباری است، اگر بنا داریم در مورد تهدیدها صحبت کنیم، صحبت از محدوديت در اين مسير نيست و يا بخواهيم در آن كندي ايجاد كنيم، بلكه منظور اين است كه بايد در اين مسير تندتر حركت كنيم، چون فرصتي براي ما است كه عقبافتادگيهاي گذشته را جبران كنيم و در اين فضا اين قابليت جبران وجود دارد. يكي از خصايصي كه در اين فضا براي بشر ايجاد شده است اين است كه ميشود جهش كرد، در گذشته فاصله توليد علم در غرب با ما حداقل يك دهه بود، اما امروز تکنولوژی به سمتی حرکت کرده است که مقالههاي تكنولوژيكي مشترک نوشته میشود و در وب سايت ها و شبكههاي اجتماعي منتشر ميشوند. به همين خاطر است كه در دانش هايي كه از آنها به عنوان دانش هاي نوظهور تعبير ميشود مانند نانوتكنولوژي، ما ميتوانيم همپاي كشورهاي پيشرو حركت كنيم. ما به عنوان يك تصميم ملي نميتوانيم از اين فرصت تاريخي بگذريم و به دليل نگرانيهاي فرهنگي و اجتماعي كه داريم تسليم شويم و بخواهيم از اين ابزار كه در آينده به صورت يك ابزار توانمندساز (Empowerment) است، بگذريم. امروز خلباناني را ميبينيم كه يك هواپيماي 100 ميليون دلاري را راهبري ميكنند بدون اينكه سابقه پرواز داشته باشند، اين امكان ندارد مگر اينكه شما از تكنولوژي ICT استفاده كنيد. استفاده از ابزارهايي كه ميتوانند مهارت را علاوه بر دانش آشكار، يا به عبارتي دانش ضمني و مهارت را با هم ميتوانند انتقال دهند. پس ما نميتوانيم اين تكنولوژي را كنار بگذاريم و فراموش كنيم يا محدودسازي كنيم بلكه بايد تكنولوژي را مديريت كنيم. يكي از حوزههاي مديريت تكنولوژي، مديريت اجتماعي و فرهنگي تكنولوژي است كه اخيرا از آن به پيوستهاي فرهنگي و اجتماعي تعبير ميكنند. ما بايستي پيوست اجتماعي و فرهنگي حوزه توسعه تكنولوژي ICT را در سازمانهايي نظير بهزيستي، وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و... ساماندهي كنيم و همانطور كه هر تكنولوژي كه وارد ميشود با يك سري تاخرهاي فرهنگي همراه است، ما بايد اين تاخر را خيلي زود مديريت كنيم و نهادسازي كنيم و آمادهسازي كنيم. بر ما لازم است تا در اين زمينه گامهاي استواري را برداريم.
در سالهاي گذشته بحثهاي زيادي در خصوص دغدغههاي فرهنگي توسعه فضاي مجازي در كشور انجام شده و میشود، در این میان گاه محدودسازی و کنترل هم مطرح میشود اما چون سوژه انسان است، هم حوزه فرهنگ و هم حوزه اجتماعی بسیار مهم بوده و باید به آن به شکل دقیق پرداخته شود. به ويژه كه اثرات فضاي مجازي در جامعه ما كه در ارتباط مستقيم با فهم انسان و روابط انسانها است، اين تاثيرات ميتواند بسيار شديد باشد و در عين شدت كند باشد؛ بر انسان بسیار شدید و بروز این اثرات در پيامدهاي اجتماعی بسیار کند باشد. بنابراين ما بايد به پيامدهاي اجتماعی فضاي مجازي توجه جدي داشته باشيم و اين پيامدها را در سازمانهاي مربوطه مورد رصد و مطالعه قرار دهیم. متاسفانه تاكنون در كشور اطلاعاتي كه به عنوان پيامدهاي اجتماعي توسعه فضاي مجازي مطرح است، وجود ندارد. همه مي گوييم شكاف نسلي افزايش پيدا كرده، همه مي گوييم طلاق افزايش يافته و... اما تاکنون هیچ دسترسی به اطلاعاتی که حجم این پيامدها را تایید کند، نداشتهایم و نیازمند مطالعه در این حوزهها هستیم.
فضای مجازی چهار حوزه عملکردی دارد، این حوزهها عبارتند از: ارتباطی، اطلاعاتی، خدماتی و سرگرمی. اکنون در کشور ما تعادل بین این حوزهها وجود ندارد، حال آنکه متجاوز از 15 میلیون ایرانی در فضاي مجازي بازي ميكنند و به جنبه سرگرمی آن مشغول هستند، بسیاری از بازیها خشونت بار است. جالب است كه تلاشهايي براي ساخت بازيهاي ايراني صورت گرفته است ولي اين بازيها نيز در بعضي حوزه ها به دليل عدم مديريت، بازيهايي توليد شده است كه بازي خشن بوده است. يعني از بوميسازي و مليسازي به كپيبرداري ناشيانه رسيدهايم و در اين بازيها محتواهاي مبتني بر فرهنگ بومي اسلامي-ايراني وجود ندارد.
در شبکههای اجتماعی هم الان همین مشکل را داریم، شبکههایی اجتماعي میتواند کارکرد آموزشی هم داشته باشد، در ایران تنها جنبه سرگرمی دارد. در صورتي كه هم اكنون شبكههاي علمي و تخصصي در كشور ما ناشناخته هستند اما تلگرام در ایران 22 میلیون عضو دارد که 15 میلیون آن فعال هستند، و از 112 شبکه فعال در کشور که هر کدام بیش از 10 هزار مشترک دارند، اكثرا (اگر نه همگي) سرگرمی هستند. اینها باید مدیریت شوند. باید مطالعه شود و بحث مهم تحقیق در اين حوزه به طور جدي دنبال شود. چون رفتار ملتها در فضاي مجازي متفاوت است كه اين موضوع اثبات شده است و تحت بحثي با عنوان ديجيتال اتنوگرافي (Digital Ethnography) و قومشناسي ديجيتالي در مجامع علمي مطرح است. حتي فراتر از اين كه در ایران هم رفتار اقوام و مناطق در ارتباط با بهرهگيري از فضاي مجازي متفاوت است و طبيعي است كه پيامدهاي آن نيز متفاوت خواهد بود، همانگونه که خودکشی به عنوان یک رفتار در نقاط مختلف كشور متفاوت است در مواجهه با فضای مجازی و تکنولوژی هم پيامدها متفاوت خواهد بود. بنابراين ضروري است كه سازمانهاي درگير، اثرات فضاي مجازي را در آسيبهاي اجتماعي و آسيبهايي كه خود فضاي مجازي توليد ميكند رصد و تحليل دقيق بر اساس مناطق مختلف ارائه كنند تا اقدامات و تصميمات اساسي در اين حوزه صورت گيرد.
بحث ديگر تحقيق و شناسايي اثرات و آسیبهای فضای مجازی است. اينكه چه مشكلاتي با توجه به روندهايي كه در اين حوزه وجود دارد ميتواند به وجود بيايد. هم اكنون بخش عمده اي از وقت مفيد در جامعه ما صرف سرگرمي و بازيها و شبكههاي اجتماعي سرگرمي ميشود، منظور اين نيست كه سرگرمي و بازي نباشد، انسان ضرورتا نياز به اوقات فراغت و سرگرمي دارد، به ويژه انسان امروز به دليل زندگي در شهرها و فضاهاي بستهاي كه در آن محصور است، ولي واقعيت اين است كه ما بايد علاج كنيم، اينكه بیش از 50 درصد از جمعیت استفاده کننده از شبکههای اجتماعي بالای یک ساعت در روز با این شبکهها کار میکنند. این را بايد به عنوان یک ثروت و منبعي ديد که باید مدیریت شود. در مدارس مديريت شود يعني آموزش داده شود كه از چه شبكههاي ميشود استفاده كرد كه بهرهوري و استفاده بيشتري داشته باشد، پيشنهادات ارائه شود كه چه شبكههاي بايد در كشور ايجاد شود كه الان در كشور جاي آن خالي است و فقط مانند بازيها در اين مورد شبكههاي اجتماعي را نبايد فقط كپي كنيم و به كشور انتقال دهيم. جامعه و اجتماع ما متفاوت است. به طور مثال براي گسست نسلي به عنوان يك پيامد توسعه رسانهها بايد توجه كرد كه چه اتفاقي افتاد و حلقههاي ارتباطي كه در اجتماع گذشته ما وجود داشت تبديل به جمعشدن جلوي تلويزيون شد و حتي خط نيز تبديل به نقطههاي شد كه هر شخص يك گوشي هوشمند دارد كه الان در حدود 25 ميليون گوشي هوشمند در كشور وجود دارد و به زودي به 40 ميليون خواهد رسيد، كه اگر هر گوشي هوشمند تقريبا معادل 200 دلار باشد چيزي در حدود 8 ميليارد دلار ميشود، اگر با نگاه صرف اقتصادي نيز به اين موضوع نگاه كرد تحليل اين است كه مبلغي كه مردم هزينه كرده اند و بايد در مقابل آن استفاده و منفعتي نصيب آنها ميشده است. حال نگاه اجتماعي و فرهنگي آن نيز بايد مورد مطالعه و تحقيق جدي قرار گيرد. آيا اقتصاد ملي ما توان اين را دارد كه فقط 8 ميليارد دلار هزينه گوشي هوشمند و سرگرمي شود و فايده ديگري براي او نداشته باشد و آنهم فقط يكي از سرگرميها؟ قطعا اينطور نيست. بنابراين نياز به طراحي مكانيزمهايي داريم كه نهادها در جهت همافزايي حركت كرده و بتوانند مدلي براي همكاري سازمانها طراحي كنند كه سازمانها و نهادها بتوانند آسيبهاي اجتماعي فضاي مجازي را رصد و مديريت كنند.
نظر شما