و حقیقتش را بخواهی سالهاست چوب خط فحش خوردنمان پر شده. ما -منظور از ما من و معدود دوستانم هستیم- سالهاست وسط بازی میکنیم. هم حزباللهیها فحشمان میدهند هم روشنفکرها. این شکل از زیستن طاقتی کوهوار میخواهد و جانی سخت. که ما داشتیم اما زور روزگار بیش از طاقت ما بود و ما اگرچه تن به بازی روزگار ندادهایم اما دیگر توان روزهای جوانی مان را نداریم. تو اما تازه نفسی و حالا حالاها جا داری برای فحش.
شاید: اول آن کس که خریدار شدت من بودم. به خاطر دارم در نخستین برنامههایی که در بیبیسی فارسی داشتی آن قدر شیوه بحث و جدلت را پسندیده بودم که به هر کدام از دوستانم میرسیدم با شور و شعف میگفتم: یه پسر جوونی اومده تو بیبیسی، موهای فری داره، اغلب هم جین میپوشه، فلسفه ملسفه هم خونده به گمونم، خیلی ضدآمریکاییه ولی منتقد وضع موجود هم هست.
وقتی دیدم در صدای آمریکا گفتی: شعار اقتصاد مقاومتی در شرایط جدید درستترین استراتژی ممکن است اما نمیشود با این دولت -دولت احمدینژاد منظورت بود- چنین برنامهای را پیاده کرد، بیشتر مهرت به دل نشست. تو در آن روزها وسط بازی میکردی. هم مغضوب کیهاننشینان بودی و هم مطرود اپوزسیونی که از آمریکاییها میخواستند به ایران حمله نظامی کند.
معلوم بود رسانههای مدعی آزادیخواهی این شیوه از آزادمنشی را تاب نمیآورند و دیر یا زود از خجالتت درمیآیند. که آمدند. مگر میشود در شبکه ملکه بریتانیای کبیر صراحتا از رهبر جمهوری اسلامی تعریف و تمجید کنی و آب هم از آب تکان نخورد؟ آب تکان خورد. هم در دل تو و هم در دل آنهایی که میخواستند پز دموکراسیخواهیشان را با تو تکمیل کنند.
بازی تمام شد. دشنامها شدت گرفت و تو هم که بچه سرتقی بودی کوتاه نیامدی. نزاع بالا گرفت. بخش آمریکاییستیزت پررنگتر شد و وجه منتقدانه تو نسبت به وضع موجود سرزمین مادریات کمرنگتر. حالا نوبت دشمنان زیبایی و آزادی بود که از این آب گلآلود ماهی بگیرند. که گرفتند. خوب هم گرفتند. سر و کله تو در جاهایی پیدا شد که ذرهای به تضارب آرا و تعاطی افکار و این حرفها اعتقاد نداشتند.
دشنامها به اوج خودش رسید. شاید اگر من هم جای تو بودم لج میکردم و در پاسخ به آن همه ناسزا و لجنپراکنی لجامگسیخته دست از وسط بازی کردن برمیداشتم و میرفتم یک طرف دعوا را میگرفتم تا حداقل از دو طرف فحش نخورم. نمیدانم. اما این را خوب میدانم که تو دیگر علی علیزاده سابق نیستی. خدا رحمتت کند.
اگر میتوانستی کمی دیگر طاقت بیاوری شاید آن همه تلاش ستودنی بالاخره جواب میداد و چهار نفر آدم حسابی به زمره آدمهای مستقل اضافه میشد. حیف. شاید ما هم دست از محافظهکاری این سالهایمان برمیداشتیم و صراحتا از تو و جایی که ایستاده بودی دفاع میکردیم.
باری، آن که به ترامپ نامه مینویسد و از آن دلقک درندهخو زبونانه تقاضا میکند به کشورش حمله کند سزاوار طعن و لعن و تقبیح است اما آن که در همین مام میهن هموطنانش را بیمهابا به کفر و زندقه متهم میکند و مقدمات سوریه شدن این سرزمین را فراهم میآورد کم از آن بوزینگان وطنفروش ندارد.
من خوب میفهمم چرا از مرحوم هاشمیرفسنجانی انتقاد میکنی اما به قول داریوش آشوری باید حواسمان جمع باشد در قبال آن چه از دست میدهیم چه به دست میآوریم. اگر قرار باشد جای هاشمی و مدافعان بازار آزاد را اینهایی بگیرند که هم به آمریکا فحش میدهند و هم با صدای بلند میگویند: ای آن که مذاکره شعارت/ استخر فرح در انتظارت، چه باید کرد؟
دوگانه مسخرهای است! بله، خودم هم خوب میدانم. ولی همه هنر ما این بود که در زمین مسخره دوقطبی نئولیبرالها و متحجران بازی نکنیم. خوب میدانم امنیت این کشور و یک پارچه ماندنش خیلی مهم تر از این مسخرهبازیهای ژورنالیستی است اما بعضی از این مسخرهبازیها سرنوشت هموطنان من و تو را رقم میزند. نمیتوانی به کسی که زیر بار بیکاری و گرانی و تحجر در حال خفه شدن است بگویی: به فردای این سرزمین بیندیش!
تو میگویی من حاضرم تکهتکه شوم اما سرزمین من باقی بماند اما نمیتوانی از همگان انتظار داشته باشی مانند من و تو بیندیشند. اگر مردم یک سرزمین این مقدار از خودگذشته بودند که دیگر نیازی به این همه نزاع و بحث و جدل نبود. مردم همه جای دنیا از حاکمانشان توقع صدق و فراهم آوردن رفاه و امنیت دارند. و بیش از هرچیزی توقع صدق دارند. به صدق کوش که خورشید زاید از نفست.
در زمان زلزله رودبار نوجوانی بودم که پشت وانتبار از بلندگو فریاد میزدم و کمکهای مردمی جمع میکردم. والله زنان بسیاری را به خاطر دارم که النگوهایشان را از دستهایشان بیرون میکشیدند و گوشوارههایشان را از گوشهایشان و بیهیچ سند و مدرک و رسیدی در اختیار ما میگذاشتند تا به مستحقان برسانیم.
آن مردم از مریخ نیامده بودند. همین مردم بودند. با آن ها چه کردیم؟ چرا امروز وقتی خبر از نابودی داعش میشود این مردم برای شادی و هلهله و پایکوبی به خیابان نمیریزند؟ چرا علی علیزاده یک بار به بالادستیهای سرزمین مادریاش نهیب نمیزند؟
نزاع با سلبریتیها و بچه سوسولهای فضای مجازی و وطنفروشان داخلی و خارجی اگرچه کم کاری نیست اما کارستان نیست. علی علیزاده اگر میخواهد وسط بازی کند باید خیلی دریادلتر از این حرفها باشد. باید گرسنگی را تاب بیاورد. باید دشنامها را به هیچ بگیرد. و در یک کلام باید کرگدن باشد و این سخن بودا را با گوش جان بشنود: بسان کرگدن تنها سفر کن.
نظر شما