۰ نفر
۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۶

یادداشتهای سفر به غرب آفریقا - قسمت پنجم

قبل از پرواز به سمت  باماکو پایتخت کشور مالی ،آنچه در باره این کشور به عنوان مقصد آخر می شنویم نشان از اوضاعی بدتر از گینه دارد. در اطلاعات آرشیوی هم آمده است که این کشور که مساحتش حدود سه چهارم ایران است جز بخشی از جنوبش سراسر بیابان است.


                                                                               ***

مهماندار میگوید حدود یکساعت تا فرودگاه باماکو فاصله داریم و لحظاتی بعد از این وعده باز هم تکانهای شدید بدلیل شرایط هوا شروع می شود. اما آنقدر از حال و روز مردم گینه ، دمغ هستم که این اتفاق را جدی نگیرم.
از آسمان آنچه دیده میشود سرزمینی سبز است با یکی دو رودخانه پر آب. هواپیما که می نشیند و سوار بر خودرو وارد شهر می شویم برخلاف انتظارمان فضا با آنچه در گینه دیده ایم متفاوت است. از بچه های پابرهنه خبری نیست. شهر تمیز نیست اما در مقایسه با پایتخت نیجریه بهشت است. ترافیک هم هست اما نه به اعصاب خردکنی گینه.

موتورسوارهایی که نیمی از آن را خانمها تشکیل می دهند در لاینی کم عرض در سمت راست خیابان حرکت می کنند. شهر سبز است و هوا مطبوع. فاصله با دریا شرجی هوایی را که در سه کشور قبلی شاهدش بودیم خیلی کاهش داده و بارانی که صبح  باریده حال خوشی را به شهر بخشیده است.

اقامت ما در مالی7-8 ساعت بیشتر نیست. هیات تجار و صاحبان صنایع در همین فرصت کوتاه ، همتایان خود را پیدا می کنند و حرفهایشان را می زنند. ظریف هم علاوه بر همتایش، با نخست وزیر و رئیس مجلس مالی دیدار می کند. اما گویا وقتی فرصت سفر کوتاه باشد از لحظه ها بیشتر استفاده می شود. به همین دلیل دوستان رسانه ای تصمیم می گیرند سری به یک مرکز خرید در شهر بزنیم.

یک خانم مترجم با ما همراه می شود. او می گوید زبان فارسی را 30سال پیش، زمانی که پدرش سفیر مالی در ایران بوده آموخته است. هم او در پاسخ به سوالی در باره اینکه در زمان اقامت در ایران در کجای شهر تهران زندگی کرده است، آدرس "جردن" را می دهد.

جایی که او برای خرید انتخاب می کند بازاری بسیار قدیمی است که بیشتر در آن صنایع دستی فروخته می شود. گله به گله، مغازه هایی هست که صاحبان آها جلوی در ، مشغول تراش دادن چوب برای ساختن مجسمه های انسان و حیوان ونیز ظروف چوبی هستند. البته در بازار چیزهای دیگر هم فروخته می شود حتی غذا. غذاهایی همچون مرغ و ماهی که در ظرفهایی بسیار کثیف و روغنی بس کثیف تر سرخ می شود.

سماجت کلافه کننده دست فروشها به قالب کردن کالاهایشان حتی از سماجت مگس هایی که در فضای آلوده بازار، سر و صورتمان را نوازش می دهند بیشتر است.

حاصل این بازارگردی البته به خریدهای مختصری توسط اعضای گروه ختم می شود. قبل از اینکه به بازار بیاییم به ما گفته شده بود هر قیمتی که مغازه دارها گفتند، چانه بزنید و آن را تا یک سوم کاهش دهید. دو سه نفری که خرید کردند، همین روش را اجرا کردند و موفق شدند.

دستفروشها تای پای ماشین هم آمدند تا شاید بتوانند آنچه را داشتند به ما بفروشند. آنها حتی حاضر بودند به یک سوم قیمت هم معامله کنند اماوضعیت آشفته و کلافه کننده بازار، ما را به ترک آن مکان که گربه ها و حتی موشها سلطانش بودند مجبور کرد.

                                                                              ***

سوغاتی هایی که دوستان ژورنالیست خریده اند گاهی دستمایه طنز می شود. از تلاش یکی از دوستان برای خرید آناناس و انبه بگیر تا صدف بزرگی به ابعاد 25 در 15 سانتی متر که خریدارش معتقد است اگر آن را کنار گوش قرار بدهی( به حالت حرف زدن با موبایل) صدای اقیانوس از آن شنیده می شود! گویا این ادعا را فروشنده ای که بابت فروش 2عدد صدف مطالبه 20 دلار می کرده و دوست ما با 5دلار معامله را جوش داده، کرده بوده است. دوست ما داخل هواپیما صدف را به این و آن می داد و می خواست همزمان با بستن چشمشان،صدف را نزدیک گوش شان ببرند و صدای اقیانوس را حس کنند! خب، طبیعی بود که برای پرهیز از شکستن دل همکارمان ، خودمان را سر کار بگذاریم و از آرامش ناشی از شنیدن صدای خیالی اقیانوس، احساس لذت کنیم و گرنه در ارتفاع 36000پایی هواپیما ، مگرصدایی که در داخل هواپیما شنیده می شود شبیه جابجا شدن آبهای اقیانوس انیست؟!

کد خبر 561598

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =