رضا سیدحسینی یکی از پیشگامان و تأثیرگذارترین مترجمان دهههای اخیر بود. من 15 ساله بودم که کتاب «مکتبهای ادبی»او را خواندم و با خواندن این اثر ارزشمند، از یک مشت واژههایی که فقط شنیده بودم، سر درآوردم. او ترجمه خوب را به ما شناساند و به ما فهماند که در عالم ادبیات چه خبر است.
ادبیات جدید فرانسه را به ما معرفی کرد و ادبیات خوب ترکیه را به ما شناساند. اتفاقاتی از این دست در حوزه ادبیات در دهه چهل خیلی مهم بود و ایشان در هر زمینهای جزو پیشگامان بودند. ایشان از همان کتاب آنتوان بلوایه از پل نیزان که ترجمه کردم، به من لطف داشتند. هر چقدر از او بگویم کم است. کاری که سیدحسینی در «فرهنگ آثار» کرد کسی جز او نمیتوانست انجام دهد. کسی نبود که معلومات انجام چنین کاری را داشته باشد و نه حتی آن تاب و توان و حوصلهای که سیدحسینی در این کار به خرج داد را داشته باشد.
او خود را مکلف میدانست که کار جوانترها را چه در ترجمه و چه در ادبیات بخواند. منوچهر آتشی را او به جامعه ادبی معرفی کرد و امکان چاپ کتابش را فراهم آورد. او سردبیر سخن بود. آدمی که به معنای واقعی کلمه اهل قلم و وقف قلم بود و همه ما بیهیچ تردیدی از او بسیار آموختیم. او انسان والایی بود انسانی بود مثل آب زلال، تا آنجایی که من ایشان را میشناختم، کینه و بغضی از کسی نداشتند مهمترین ویژگی او توجهی بود که به ادبیات داشت. با مهربانی و بردباری حرفهایش را میزد و آموزش میداد. حساسیت ویژهای به شناخت ادبیات داشت. من در مقوله ترجمه نکته خاصی از ایشان نشنیدم. اما در حوزه ادبیات با استاد ساعتها درباره سوررئالیسم و یا سارتر بحث میکردیم. ایشان کتابهای زیادی خوانده بودند که من نخوانده بودم. زمانی هم که بحث ادبیات فرانسه میشد نکات بسیاری در محضر ایشان شنیدم و یاد گرفتم. ادبیات امروز ما وامدار ترجمه است. در این یکصد سال اخیر، مترجمان، نه تنها خوانندگان را با ادبیات جهان آشنا کردهاند و ژانرهای زیادی را شناساندهاند، بلکه از آن مهمتر، زبان نو آفریدند که این موضوع قبلاً وجود نداشت و این زبان بود که به دست نویسندگان ما رسید. موج ترجمه که از سال 1320 آغاز شد و در دهه 40 به اوج خود رسید، بیهیچ تردید در پیدایش رمان و داستان تأثیری ماندگار داشت. سیدحسینی بهراستی انسان بیبدیلی بود و امیدوارم نمونه او در نسلهای بعد هم پیدا شود اگر چه زیاد امیدوارم نیستم.
نظر شما