درباره مدیریت و اصول آن فراوان نوشتهاند از اصول تیلور و فایول گرفته تا اصول جزئیتر، همه مفیدند و قابل توجه. اما آنچه مورد توجه است و به ویژه درکشور ما قابل بحث، اینکه با این همه اصول چرا وضعیت ما این طوری است؟ چرا کارها پیش نمیرود و یا بد پیش میرود و در مقایسه با دنیا که شتابان حرکت میکند و همه جهان را عرصه مدیریت خود کرده ما همچنان اندر خم یک کوچهایم!
به نظر من باید هر چه خلاصهتر اصول مدیریت را در نظر گرفت تا راحتتر به مقصود رسید. البته گفتنی است:
مرد خردمند خرد پیشه را
عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آرد به دست
با دگری تجربه آرد به کار
در قرآن هم خلاصه و مفید آمده که «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله» یعنی در هر کاری که مشخص است (امر) با صاحبان نظر مشورت کن، اما چون به مرحله تصمیم رسیدی با توکل به پیش تاز!
اما دنیای امروز و با توجه به سرعت ارتیاطات و اطلاعات بسیاری از تجارب دیگران را میتوان آموخت، اگر چه شنیدن کی بود مانند دیدن. آنچه هر فرد خود تجربه میکند انگار بر جانش مینشیند و با جان هم قطعا به در خواهد رفت. اگر به مدیریتهای فعلی و بهویژه در کشور خودمان توجه کنید از سه جنبه در چالش است:
اول چشمانداز: چشمانداز و یا سیاستگذاری و یا راهبرد کلان حاصل داشتن اطلاعات کامل و همهجانبه و نیز فکر باز و روشن نسبت به مسائل و مشکلات و شناخت جامعة هدف به تفصیل است. کسی که این اطلاعات اولیه و شناخت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی جامعه را ندارد نمیتواند چشمانداز داشته باشد. درست مانند کور و یا کمبینایی میماند که تا چند قدم بیشتر را در جلوی پای خود نمیبیند و بدیهی است که نه تنها خطرات آتی را نمیتواند ببیند و یا حدس بزند که گام نهادن چند قدمی وی هم با دلهره توأم است. همانند حرکت در تاریکی و یا در مه است.
برای آینده زمانی میتوان تصمیم گرفت که گذشته شفاف و روشن باشد و بدیهی است که حال، ادامه گذشته است. فنون آیندهپژوهی از تحلیل روند، مشاوره، سناریونویسی و مانند آن همه متکی بر گذشته و حال است. کسی که بخواهد تازه کار را شروع کند نمیتواند راجع به آینده فکر کند. البته اگر دارای تجربه باشد میتواند به جای توجه به حال، آینده مشخصی را در نظر بگیرد، اما چون در آغاز کار است باید صبر کند تا تجارب او به ثمر بنشیند و خط مشی او را تعیین کند، آنگاه میتواند راجع به آینده فکر کند و تصمیم بگیرد.
آیندهٰپژوهی دقیقا متکی بر گذشته و حال است تا این دو روشن نباشد نمی توان به آینده فکر کرد. در آیه قرآن است که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. برای افراد نیکوکار که هم سابقه روشنی دارند و هم حال برایشان معلوم است بدیهی است که آینده خوبی هم داشته باشند. از گذشته متأثر و محزون نیستند؛ چون همه چیز بر وفق مراد بوده است و غفلت و کوتاهی انجام نشده و لذا بر اساس تجارب گذشته نسبت به آینده هم بیم و هراسی ندارند.
ببینید در این چهل ساله تا کجا چشماندازها روشن بوده است؟ وقتی اغلب مسئولان میآیند و میگویند ما اطلاعات نداریم و یا برنامه نداریم و یا اظهارتأسفها بیشتر از ابراز خرسندیهاست درباره چشمانداز چه میتوان گفت. برنامههای پنجساله اگر چه میتوانست نقطه امیدی باشد ولی اجرا نشدن و یا خوب اجرا نشدن، چشمانداز را دچار بحران کرده است.
مرحله مأموریت پس از داشتن چشمانداز درست و خوب است. مأموریت آنجاست که سیاستگذاریها درست و بهموقع انجام شده و عدهای از کنندگانِ کار که قوی و امیناند مأموریت انجام کارهایی را عهدهدار شوند. اما در همین حال میبینیم که مسئولان فقط به فکر گذران امور بوده و اصلا مأموریت محور نبودهاند و وقتی که دورهشان بهسرآمده بدون تحویل و تحولکاری به تودیع و معرفه بسنده میکنند.
سوم تصمیم است که گاه آن را اصل مدیریت میدانند. چون تصمیم بدونِ پشتوانه اصلا تصمیم نیست و ضد مدیریت است. اغلب ضربههایی که کشور خورده است علاوه بر دو محور فوق از تعلل در تصمیمگیری است. شما ببینید که در اغلب موارد دولت و یا حتی سایر قوا پس از وقوع حادثه تصمیم میگیرند و در این حال است که به جای تصمیمگیری فعال، منفعلانه عمل میکنند. در دنیای امروز بزرگترین دفاع حمله است. چه در تبلیغات رسانهای و چه در امور اجرایی. آن کس که تردید کند باحته است و البته کسی تردید میکند که سابقه روشنی ندارد و بر این اساس چشماندازش مبهم است و لذا مأموریتها رابه دست افراد ناکارآمد و یا رابطهای داده است.
در کشورهایی همچون ما افراد و به ویژه سازمانها از یکی از سه مورد فوق، و یا همه آنها، با درجات مختلف رنج میبرد.
به نظر من میتوان مدیریت را در سه کلمه خلا صه کرد: چشمانداز، مأموریت و تصمیم.

چشمانداز، مأموریت و تصمیم(Vision, mission, and decision: VMD) درباره اصول مدیریت زیاد گفته و بحث شده است. اما من به نظرم میتوان آن را در ۳ کلمه خلاصه کرد: چشمانداز، مأموریت و تصمیم (چمت)
کد خبر 786652
نظر شما