سومین جلسه چهارشنبههای نقد کتاب نشر چشمه در دفتر این انتشارات برگزار شد. این جلسه در آخرین چهارشنبه مهرماه میزبان رمان «خدایان شهری و اشباح پرسهزننده» نوشته محمد زارعی بود. در این جلسه علاوهبر نویسنده رمان و چند خواننده کتاب، رضیه انصاری و سینا دادخواه به عنوان منتقد درباره اولین رمان این نویسنده صحبت کردند.
در ابتدای جلسه، رضیه انصاری گفت: در ابتدا این کتاب را با تردید خواندم و فکر کردم مثل خیلی کتابهای دیگر است و درواقع قصه هم کمی به شکل بقیه داستانها آغاز شد. یعنی با یک شاعر بامزه و یک راوی طرف هستیم که بعد متوجه میشویم عکاس هنری است و یک نفر هم بر اثر تصادف مُرده که زنی داشته و کمکم ماجرای حسادت دو زن نسبت به یکدیگر و صحنه رو به رو شدن آنها را در آن مجلس میخوانیم. پیشفرض های من با خواندن این بخشها کمی تقویت شد و در نتیجه باید کتاب را میخواندم.
او با اشاره به عکاس بودن راوی این رمان گفت: نکته دیگر اینکه فکر می کنم در این داستان عکسها بسیار مهم هستند. یعنی نطفه این داستان به گونه ای براساس عکاسی و عکس بسته شده و اتفاق خوبی است. برای مثال در شخصیتپردازیها میبینیم که نظرگاه عکاس رعایت می شود.
در ادامه جلسه، سینا دادخواه با توضیح اینکه رمان اول محمد زارعی را میشود اثری تمثیلی در نظر گرفت، گفت: بعد از کافکا، تمثیل مدرن وارد ادبیات میشود و فرقش با تمثیل کلاسیک این است که آن حرف را آشکارا نمیتوانیم بگوییم. به همین دلیل مجبور می شویم تفسیر کنیم و هر تفسیر هم نکتهای دارد و متوجه نمی شویم پشتش چه چیزی می گوید. در اروپای شرقی و مرکزی، نویسندگان چک و مجارستان روی این موضوع کار کردند و فرم جدی شد. بعد از دهه ۶۰ و ۷۰ و تغییرات اکولوژیک و زیست محیطی و فناوری و اینترنت، این تمثیلها ابعاد پیچیدهتری پیدا کردند، مخصوصا در سینما که فیلم «جنگ ستارگان» مهمترینش بود. یا «ارباب حلقه ها» که پیچیده تر بود و از دهه ۹۰ به بعد با ورود اینترنت، کتابی به اسم «اکولوژی ترس» از مارک دیویس در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. نویسنده در این کتاب کل سیمای تمثیلات را جمع کرده که درمورد لسآنجلس است. مثال سینماییاش هم کتابی است به اسم «شهرها و سینما» نوشته باربارا منل، که یک فصلش دقیقا همه ارجاعات شهر عشق، شهر ویران شده یوتوپیا را دارد و خیلی به تمثیلات پست مدرن نزدیک است.
نویسنده رمان «زیباتر» در توضیح شکل تمثیلی این رمان اضافه کرد: اما تمثیلی که در این کتاب وجود دارد، تمثیل ویرانشهری است. یعنی یک دیستوپیا از تهران امروز ترسیم می کند. این داستان جایی است که آدمهای معمولی درگیر یک بازی به نام سیستم می شوند و از آن برونرفتی وجود ندارد. ممکن است بخواهید بازی را ترک کنید، اما نمیتوانید. حالا این سیستم چیست؟ یعنی تمثیل چیست؟ هر کسی ممکن است یک چیزی بگوید. یک نفر بگوید دولت است، فرد دیگری بگوید قدرت است و هر چیز دیگری. اما کفاف نمی دهد، به دلیل اینکه خودش یک وضعیت است. برای مثال در سریال «لاست» شاید با خودمان بگوییم آن ها کجا قرار دارند؟ سریال چیز بهخصوصی در این مورد نمیگوید. ما هم هیچ چیزی نمیتوانیم درموردش بگوییم. جایی که داریم میبینیم یک ویرانشهر است، به دلیل اینکه روی سویه های منفی و سیاه شهر تاکید دارد.
در ادامه، بحث درباره رمان شهری و ویژگیهایش ادامه پیدا کرد و دادخواه توضیح داد که به نظر او با اینکه میگویند رمان شهری به عنوان ژانر وجود ندارد، اما چنین چیزی کاملا وجود دارد و ژانر است.
او گفت: رمان شهری مخصوصا در آمریکای شمالی به داستان هایی گفته می شود که موقعیت فرودستان را نشان می دهند. فرودستانی که پلید شده اند، ولی له شده نیستند. چیزی که این رمان را به آن جهان دیستوپیا نزدیک می کند، همین موقعیت فرودست آدمهاست. آن ها بچه باحال هم به معنای طبقه متوسط رو به بالا نیستند. این ها دقیقا فرودستانی هستند که زامبی شدهاند. یک عده هم هستند که زامبی نشده اند، اما جنس آدم ها این است.
آخرین نکته حرفهای دادخواه، درباره پایانبندی رمان بود که گفت: معمولا زمانی که پایانبندی رمانها به نامه محول می شود، انگار نوعی راهِ دررو میشود. همه ما آماتورها در پایانبندی رمانمان خسته می شویم و به دلیل اینکه به آخر رمان رسیده ایم، می گوییم چطور استادانه داستان را جمع کنیم، نه اینکه چطور استادانه به مخاطب لذت بدهیم.
در پایان جلسه، محمد زارعی پس از شنیدن نقد دو داستاننویس حاضر در جلسه گفت: من بعد از اینکه کتاب چاپ شد و آن را خواندم از دو چیز کتابِ خودم راضی نبودم. مهم ترین نکتهاش پایان بود. به همین دلیل قبول دارم که پایانبندی رمان خوب نیست. درمورد مهتاب و کیان هم باید بگویم این ایده شاید ایده خوبی نبوده، اما ایده من دقیقا همین بود. من اشاره می کنم و بدون اینکه توضیحی بدهم این ها چه هستند؛ شمای خواننده حس میکنید اتفاق مخوفی در گذشته افتاده است. نکته دومی که باعث میشود از کتاب چندان راضی نباشم؛ شخصیت های زن هستند که در کل همیشه ضعیف هستند ولی پیشرفت کردهاند. سعی کردم کهربایی باهوش باشد. البته زیاد به شخصیت خانم ها نزدیک نشدم. قبول دارم که آغاز کتاب نسبت به کل کتاب ضعیف است ولی اگر الان هم بخواهم آغاز این رمان را بنویسم تقریبا به همین شکل می نویسم؛ به دلیل اینکه آغازی است که می تواند قلاب بیندازد و خوانندهاش را درگیر کند.
5757
نظر شما