اينكه هاشمي رفسنجاني كه بود را احتمالا در صفحات ديگر همين روزنامه و همه رسانههاي ديگر ميتوانيد بخوانيد. اما اينكه از اين به بعد دنيا چه ميشود، مهم است. «دنيا بعد از هاشمي رفسنجاني چه ميشود؟» اين سوال حاوي هيچ اغراقي نيست. همه ما در فضاي سياسي- اجتماعياي نفس كشيده و بزرگ شدهايم كه هاشمي تصويرگر آن بوده است. تنها هنر ما اين بوده است كه موضعمان را نسبت به او مشخص كنيم. همراهش باشيم يا منتقدش. به سمتي كه او نشان ميداد برويم يا بر خلاف آن. حالا اما در دنيايي كه هاشمي رفسنجاني ندارد مانند كودكاني هستيم كه مدام ميگوييم آينده چه ميشود. هاشمي رهبر جريان اعتدالي و مسوول مستقيم پروژه توسعه اقتصادي در ايران بود. اينكه آينده چه ميشود، يعني دقيقا روند توسعه در ايران به چه سمتي ميرود؟ يعني جريان اعتدالگراي توسعهخواه در ايران چه وضعي پيدا ميكنند؟ آيا راديكالها يك بار ديگر مسلط ميشوند؟ در جهاني كه قرار است شخصي مانند ترامپ رهبري بزرگترين اقتصاد دنيا كه از قضا دشمن ايران هم هست، را بر عهده بگيرد، خلأ حضور هاشمي رفسنجاني به چه معناست؟ از زبان خيلي از كساني كه دوران دفاع مقدس را به ياد دارند شنيدهام كه« در زمان جنگ هر موقع هاشمي حرف ميزد خيال همه راحت ميشد؟» آيا دوره آنكه آرامشمان را در سخنان كسي مانند هاشمي جستوجو كنيم به پايان رسيده است؟ پاسخ قطعي و نهايي به همه اين پرسشها را تاريخ مشخص خواهد كرد اما چند نكته مهم و حياتي را نبايد فراموش كرد:
١- حالا كه هاشمي رفسنجاني نيست بايد به تعقل و هوشمندي حسن روحاني اميدوار باشيم. اتحاد ميان اعتدالگرايي (كه حالا روحاني قباي رهبري آن را بر تن كرده) و اصلاحطلبي باعث تشكيل جبههاي شد كه توانست در مقابل راديكاليسم افراطي اصولگرايان قد علم كند. هاشمي محور اين اتحاد بود و حالا دوام اين اتحاد بيش از هر چيز وابسته به هوشمندي حسن روحاني است.
٢- با رفتن آيتالله، بايد اميدوار به قدرت گرفتن راست ميانه و سنتي در مجمع تشخيص مصلحت نظام باشيم. مجمع تشخيص مصلحت نظام به صورت سنتي نقش نهاد آريستوكراتيك نظام را بازي ميكرد. طبيعي است كه نميتوان انتظار داشت كه چهرهاي اصلاحطلب بر مسند رياست آن بنشيند. اما آيا دور از ذهن است كه چهرهاي مانند علي اكبر ناطق نوري جانشين هاشمي رفسنجاني شود. آيا چهرهاي معقولتر، منطقيتر و مناسبتر سراغ داريد؟
٣- هاشمي رفسنجاني نماد مصلحتسنجي سياسي در ايران معاصر بود. خلأ حضور آيتالله و مصلحتسنجيهاي او به احتمال زياد خود را در انتخابات رياستجمهوري سال ٩٦ نشان خواهد داد. اينجاست كه حمايت همهجانبه از حسن روحاني به عنوان تنها نامزد اعتدالگرايان و اصلاحطلبان اهميت حياتي خواهد داشت. در شرايطي كه تندروها آرزوي رد صلاحيت روحاني در انتخابات را در سر ميپرورانند، تاكيد بر نامزدي روحاني به عنوان تنها نامزد، هزينه اين رد صلاحيت را بالا ميبرد.
٤- نكته آخر اينكه اگرچه هاشمي نماد مصلحتسنجي بود و ما مجبور هستيم كه در شرايط بسيار حساسي كه پيش رو داريم مصلحت سنجي داشته باشيم، اما اين به معني فراموشي مطالبات و خواستهاي سياسي نيست و اگر امروز هاشمي به حق بزرگترين سياستمدار زمان ما بود، به خاطر پيگيري مطالباتش و خواستهايش، يعني انقلاب اسلامي و توسعه اقتصادي در ايران بود.
این یادداشت در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
نظر شما