باید با دید انتقادی عمیقتری به سیاست منطقهای رئیسجمهور روحانی و وزیر خارجه او محمدجواد ظریف طی سالهای اخیر نگاه و آن را مورد ارزیابی قرار داد، اگر آنها مایلند سیاست جدیدشان در خاورمیانه عربی و خلیج فارس به نتیجه مطلوب و متعادلی برسد.
حدود ۵ سال پیش، اواسط اپریل سال ۲۰۱۳ و در اوج مبارزات انتخابات ریاست جمهوری ایران، کاندیدای پیشرو حسن روحانی، عمیقا معتقد بود منشاء اصلی مشکلات کشور، بیش از شرایط داخلی عمدتا تحت تاثیر مستقیم دو کانون اصلی در حوزه سیاست خارجی قرار دارد: نخست، بحران هستهای، دوم، فقدان گفتمان دیپلماتیکی متقابل و موثر ایران و جامعه بینالمللی. دو کانونی که در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری احمدینژاد به اوج شرایط بحرانی و عمیقا نگرانکنندهای رسید. به باور حسن روحانی نتیجه فقدان یک گفتمان جامع و موثر دیپلماتیکی به طور طبیعی (هرچند غیرمنطقی) به شکل گونههای متعدد و نادری از انواع سوءتفاهمها، بدبینیها و دشمنیهای دوجانبه میان ایران و جامعه جهانی خود را نمایاند. خصوصا در منطقه پرآشوب، بدبین و ذاتا سوءظنبرانگیز خاورمیانه عربی و خلیج فارس که حتی نفس کشیدن در آن با سوءتفاهم همراه است.
رئیسجمهور روحانی معتقد بود (و البته هست) تا این دو سد شکسته و یا حداقل شکافی در آن ایجادنشود، به ویژه در فضای گفتوگوهای دیپلماتیکی، هر اقدامی برای خروج از بنبستهای روبه تزاید غیرممکن خواهد بود. انتقال پرونده اتمی از شورای امنیت ملی ایران به وزارتخارجه در دوره حسن روحانی بیشک تحت تاثیر همین دیدگاه صورت گرفت که نتیجه موفق آن در توافق ۱۴ جولای ۲۰۱۵ وین موسوم به برجام تجلی یافت. شاید تا اینجا بتوان به رئیسجمهور روحانی و وزیر خارجه او که هر دو دیپلماتهایی کارکشته هستند نمره قابلقبولی داد، بسیار خب! اما آیا این توافق میتوانست به همه انتظاراتی پاسخ دهد که حتی آن زمان از دیپلماسی جدید ایران انتظار میرفت؟ به سخن واضحتر وجود ضعف اساسی در ساختار سیاست منطقهای ایران در خلیج فارس آن نقطه انتظاری، چرایی و ابهامی است که به دنبال رفع آن هستم، به نحوی که باید صراحت گفت تهران نتوانسته تاکنون حتی از ظرفیتهای دیپلماسی کشورهایی تقریبا میانه رفتار مانند کویت، عمان و قطر برای فائق آمدن بر مشکلات خود در منطقه بهرهگیری موثری کند. کشف چرایی و ابعاد این ابهام اهمیت زیادی دارد.
افق پولاریزه شده سیاست خارجی ایران در موضوع توافق اتمی (که در جای خود درست و قابل دفاع بوده و هست) شاید در بروز این ضعف اساسی نقش موثری ایفا کرده، شاید! برخی دیپلماتهای مقیم منطقه معتقدند گفتوگوهای هستهای به این دلیل که توجه کانونی دیپلماسی ایرانی را از حوزه مهم و کلیدی اعراب خلیج فارس (که حتما منظوراز اعراب فقط و صرفا عربستان سعودی نیست) منحرف کرد، به احتمال قریب به یقین در بروز چنین وضعیتی تاثیر داشته است. دقیقا نمیدانم! اما اگر این سخن و تحلیل درست باشد، پس عملا دیپلماسی در محور اصلی و منطق توجیهیاش علیه خود وارد عمل شده به نحوی که حتی توافق اتمی را تحت تاثیر منطق معکوس خویش قرار داده است. بهدرستی مشخص نیست شخص رئیسجمهور روحانی و تیم سیاست خارجی او آیا واقعا اینگونه فکر میکردند یا خیر!؟ ما هنوز پاسخی روشن و قانعکننده برای این دست سوالات در برابر خود نداریم.
اینکه عربستان سعودی حضوری دیرپا، تاثیرگذار و مهم بر تحولات منطقه خلیج فارس و از جنبه بورکراتیک بر شورای همکاری خلیج فارس دارد نکته جدیدی نیست. شاید چنین نفوذی چندان مورد رضایت و دلخوشی تهران نباشد که حتما نیست. (البته عکس این قاعده هم کاملا صادق است) اما این تاثیر و حضور، علیالقاعده آن زمان (توافق وین) نمیتوانست مانع از تحرک دیپلماسی منطقهای ایران شود که فعال شدن آن عملا به بعداز حل بحران هستهای موکول شد.
یک دیپلمات عرب اهل خلیج فارس مقیم بیروت که دولت متبوعش رابطه خوبی هم با ایران دارد اما ترجیح میدهد هویتش آشکار نشود میگوید "حتی با نگاهی عمیقا محافظهکارانه و بسیار محدود، فکر میکنم تهران به خوبی نتوانسته از ظرفیت کشورهایی مانند عمان، کویت و قطربه خوبی استفاده کند. علل تحلیل رفتن منابع این ظرفیت مشخص نیست. سفر امیر کویت در اوایل ماه ژوئن ۲۰۱۴، سفرهای متعدد مقامات کویتی، عمانی و قطری به تهران نمونههای از این ظرفیتها به شمار میروند." نکته قابل تاملی است که چرایی دلایل آن دیر یازود باید مشخص شود.
اما جدای از گذشته، اکنون به نظر میرسد (البته اگر درست متوجه شده باشم) تهران در حال نوعی بازنگری در سیاستهای منطقهای خود است. وزیر خارجه ایران هفته گذشته طی سخنانی در شورای روابط خارجی آمریکا به صراحت یادآور شد "منطقه به شدت به تغییر نیاز دارد." جواد ظریف آنچه را که کمبود مذاکره در منطقه خواند رنجآور توصیف کرد و گفت "ما باید اول به کمبود مذاکره رسیدگی کنیم." او مکانیزم آغاز این گفتوگوها را ایجاد یک انجمن با نظارت سازمان ملل پیشنهاد داد و گفت "ما باید یک سری اصول را بپذیریم تا بتوانیم وارد این فرآیند شویم. من از یک فرآیند ویژه برای خلیج فارس صحبت میکنم. اولین اصل احترام به حق حاکمیت و تمامیت ارضی است."
سخنان وزیر خارجه ایران صرف نظر از اینکه از دید دولتهای عرب خلیج فارس خود یک طرف ماجراست، اما منطقی به نظر میرسد. به ویژه که وزیر خارجه ایران راهحلهای منطقهای و بومی را مطرح میکند. هرچند ظریف در این باره توضیح بیشتری ارائه نداد که باز هم دلیل آن را نمیدانیم! اما اگر سخنان او منعکسکننده سیاست جدیدی از سوی ایران باشد، بنا به دلایل مختلف فکر میکنم در حال مواجه شدن با شرایط جدیدی در منطقه هستیم، احتمالا! اما آیا ایران از ظرفیتهای تعیینکننده مانند سه کشور کویت، عمان و قطر که از اهمیت زیادی برخوردارند استفاده خواهد کرد؟ متاسفانه این را هم نمیدانیم!
matinmos@gmail.com
اینکه عربستان سعودی حضوری دیرپا، تأثیرگذار و مهم بر تحولات منطقه خلیج فارس و از جنبه بورکراتیک بر شورای همکاری خلیج فارس دارد نکته جدیدی نیست. شاید چنین نفوذی چندان مورد رضایت و دلخوشی تهران نباشد که حتما نیست. (البته عکس این قاعده هم کاملا صادق است) اما این تاثیر و حضور علیالقاعده آن زمان (توافق وین) نمیتوانست مانع از تحرک دیپلماسی منطقهای ایران شود که فعال شدن آن عملا به بعداز حل بحران هستهای موکول شد.
کد خبر 773729
نظر شما