بعد از خواندن خبر برگزاری جایزه احمد محمود به همت عدهای از داستاننویسان که روز دوشنبه نوزدهم تیر 1396 در خبرگزاری ایسنا منتشر شد، شوکه شدیم. بعد از آن راه انداختن صنف کذایی و به تعطیلی کشاندن جایزه گلشیری، جایزه احمد محمود دیگر چه صیغهای است؟ اینکه اصلا این اشخاص چرا باید مدام در حال تکاپو برای راهاندازی جایزه و صنف و تشکیلات باشند بماند، ولی اینکه این افراد چه نسبتی با زندهیاد احمد محمود دارند، جای پرسش جدی دارد.
قبل از اینکه بخواهیم وارد ماهیت این نوع جایزه راه انداختن از طرف این اشخاص شویم، باید به اطلاع رساند که بعد از خواندن خبر بلافاصله با خانواده زندهیاد احمد محمود تماس گرفتیم. پسر ایشان، بابک اعطا ضمن ابراز تعجب گفتند همین الان که ما تماس گرفتهایم در حال خواندن خبر هستند و کوچکترین اطلاعی در این زمینه ندارند. در واقع از خانواده احمد محمود هیچ اجازهای کسب نشده.
فقط همین دلیل کافی است که اعتبار این جایزه مندرآوردی و خلقالساعه را زیر سؤال برد. مگر میشود جایزهای به نام یک نویسنده راه انداخت و خانواده آن نویسنده را در جریان نگذاشت؟ مگر میشود از خانواده او اجازه نگرفت؟ مگر میشود با آبرو و اعتبار یک نویسنده بزرگ به این شکل بازی کرد؟
اما بحثمان اینها نیست. به فرض این که خانواده احمد محمود موافقت کردند. به فرض این که راه اندازندگان و داوران خودخوانده بودجه داشتند، بهترین اسپانسر را هم داشتند، اصلا برای مراسم اختتامیه تالار وحدت را در اختیار داشتند، دوره اولش را هم آبرومندانه برگزار کردند و همه چیز گلوبلبل بود؛ مسئله ما این هم نیست. مسئله ما نسبت این افراد با زندهیاد احمد محمود است. متأسفانه این مسئله در تئاتر هم وجود دارد. افرادی عضو هئیت مدیره و جایزه زندهیادان اکبر رادی و محمود استادمحمد هستند که کوچکترین ارتباط فکری و عملی با آثار این افراد ندارند و بعضا دیده شده در دوران حیات آن زندهیادان، آن افراد جلوی پایشان سنگ انداختهاند.
حال این بیماری به ادبیات هم سرایت کرده. راهاندازندگان و داوران خودخوانده این به اصطلاح جایزه، کوچکترین نسبتی با زندهیاد احمد محمود ندارد. آبشخور فکری و نوشتاری این اشخاص زندهیاد هوشنگ گلشیری است و اکثر این افراد در بنیاد زندهیاد گلشیری حضور فعالی داشتند و خود هوشنگ گلشیری به گواه کتاب «باغ در باغ» از منتقدان سرسخت احمد محمود بود. حال این افراد چطور به خودشان اجازه میدهند جایزهای بهنام فردی راه بیندازند که از اساس با او مخالفند؟ داستانها و رمانهای او را فیلمنامه خطاب میکنند، عرقریزان روح او را دستور صحنه تئاتر میدانند و او را نویسندهای ایدئولوژیک و حزبی خطاب میکنند. چه علتی دارد مگر سوءاستفاده از نام این نویسنده بزرگ.
تا کی میخواهیم کوچکی خودمان را پشت نامهای بزرگ پنهان کنیم؟ خط مشیء کدام یک از این افراد خودخوانده با احمد محمود نسبتی دارند. مردی که در آن شرایط دشوار فقط نوشت و نوشت و نوشت و اتفاقا با سکوت جریان به اصطلاح روشنفکری مواجه شد. جریان به اصطلاح روشنفکری که تا به امروز جلوی بیش از پیش مطرح شدن او را گرفته است. مثلا این اشخاص تا حالا شده نویسنده غالب کارگاههای خودشان را احمد محمود معرفی کنند؟ مگر نویسنده مورد علاقه اکثر این دوستان هوشنگ گلشیری نیست؟ حال یک سوال پیش میآید: این راهاندازندگان و داوران خودخوانده چطور جایزهای به نام کسی راه میاندازند که هیچ قرابت فکری و حتی تعلقخاطر تکنیکی به او ندارند؟ حال اگر در دوره دولتی به سر میبریم که آزادی نسبی برقرار کرده و میتوانیم کارهای فرهنگی انجام دهیم آیا باید از این آزادی سوءاستفاده کنیم و هر کار بُنجلی را به نام گرم کردن تنور ادبی و رونق ادبیات انجام دهیم؟
باید به اکثر این دوستان گفت شما نتوانستید نه جایزه هوشنگ گلشیری را که همسرش پشتوانه آن بود نگه دارید و نه حتی جایزه منتقدان مطبوعات را که احمد غلامی پشتوانه آن بود، تدوام دهید.
آخر باید از این دوستان پرسید مگر نویسندگان بزرگ و مهم نام و اعتبارشان را از سر راه آوردهاند که آن را این طور بیاخلاقانه خرج خود میکنید و چوب حراج به آن میزنید؟ برخی از این افراد خودخوانده که در آن صنف کذایی هم هستند، یکی از اهداف آن صنف را پیوستن به قانون کپیرایت جهانی میدانند، حال به خود زحمت ندادهاند که برای راهاندازی جایزه به خانواده آن مرحوم اطلاع دهند و بعد دم از کپیرایت جهانی بزنند. شما کدام قانون اخلاقی کپیرایت را رعایت میکنید که حال بخواهیم برسیم به مسائل حقوقی کپیرایت؟
اگر از زاویه دید دیگری به این قضیه نگاه کنیم؛ مثلا بگوییم یکی از این داوران خودخوانده هماستانی زندهیاد احمد محمود است و این طور بخواهیم به حرکتمان شأنیت بدهیم. باید گفت، اگر روال بر این است که حسین کعبی و علی بداوی و ایمان مبعلی و ابراهیم تهامی از همه خوزستانیتر هستند و بسیار معروف و معقولتر. شاید این گونه جایزه مخاطب عام هم پیدا کند.
نباید به این راهاندازندگان و داوران خودخوانده گفت راهی که میروید به ترکستان است؛ بهتر است بروید با خانم طاهری صحبت کنید، قانعش کنید که کارهای گذشته را تکرار نمیکنید و اعتبار هوشنگ گلشیری را دیگر زیر سوال نمیبرید یا احمد غلامی را راضی کنید و قول بدهید دیگر مثل قبل دعوایتان نمیشود و قهر نمیکنید یا که نه، یک اسم دیگر برای جایزه خود بگذارید، مثلا جایزه صنوبر، گل یاس، اگر نه، کوه البرز، قله دماوند، اگر نه، رودخانه دِز، رود کارون؛ اصلاً هر اسمی که دوست دارید؛ آزادی است دیگر. ولی لطفا نام احمد محمود را مخدوش نکنید.
با توجه به این اتفاق پیشآمده این خطر وجود دارد که بعد از هزار سال اگر نویسنده گرانقدر جمال میرصادقی به رحمت خدا رفتند، دوستان نزدیکمان و نزدیکتان سریع بنیاد میرصادقی را راه بیندازند و عکسهای جفت و طاق خود را با او رو کنند و بگویند شبها با او فالوده خوردهاند و روزها همدمش بودهاند و جایزهای راه بیندازد و دوباره این اسامی آشنا و آشنایان دیگر میراثخوار این نویسنده بزرگ شوند. فکر نکنید این خطر فقط آقای میرصاقی را تهدید میکند، این خطر برای محمود دولتآبادی، علیاشرف درویشیان، ابراهیم گلستان، جواد مجابی، ابوتراب خسروی و خیلیهای دیگر وجود دارد. تازه فراموش نکنیم نویسندگان از دنیا رفته دیگری هم وجود دارد که امکان دستاندازی به آنها هست، صادق چوبک، سیمین دانشور، اسماعیل فصیح، کوروش اسدی و خیلیهای دیگر.
راهاندازندگان و داوران خودخوانده، نپندارید که این روزها ادبیات داستانی بزرگتر ندارد و در فقدان بزرگشانش، یا در سکوت بازماندگانش، بخواهید بزرگواری کنید، لیدری کنید، پدرخواندگی کنید، گُر و گُر کارگاه بگذارید و خوراک برای انتشاراتیهایتان تولید کنید و به کسب و کارتان رونق دهید. ادبیات کسب و کار نیست؛ ادبیات واژه به واژه زندگی است. ادبیات خود زندگی است. ادبیات زندگی است. به قول استانیسلاویسکی که برای تئاتری گفت هنر را در خودتان دوست بدارید نه خودتان را در هنر، شما هنر را بخوانید ادبیات.
و نکته آخر اینکه راهاندازندگان و داوران خودخوانده این جایزه، بهتر است مشغول به کار اصلی خودتان که همانا نوشتن است شوید و خودتان را با راه انداختن جایزه و صنف و گرفتن مدارک تحصیلی و دایر نمودن کارگاههای نه چندان عریض ولی طویل داستاننویسی در ویترین نگذارید و ادبیات داستانی را این چنین حقیر نسازید.
اشخاص محترم، دوستان گرامی، بزرگواران، سروران لطفا بگذارید حداقل احمد محمود در آرامش بخوابد.
57242
نظر شما