به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نشست نقد و بررسی رمان «لم یزرع» عصر یکشنبه چهارم مهر ماه با حضور محمدرضا بایرامی نویسنده کتاب، حبیب احمدزاده نویسنده و شهریار عباسی منتقد ادبی در سالن استاد شهناز خانه هنرمدان برگزارشد.
درابتدا این برنامه فیلمی از جلسه رونمایی این کتاب پخش شد و سپس محمدرضا بایرامی درباره آن گفت: «من در این اثر سعی کردم چیزهای متفاوتی را تجربه کنم و در واقع سعی کردم هم تصویر را تجربه کنم و هم قصهگو باشم. دراین کتاب تصویر بر توصیف پیشی میگیرد.»
در ادامه برنامه شهریار عباسی از اینکه دوباره فرصت پیدا کرده است درباره این رمان صحبت کند ابراز خشنودی کرد و گفت: «به نظر من این اثر آن طور که همه از ابتدای نشر گفتند، در حوزه دفاع مقدس نیست و در واقع تنها داستان اصلی با جنگ تینیده شده و اگر قسمتهای مربوط به جنگ از این رمان حذف شود خدشهای به داستان اصلی وارد نمیکند؛ بنابراین این اثر را باید به نحو دیگری نگاه کرد.»
او اضافه کرد: «اگر از من بپرسند که این رمان در چه حوزهای است میگویم که در حوزه ادبیات روس است و شاخصه ادبیات روس اول جغرافیا، سپس دیالوگ و گفتوگو و در نهایت هم بیان خشن احساسات است.»
در ادامه برنامه احمدزاده درباره کتاب گفت: «وقتی یک نویسنده بخواهد درباره یک نویسنده دیگر نظر بدهد بسیار مشکل است و نمیتوان مانند کارگردانها گفت که اگر من جای تو بودم اینطور مینوشتم، زیرا که هر نویسنده دارای خط فکری و ذهنی متفاوت است.»
او همچنین گفت: «به نظرم نکته مثبت این رمان این است که نویسنده ایرانیها را از داستان حذف کرده و سعی نمیکند دخالت زیادی به ایرانیها بدهد، نکته دیگر اینکه در این رمان بسیاری از بحثها غیرواقعی است. من در محله اعراب بزرگ شدهام و میدانم که اکثر این شکافهایی که میان اعراب و ایرانی هاست بعد از تشکیل داعش ایجاد شده است؛ و نکته مهم اینجاست که اگر دو قبیله با هم دشمنی دارند سعی میکنند از هم شناخت به دست آورند، درحالی که دراین رمان خانواده سعدون اصلا تلاشی برای این امر نمیکنند.»
سپس محمدرضا بایرامی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «من در این کتاب سعی کردم یک چهار ضلعی را مدنطر داشته باشم که یک بخش آن طنز و تراژدی بود و این طنز در همه کتاب حضور دارد. دو ضلع دیگر این چهار ضلعی تقدیر و تصادف است که در کار نوسان ایجاد میکند و من سعی کردم در تمام داستان این رعایت شود.»
شهریار عباسی در بخش پایانی سخنان خود گفت: «نکته دیگر شباهت پایان این اثر با داستان رستم و سهراب است، البته یک تفاوت هم دارد. درباره شباهت باید گفت که همانند شاهنامه در این اثر هم، پسر به دست پدر کشته میشود و همچنین همانند سهراب پسر یک یادگاری از پدر در نزد خود دارد. درباره تفاوت هم موضوع جنایت آگاهانه و ناآگاهانه است که در دنیا قدیم و دنیا مدرن امروز باهم متفاوت هستند و بایرامی در این پایان به جایی میرسد که به ما میگوید ما در دنیا مدرن آگاهانه جنایت میکنیم.»
محمدرضا بایرامی نیز در بخش پایانی سخنانش گفت: «نوشتن این کتاب برای من خیلی سخت بود و بسیار دست به عصا حرکت میکردم که مبادا این داستان درنیاید و داستان باورپذیری نشود. من با خود فکر میکردم که اصلا امکان ندارد که چنین موضوعی در تاریخ و اسطورههای ما وجود داشتهباشد و پیوسته مشغول تحقیق و جستجو بودم. این مساله به قدری سخت است که گاهی اوقات فکر میکنم که شاید اصلا چنین اتفاقی نیفتاده باشد و یا قابل اتفاق افتادن نباشد. این موضوع وقت خیلی زیادی را از من گرفت اما فکر میکنم که نهایتا به پاسخ آن رسیدم.»
حبیب احمدزاده نیز در پایان گفت: «بسیاری از نکاتی که بیان شد، مواردی نیست که نیاز باشد در میان اعراب زندگی کنید تا به آنها برسید. این موارد که بیان شد تذکرهای بسیار کوچک در حوزه داستانی است که واقعا جهانی خواهد بود. این کتاب یک بحث انسانی را مطرح میکند که اکثرا با آن موافق هستند. موارد مطرح شده بیشتر برای این است که اصل خود داستان در ذهن مخاطب نشکند و باورپذیریاش خراب نشود. شاید بسیاری از آنها درسهای داستاننویسی برای خود ما هم باشد. ما با داستانی رو به رو هستیم که به نظر من واقعا خوب از آب درآمده است. من خواندن این کتاب را به بقیه توصیه میکنم، خود من کتاب را به راحتی و بدون وقفه تا انتها خواندم.»
5858
نظر شما