اصل کرامت بشر نمیتواند برای یک مسلمان مورد تردید واقع شود. تصریح متون دینی است و من برای ذخیرهی وقت فقط به روشنترین نمونهاش اشاره میکنم:«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلً- و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا سیر دادیم و از نعمتهاى پاکیزه روزى بخشیدیم و آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى دادیم، برترى کامل. (اسرا/۷۰)»
این آیه به صراحت میفرماید ما بنی آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم. هیچ قیدی ندارد. نگفته است: ولقد کرمنا المؤمنین یا ولقد کرمنا المسلمین. فرموده است «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» ظهور این آیه این است که انسان بما هو انسان دارای کرامت و ارزش است، گرامی است و دارای حرمت است. از میان مفسرین گفتار مرحوم علامهی طباطبائی ذیل این آیه را بدیعتر دیدم. ایشان عبارتشان این است که «مراد از آیه، بیان حال جنس بشر است» خوب فهمیده است. «صرف نظر از کرامتهاى خاص و فضائل روحى و معنوى که به عدهاى اختصاص داده (ترجمهی المیزان/ ج۱۳/ ص۲۱۴)»
جنس بشر دارای کرامت است. آخر آیه میفرماید:« وَفَضَّلْنَاهُمْ» تکریم با تفضیل متفاوت است. این مدخل بحث من است. تکریم آن ارزشی است که ذاتا خدا برای انسان در نظر گرفته و اعطا فرموده است. تفضیل ارزشهایی است که خود انسان کسب میکند. در میان علمای ما تعبیری رایج شده که میگویند کرامت دو گونه است: کرامت ذاتی و کرامت اکتسابی. ایشان در همهی کتابها از همین تعبیر استفاده کرده است. اصل این کرامت نمیتواند مورد تردید واقع شود.
اما سؤال این است: ولقد کرمنا بنی آدم. اما چرا:«أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ - آنها چون چهارپایانند بلکه گمراهترند. (اعراف/۱۷۹)»؟ چرا: «إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ- بدترین جنبندگان (انفال/۵۵)»؟ اینها چطور قابل جمعند؟ انتهای بحثم اگر خدا توفیق داد پاسخ امام موسی صدر را به این سؤال خواهم گفت.
در هیچ جای دیگری من پاسخ این سؤال را با این ظرافت نیافتم. پاسخ سنتی به این سؤال در میان علما -که ما را دچار یک پارادوکس میکند- این است: ما یک کرامت ذاتی داریم و یک کرامت اکتسابی. قبول داریم که خداوند انسان را مکرم آفریده است. اما به او دستور داد از این کرامت ذاتی خودش استفاده کند و برود کرامتهایی را هم کسب کند که عبارت باشد از ایمان و تقوا. اما اگر کسی ایمان و تقوا کسب نکرد یعنی سراغ کرامت اکتسابی نرفت، کرامت ذاتی خود را هم از دست خواهد داد. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» و موارد مشابه اشاره به این انسان دارد. یعنی انسانی که مؤمن نیست این حیوان است و از حیوان بدتر است. چنین نظری وجود دارد. بنده به عنوان نمونه و برای رعایت امانت یک مورد را میخوانم: مرقوم فرمودهاند: «این آیهی شریفه فقط در مقام بیان این نکته است که خداوند به انسان عقل، چشم، گوش، قامت استوار و صورت زیبا داده است و انسان باید در پی شکر و سپاس آن باشد و با توجه به سیاق آیه هیچ گاه در مقام بیان این مطلب نیست که این کرامت و نعمتهایی که به انسان داده شده موجب اثبات یک حق اجتماعی میگردد.» کرامت منشأ حق نیست. این صراحت است. در جای دیگر:«بله، از دیدگاه اسلام انسان دارای کرامت تکوینی است ولی این که خرد و وجدان انسان منشأ حقوقی برای وی گردد که حتی با ارتکاب بدترین جنایات نیز مستحق اهانت نباشد قابل قبول نیست. انسان به دلیل داشتن همین کرامت دارای تکالیف سنگینی میگردد که در صورت عدم انجام آنها از انسانیت ساقط میگردد و بلکه از هر جنبندهای پستتر میشود.» فکر نمیکنم نیاز به ذکر منبع باشد.
پس اگر ایمان نیاورد از هر جنبندهای پستتر میشود. آثار این نگاه هم معلوم است دیگر. شما میبینید مثلا در رسمیترین میز خطابهی دینی جمهوری اسلامی و در خطبههای نماز جمعه گاهی بر میگردند و این جمله را میگویند: اینهایی که مسلمان نیستند حیواناتی هستند که باید بگذاریم بچرند و روزگار بگذرانند. این ادبیات را گاهی انسان مشاهده میکند. مرحوم شهید مطهری به مناسبتی در کتاب علل گرایش به مادیگری میگوید این طرز تفکر خطرناکتر از انحرافی است که کلیسا در دین به وجود آورد. ضررش برای اسلام از ضرری که رفتار و اندیشههای نادرست حاکمان کلیسا در آن موقع برای مسیحیت به بار آورد بیشتر خواهد بود.
ایشان میگوید: آتش کاری که آنها به اسم مسیحیت کردند ما را هم گرفته است چون نه فقط مسیحیت بلکه دین را بدنام کرده. و امروز ما داریم نوع دیگری از همین قرائت را تبلیغ میکنیم. همین باعث شده است گویندگان این جملات منکر اعلامیهی جهانی حقوق بشر بشوند و بگویند این قضیه اومانیستی است، ما قبول نداریم و برویم یک اعلامیهی اسلامی بنویسیم. من که دارم عرض میکنم، کارم این است. وقت نیست توضیح بدهم. بالاخره این یک اندیشه است. نه یکی، نه دوتا، خیلیها به این گونه وجه جمع تصریح کردهاند. آیا این است؟ به نظرم میرسد نه. یک اشتباهی، یک خلطی صورت گرفته است. بله، اگر کسی کرامت اکتسابی نداشته باشد از استعداد ذاتی خداداد بهره نبرده است. بد حالتر است از کسی که اصلا چنین استعدادی نداشته است.
خیلی شوربخت است که خدا چنین توانی به او داده است که برود به «قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ- به اندازهى دو کمان یا نزدیکتر (نجم/۹)» برسد ولی استفاده نمیکند. او خیلی گمراه است. حتی از حیوانات گمراهتر است. «أَضَلُّ» که میگوید این است. من نمیدانم چرا در این ترجمهها مینویسند پستتر است؟ «أَضَلُّ» یعنی گمراهتر است. و درست هم همین است. گمراهتر است. چون حیوان چنین استعدادی نداشته است که استفاده کند. بله به ضلالت بیشتری دچار شده است و این یک خسران مبین است. اما آیا این باعث میشود دیگر از انسانیت ساقط گردد؟ آن چه من از رو خواندم میشود؟ آیا باعث میشود حقی نداشته باشد؟ هر گونه میتوانیم با او تعامل کنیم؟ این دیگر فاقد ارزش است؟ به تعبیر بعضی میتوانیم با این فرد اهانتبار صحبت کنیم؟ نه. به نظر نمیرسد این طور باشد.
موضوع من بررسی این مسئله در آثار امام موسی صدر است. نمیخواهم به اثبات این نظریه بپردازم و الا ادلهای دارد. چرا قرآن میفرماید:«وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا- دشمنی شما با دیگران باعث نشود که مرز بشکنید حق آنها را نادیده بگیرید. (مائده/۸)» چرا قرآن وقتی اجازهی جهاد و قتال هم میدهد میگوید:«وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا (حشر/۱۴)» مرزشکنی نکنید، حدود را زیر پا نگذارید. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (حشر/۱۴)» خدا تجاوزگر را دوست ندارد. حال تجاوز به حقوق مسلمانهای دیگر یا تجاوز به حقوق نا مسلمانها. باور کنیم این حرفها را. چرا پیامبر اکرم تهدید میکند میفرماید:«ألا من ظلم معاهدا أو نقصه، أو کلفه فوق طاقته، أو أخذ منه شیئا بغیر طیب نفسه...» بدانید، یادتان نرود اگر به کافری که دارد در پناه حکومت اسلامی زندگی میکند ظلم کنید، تکلیفی فراتر از تکلیف یک شهروند روی دوشش بگذارید، حقش را کمتر از شهروندان دیگر بدهید، لازم نیست که در قیامت آن کافر شاکی شما شود، نه، «فأنا حجیجه یوم القیامه.» روز قیامت من طرفحساب شما هستیم. چقدر زیباست این جملات. چقدر قابل ارائه است. یا خطبهی ۲۷ نهج البلاغه که میگوید: اگر انسان بشنود که در اقصی نقاط کشور پهناور اسلامی حق یک بانوی نامسلمان نادیده گرفته شده و به او بیاحترامی شده است اگر انسان از غصه بمیرد «ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا (خطبه۲۷)» این که میگویم سرزنش نباید کرد از نگاه شما میگویم و الا از نگاه من که دق کردن از تجاوز به حق یک نامسلمان، کسی که ولو ایمان ندارد انسان است، قابل ستایش است. پیامبر اکرم با دوستانشان نشسته بودند. جنازهای را عبور میدادند. پیامبر به احترام این جنازه بلند شد. راوی میگوید:«فقمنا بقیامه» لطیف است. ناچار شدیم دیگر، پیامبر ایستاد. ما هم مجبور شدیم بایستیم. جنازه را که بردند من به پیامبر عرض کردم:«إنما جنازه یهودی» پیامبر برآشفت. گفت:«ألیست نفسا؟» یعنی چه یهودی بوده است؟ انسان نبود؟ هر موقع جنازهای عبور دادند، مال هر کس هست، به احترامش بایستید. پیامبر دستور داد. و مواردی از این قبیل. من نمیخواهم به این مبنا بپردازم.
امام موسای صدر چنین نگاهی به انسان دارد. ایشان طبق مبانی دینی و آنچه که غیر قابل انکار است این طور مینویسد:«انسانها همه خوب و بر فطرت پاک خلق شدهاند چه بسا منافع شخصی و فساد محیط از بروز آثار این فطرت جلوگیری میکند و انسان مرتکب ظلم یا فساد میشود ولی حتی در همان حالت فطرت وی او را به صلاح دعوت میکند. (نای و نی/۹۶)» این نگاه ایشان به انسان است. خیلی جالب است در ادامه یادداشت نکردهام ولی یادم هست در کتاب ایشان میگوید: ولذا افکار عمومی همیشه درست است چون بر اساس فطرت شکل میگیرند.(نای و نی/۹۷) این هم یک نکتهی دقیق است برای کسانی که ارتباطات میخوانند. خیلی قشنگ بود. میگوید وجدان جمعی همیشه سالم است. احترامش به رأی از اینجا ناشی میشود. آنوقت نه از آیهی کرامت که تصریح است، نه از آیهی فطرت که به آن استناد میکند، از آیات دیگر هم ایشان بهره میبرد.
حتی این آیهی مشهور را که:«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (انسان/۷۲)» این آیه را که ایشان مطرح میکند -نگاه کنید شما را به خدا- «تفسیر و تحویل امانت در این آیهی شریفه هر چه باشد اشارهایست به مقام بزرگ بشر و به کرامت بینظیر وی در پهنهی جهان هستی.(نای و نی/۱۵۰)» چه از مقولهی دین باشد، شناخت باشد، ولایت باشد، یا شرافت و مسئولیت باشد. اینها در آراء مختلف هست. میگوید هر کدام از اینها را بگویید نشانهی کرامت ذاتی بشر است. چرا به بقیه نداد؟ و لذا ایشان کرامت ذاتی را مختص مسلمانان و مؤمنان نمیداند. این را مال بشر میداند.
خیلی نکتهی عرفانی قشنگی دارد. میگوید:«محرم اسرار شدن راز کرامت انسان نیست.(حدیث سحرگاهان/۲۴)» نه، آن چیز دیگری است. آن که انسان را در دستگاه خلقت کریم کرده است چیزی است که اشاره کردم. خلیفه اللهی است. نه محرم اسرار بودن. لذا میگوید فرشتهها محرم اسرار بودند و این کرامت را نداشتند. فرشتهها گناه نمیکردند و این کرامت را نداشتند. خیلی قشنگ است. این کرامت مال ذات انسان است. بعد برداشتی که از مفهوم خلیفه الله میکند خیلی زیباست. نگاه کنید به آثار کسانی که خلیفه الله را معنا کردهاند و با این نگاه مقایسه کنید. میگوید: خلیفه الله یعنی همان طور که انسان آگاه است بشر هم باید آگاه باشد. همان جوری که خدا مختار است و مجبور نیست بشر هم باید صاحب رأی و انتخاب باشد. مجبور به چیزی نباشد. «خداوند انسان مسئولی میخواهد که در همان حال که به وظیفهی خویش عمل میکند و کارهایش را انجام میدهد درگیر کشمکشی درونی نیز باشد.(حدیث سحرگاهان/۲۴)» و جای دیگری از تفسیر آیهی سیام از سورهی بقره:«جانشین، کسی است که مسئولیت میپذیرد و آگاهانه رفتار میکند. بنا بر این معنای خلیفه الله بودن این است که او میان خیر و شر مخیر است و مجبور نیست.(حدیث سحرگاهان/۲۴)»
جای دیگر:«مفهوم خلیفه با وضوح هر چه تمامتر استقلال بشر و آزادی او را در دخل و تصرف بر روی زمین آشکار میسازد... تعلیم اسماء به آدم آن هم اسمای مرجع ضمیر که ویژهی ذوی العقول است تأکید ویژه بر این امر است. پروردگار پس از این که فرشتگان به عجز خویش اعتراف کردند تأکید میفرماید که ذات مقدسش پنهانیهای آسمان و زمین را میداند و این را به انسان عطا فرموده است.(نای و نی/۱۳۸-۱۳۹)» این نوع نگاه به انسان و معنای خلیفه اللهی باعث شده است که امام موسای صدر از بن دندان به آزادی عقیده و آزادگی انسان معتقد باشد. اجبار را خلاف کرامت بشر میداند. «رأی و عقیده ثمرهی وجودی انسان و نتیجهی بعد وجودی شریف و برتر وی است.(نای و نی/۱۷۷)» عقیده ناشی از کرامت است. «اسلام رأی و اظهار نظر و عقیده را بزرگ و گرامی میدارد و کوشش میکند تا حریت و آزادی رأی و عقیده همواره حفظ شود. نیز برای شناخت و وصول به عقیدهی راستین انسان را به اندیشه و کوشش امر و اعلام کرده است عقیدهای که مبتنی بر مبادی تفکر نباشد اعتبار ندارد و عذر انسان پذیرفته نیست:«لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ (بقره/۲۵۶)»(نای و نی/۱۷۷)» البته این را هم میگوید که عزیز من، از این لطفی که خدا به تو کرده است و حق انتخاب داده استفاده کن و خوب هم انتخاب کن. این را هم میفرماید. میگوید که:«تنها اختیار و آزادی اراده نمیتواند برای انسان فضیلت ایجاد کند بلکه همهی کرامت و فضیلت انسان در این است که راه خیر و سعادت را اختیار کند و پیمودن این راه فقط به وسیلهی علم ممکن خواهد بود. همان علم و دانشی که عنصر اصلی و پایهی اساسی مقام خلیفه اللهی انسان در روی زمین است.(نای و نی/۲۱۹)» باز میبرد روی آگاهی و انتخاب. اما اگر انتخاب نکرد کرامتش ساقط نمیشود و از انسانیت نمیافتد. این یک کرامت و فضیلت دیگر است « وَفَضَّلْنَاهُمْ (اسرا/۷۰)».
خیلی جالب است که ایشان دعوت به توحید را هم ناشی از توجه خدا به کرامت انسان میداند. میگوید خداوند انسان را آن قدر کریم و بزرگ میداند که میگوید غیر من را نپرست. برای خودت میگویم. برای کرامت خودت میگویم. بتپرستی معارض با کرامت خودت است. چرا میخواهی چوب و سنگ را بپرستی؟ به این دلیل دعوت به توحید میکند. «اسلام مقام انسان را بسیار منزه میداند لذا پرستش بتها و عبادت بشر و هر شخص و شیئی را حرام کرده است. و مقام انسان را در آفرینش بالاتر از آن دانسته که غیر خدا را بپرستد و بخواهد در برابر موجودی غیر از خودش سر خم کند.(نای و نی/۱۵۷)» جالب است. ایشان فقه را هم ناشی از کرامت انسانی میداند. میگوید حلال و حرام به چه خاطر است؟ به خاطر کرامت انسان. اینها نکتههای معرفتی است. هر کدامش یک باب است. «تکیه بر حلال و حرام که دین در پیش میگیرد تنها برای حفظ و صیانت انسان است تا در جهان مادی پیرامون خود ذوب و گمراه نشود. مضاف بر این که میتوان منافع بسیاری را بر امور حلال و مفاسد فراوانی را در محرمات پیدا کرد.(نای و نی/۱۷۴)» ادامه دارد. من متأسفم که وقت ندارم همهاش را بخوانم. دعوت به توحید دعوت به همهی انبیاء بوده است. این را ناشی از کرامت میداند. و لذا ایشان چندین جا، من حد اقل ۸ یا ۹ جا را پیدا کردم که تأکید میکند که ما ادیان نداریم در واقع یک دین داریم. رسالت همهی انبیاء یکی است و آن دعوت انسان به کرامت خودش است و همهی ادیان در خدمت انسان هستند. این از تعابیری است که من جای دیگری ندیدم. «ادیان در خدمت انسان» عنوان آن مقالهی زیبا که در کلیسا ایشان به عنوان خطبهی آغاز روزه خوانده است و آن جملات زیبا که دیدهاید. «خدایا ما تو را سپاسگزاریم که مسیحی، مسلمان و همه را دور هم جمع کردهای تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمهی سواء که ارزش انسان است گرد هم بیاییم. برای انسان گرد هم آمدهایم. انسانی که ادیان هم برای او آمدهاند. ادیانی که یکی بودند.(ادیان در خدمت انسان/۳)» و لذا ایشان در یکی از این سخنرانیها تعبیری دارد که من اسمش را گذاشتم: تئوری عینیت دیانت و انسانیت. چنین اسمی برایش انتخاب کردم. میگوید قرآن بر هماهنگی دین و انسانیت تأکید میکند. اشاره میکند به آیهها و روایات. بعد میگوید:«مفهوم اسلام همان تسلیم بودن است.(ادیان در خدمت انسان/۲۷۲)» همهی دینها هم همین است. اسلام در قرآن با اسلام در عرف مسلمانان معنایش تفاوت دارد. ما مسلمانان اسلام را در مقابل مسیحیت و یهودیت و اینها به کار میبریم. اما اسلام یعنی کسی که تسلیم است. لذا ابراهیم هم مسلمان است. موسی هم مسلمان است. عیسی هم مسلمان است.
میگوید:«دیانت با انسانیت کاملا هماهنگ و یکی است و لذا دیانتی که به درد انسانیت نخورد الهی نیست.» و گله میکند از «علمایی که عبادت را به جای عدالت» نشاندهاند. میگوید:«شاید برخی از علمای دین با دعوت و تبلیغ یا با سکوتشان در نشاندن عبادت به جای عدالت سهیم بوده باشند. روشن است که نتیجهی این روش تربیتی بینهایت خطرناک بوده است. چرا که نبود عدالت در جوامع از مرحلهی خطرهای سیاسی و اجتماعی گذشته و به مرحلهی انحرافات ایدئولوژیک رسیده است و موجب نا امیدی بزرگی از دین و مؤسسههای دینی و علمای دین مخصوصا از آن دسته از علمای دین که در برابر بیدادگریهای سکوت میکنند و برای احقاق حقوق مردم زیر ستم مبارزه نمیکنند شده است.(ادیان در خدمت انسان/۳۲۲)» چنین نگاهی به انسان و به دین خب، میشود امام موسی صدر. ایشان عاشق هستی است. «عاشقم بر همه عالم» است «که همه عالم از اوست (سعدی)». شیفتهی خدمت به همنوعان خودش میشود و در مسیر این خدمت به هر خار مغیلان، سرزنش و تهمتی... ایشان ساده هم نبوده است... تاریخ هم همین را نشان میدهد... متهم به بیسوادی، متهم به روشنفکری، متهم به... اینها طبیعی است. صبر میکنند بر این چیزها. خیلی قشنگ است.
ایشان در آن کلیسا که صحبت میکند از میان جملات حضرت مسیح چه گزینش زیبایی کرده است. میگوید:«این حضرت مسیح است که فریاد میزند:«هرگز، هرگز، محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمیشود.» و ندایی دیگر از پیامبر رحمت اوج میگیرد که:«به من ایمان نیاورده است کسی که سیر به بستر خواب رود اما همسایهاش گرسنه بخوابد.»(ادیان در خدمت انسان/۷)» نگاه کنید چه پیوندی ایجاد میکند. ایشان این پیوند میان ادیان را از طریق انسانیت برقرار میکند. لذا شیوهی تبلیغ ایشان این است: میگوید: به فطرت و کرامت انسان احترام بگذارید، به دین گرایش پیدا میکند. خشونت و تصلب ممکن نیست دین را حاکم کند. «آقایان عزیز، اگر با خشونت و تصلب بخواهیم مردم را به حفظ حدود خود مجبور سازیم تا در برابر ما آزادی رفتار و آزادی گفتار و آزادی سؤال و مناقشه و مباحثه نداشته باشند، خود را از حقیقت دور و معالجات فردی و خیالی و پیشنهادات تخیلی کردهایم. مصلح قبل از هر چیز باید واقعیتها را هر چه هم تلخ باشد درک کند.(نای و نی/۱۰۷)» یک جای دیگر میگوید ما علمای دین نباید از خودمان طاغوت بسازیم. از موضع بالا مردم را به دین دعوت کنیم. «بشر کسی را میخواهد که به او مهر بورزد، دست بر قلبش بکشد، عرقش را خشک کند.(ادیان در خدمت انسان/۷۲)» شما را به خدا به این تعابیر دقت کنید. «و با او زندگی کند. اگر برای خود یعنی علمای دین اوضاع و احوالی چون اوضاع و احوال اهل دنیا پدید آوریم آخرین امید آینده را نابود کردهایم. آخرین امید باقیمانده از زندگی ملتها را. باید دست مردم را در سختیها بگیریم و هدایت کنیم. باید نظر خود را در هر زمینهای اظهار کنیم و به هر سؤالی پاسخ دهیم. حال که دین از زندگی عادی بشر به دور است، علمای دین باید خود الگو باشند.(ادیان در خدمت انسان/۷۲)» البته ایشان این را فقط برای مسمانها نمیگوید، تصریح میکند:«اهل کتاب هم از نظر ما مسلمانان مستحق چیزی جز جدال احسن نیستند. نه ضرب، نه طعن، نه جنگ، نه قطع رابطه و نه حتی درشتی و خشونت در بحث بلکه وظیفهی ما این است که به آنها بگوییم:«آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمْ وَاحِدٌ(عنکبوت/۴۶)» (حدیث سحرگاهان/۲۱۸)» ایشان اینها را فقط نگفته است، عمل هم کرده است. خب، من چیزهایی زیادی شنیدم. در این کتابها هم بود اما از بین همهی اینها دو نمونه انتخاب کردهام. دو نمونهای که اتفاقا امروز مبتلای جامعهی ماست. میشود مقایسه کنیم رفتار خودمان را با رفتار امام موسی صدر. اندیشهی خودمان را با بینش ایشان:
ایشان آن اوایل با یک مشکلی مواجه بوده است و آن عدم رعایت ارزشهای اسلامی در جامعهی لبنان بوده است. از جمله روزهخواری علنی. حرمت ماه رمضان را نگه نمیداشتند. جوانها قلیان میکشیدند. نمیدانم، رستورانها باز بودهاند. ایشان تصمیم میگیرد جلوی این کار را بگیرد. اما چطور؟ دو روز مانده به ماه رمضان اطلاعیه صادر کرد؟ تعزیرات و «لکل محرم تعزیر» و اینها؟! نه، خودش تعریف میکند. میگوید:«بنده با همین دانشآموزان و جوانان فرهنگی قبل از ماه رمضان به همراه هیئتی از محترمین شهر در خیابانها راه افتادیم. قهوهخانهها، مهمانخانهها و کبابیها را ملاقات کردیم، نزد آنها نشستیم، چای و قلیان مصرف کردیم و از آنها برای حفظ ظاهر رمضان و رعایت ادب در معابر عمومی کمک خواستیم و به لطف خدا توفیق مراعات این شعار بزرگ اسلامی را نیز یافتیم. در این اقدام جوانهایی با ما بودند که در سال قبل چه بسا از تظاهر به روزهخواری هم باکی نداشتند.(نای و نی/۱۳۱)» منتهی رفتیم، نشستیم، مثل آنها قلیان کشیدیم، با آنها حرف زدیم، احترام گذاشتیم، شدند جزو اعوان و انصار ما.
یا نگاه کنید، مسئلهی بیحجابی و بدحجابی. ایشان میخواهد تذکر به حجاب بدهد. در این مطلب خیلی نکته است. خانم خبرنگاری از روزنامهی النهار میآید با ایشان مصاحبه میکند. در این کتاب هست. اولین نکتهای که این خانم میگوید طعنآمیز و زیرکانه است. معلوم میشود از آن خبرنگارهای تیز بوده است. میگوید:«آیا من که این روسری را به سر کردهام منافقم؟» یعنی من اعتقاد ندارم، زورکی سرم کردهام و آمدهام پیش شما. نفاق هم پستترین حالتی است که ممکن است یک انسان پیدا کند. کرامت، دو رویی، تظاهر و ریا هیچ گاه با نفاق قابل جمع نیست. خیلی سؤال زیرکانهایست. اما پاسخ امام موسی صدر زیرکانهتر است:«نه، شما منافق نیستید. این پوشش شما تنها لباس خاص و رسمی است که برای دیدار با یک روحانی از آن استفاده میشود. شما یکی از تکالیف دینی خودتان را مراعات کردهاید و همین مراعات شما بر احساس انسان متدین و در نتیجه بر اندیشهی او که از موقعیتهای معین و خاصی منتج شده بسیار تأثیر میگذارد. تنها زن مسلمان نیست که در برابر عالمان دین حجاب را رعایت میکند. بلکه همهی کسانی هم که به کلیسای پطرس قدیس در رم میروند نیز حجاب را رعایت میکنند.» شما هم همین طورید، ما هم همین طوریم. مثل هم هستیم. چرا نفاق؟
تو بزرگتر از آن هستی که منافق باشی. چقدر شخصیت میدهد به طرف. خانم خبرنگار ول نمیکند. میگوید حالا اگر من بخواهم بدون روسری با شما مصاحبه کنم چه میشود؟! جواب را ببینید:«من آنچه را مصلحت تحقق اهداف دینی است در نظر میگیرم. مصاحبه با شما را ارزیابی میکنم. اگر مصاحبه با شما فایدهای داشته باشد بدون هیچ شرط و اکراهی با شما مصاحبه میکنم. و اگر فایدهای نداشته باشد از مصاحبه با شما امتناع میورزم و پوزش میخواهم.» نگاه کنید، نوع رفتار را میخواهم بگویم. رهبر شیعیان بوده است و منزلتی داشته است. معلوم است که این پاسخها و این رفتارها چه تأثیری در روح طرف مقابل میگذارد. برای همین است که این خانم بر میگردد و میگوید:«شما مرا قانع کردید.» من الآن دیگر روسریام را بر نمیدارم. ولی امام موسی صدر دستبردار نیست. حالا تازه موقع چیدن میوهی کرامت است. میگوید که:«خوشبختانه شما انسان متعهدی هستید و آنچه میخواستید به دست آوردید. به علاوه من عقیده ندارم که رعایت حجاب، زن را از انجام هر گونه فعالیت در جامعه باز بدارد.(نای و نی/۳۵۰)» بعد شروع میکند راجع به فواید حجاب برایش گفتن. قانع شد حالا شروع میکند صحبت کردن. این است که اثر میگذارد.
پس آن بل هم اضل و اینها چه شد؟! آن چه میشود؟
ایشان میفرماید: اتفاقا تعبیری مثل این تأکیدی دوباره بر کرامت انسان است. چگونه؟ چون خدا انسان را کریم آفرید این نگرانی وجود دارد که انسان غرهی به کرامت خودش شود. برای این که کسی مغرور نشود گاهی باید تلنگرهایی به او زد. خدا انسان را آفریده است. با او صحبت میکند و میگوید اگر نکنی اینطور است ها. اما نه این که اگر خلاف این عمل کرد دیگر تو بیارزشی و حقی نداری و از انسانیت ساقط میشوی. «کرامت انسان امانتی است از جانب خدا. نباید به چنین کرامتی غره شود. و این گونه آیات اشاره به این دارد که:«نفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ(حدید/۷)» (نای و نی/۱۹۴)» ببینید دوستان این نگاه نگاه درست و البته مورد نیاز امروز جامعهی ماست. که کمتر به آن پرداختهایم و اینجاست که من معتقدم نیازمندیم در این دوران که گریز از دین، تولید اسلامهراسی و... در دنیا هدف اصلی است این نوع نگاهها را نشر بدهیم. حرف خودم را در یکی از جملات ایشان پیدا کردم. از خود ایشان وام میگیرم. فرمودند:«ما امروز برای عزت دوبارهمان و برای از میان بردن آثار دشمن و برای به دست آوردن مجد و کرامتمان به هیچ چیز به اندازهی آزادی ذاتی و اخلاقی و سربلندی و ایستادگی و به تسلیم نشدن در برابر بیگانگان چه شرقی و غربی نیاز نداریم. ما امروز نیازمند انسان هستیم.(برای زندگی/۱۷۹)»
همین:«ما امروز نیازمند انسان هستیم.(برای زندگی/۱۷۹)» حالا معلوم شد چرا وقتی جرقهی یک نگاه جدید در دنیا به نام دین زده شد اول امام موسی صدر را میربایند. کسی را که پرچمدار چنین نگاهی است. خیلی تحلیلها میشود ارائه داد. اما من وقتی اینها را خواندم دیدم این نکتهایست. دیدم یک نگاه جدید و یک پیام جدید دارد شکل میگیرد. شما فکر کنید اگر این نوع تفکر سی و چند سال دیگر اجازه پیدا میکرد با دنیای جدید و تکنولوژی رسانهای پخش شود چه اثری در دنیای معاصر میگذاشت. ربودن ایشان بزرگترین خیانتی بود که ممکن بود به یک اندیشهی درست بشری بشود. نخواستند کرامت ذاتی بشر معنا پیدا بکند. لذا سکوت در این زمینه هم اجحاف به حق بشر است.
اجحاف به کرامت انسان است. من نمیدانم این کسانی که مدعی حقوق بشرند چرا در این گونه موارد که میرسیم این گونه سکوت مرگبار دارند. حالا این ایام هم نزدیک است به ایامی ایشان از دست انسانیت ربوده شدند. دعا میکنیم که خداوند ایشان را به ما برگرداند. این افکار قطعا و قاعدتا پختهتر شده است و امروز ما و دیگر انسانها محتاج امام موسای صدر هستیم.
نظر شما