1- برخی اصرار دارند که زیرژانری به نام سینمای دینی در تاریخ سینمای جهان وجود دارد و دلیلش هم آثار فیلمسازانی مانند درایر، تارکوفسکی، برسون، برگمان یا حتی در مواردی پاراجانف است که پارامترهای دینی را در آنها میتوان بازشناسی کرد. اما یک تفاوت اساسی میان دیدگاههای آنهایی که در سینمای غرب به مفاهیم دینی پرداختهاند و فیلمسازی که میخواهد در دیار شرق به مفاهیم و آموزههای دینی بپردازد، به چشم میخورد. تفاوتی که در نگاه نخست، اغلب مورد غفلت قرار میگیرد. آموزههای مسیحی و نوع نگاهی که در این آموزهها به انسان و جامعه وجود دارد؛ جانمایه اصلی نگاه فیلمسازانی است که دغدغه دین داشتهاند و خواستهاند پیوندی میان سینما و چنین آموزههایی برقرار کنند. در حالیکه تفاوت دیدگاهها در این سوی آبها ماهوی است و آموزههای دینی در چهارچوب دیدگاه و نگاه اسلام به فرد و اجتماع، مسیر دیگری پیموده است. از این منظر، نخستین مانع برای آنکه بتوان از رویکرد فیلمسازان سرشناس در این حوزه استفاده کرد، به چشم میخورد. دغدغههای فیلمسازی مانند روبر برسون، در چنین حوزهای اصولا شخصیتر از آن است که حتی بتوان از آن به عنوان الگویی برای ساخت فیلم دینی یاری جست. تارکوفسکی در فیلمهایش، با نگاهی روسی و ارتدکس در پی عظمت از دست رفته انسانی است که خود را فراموش کرده و نمیداند که پیش از این چه بوده و در حال حاضر جغرافیای معنوی خود را از دست داده است. او چنین نگاهی را با ترسی که زندگی در جامعه توتالیتر ایجاد میکند، در هم آمیخته است. برگمان نیز سردی وجودی آدمها و گمگشتگیشان در عدم ارتباط با یکدیگر را به نوعی کسوف رابطه انسان و خداوند و سکوت خداوند در برابر بیپناهی انسان معاصر تعبیر میکند. پرسش عظیمتری اما، همچنان مطرح است. آیا سینما توانایی این را دارد که به حریمی وارد شود که بهشدت خصوصی است و هر کسی را به آن راه نمیدهند؟
آیا سینما آنچنان محرم هست که بتواند رابطه انسان و خداوند یا برای مثال عشق الهی را به تصویر بکشد؟ آیا ذات سینما این حضور را بر میتابد؟ سینما تنها با «حجاب» و از ورای پرده «غیاب» میتواند به این «حضور» نزدیک شود. سینما تنها «خیال» خویش را از چنین حضوری به زبان تصویر «ترجمه» میکند. شاید خیلیها بر این تصور باشند که چون عنصر اصلی در سینما تصویر است، پس این هنر مدرن توانایی حضوری بیواسطه در هر خلوتی را دارد. برای نمونه، نگاهی بیندازیم به فیلم «چه رویاهایی میآیند» که سعی در تصویرسازی جهان برزخی پس از مرگ را دارد. سینما همینقدر میتواند به «تجلی» نزدیک شود و هرگاه خواسته پایش را کمی جلوتر بگذارد، فروغ تجلی، پرهایش سوزانده است. اما سینما میتواند به گونههای غیرمستقیم از خاستگاهش (جهان قصهگویی) نقبی به جهان «معنا» بزند. چگونه؟
2- اخلاقیات یکی از این شیوههاست. در واقع در چنین مواردی سینما به شکلی غیر مستقیم به موضوعی دینی نزدیک میشود و میتواند به آن حریم امن نزدیک شود. این کارکردی است که میتواند بهنوعی یک رویکرد دینی از آن استنباط کرد. اینچنین رویکردی را بارها در ژانر ملودرام دیدهایم. رویکردی که در آثار ملودرام نسبت به خیر و شر دیده میشود؛ یکی از وجوهی است که بارقههایی از رویکردی دینی در آنها بارز است. یک نمونه از چنین رویکردی را در فیلم «به همین سادگی» ساخته رضا میرکریمی میتوان یافت. فیلم، مضمونی ملودراماتیک دارد. زندگی ملالآور زنی در آستانه میانسالی که در ظاهر همه چیز برای او فراهم است و هیچ غمی ندارد. اما این ظاهر ماجراست و او در باطن احساس نادیده شدن میکند. این نادیده شدن در تمامی مظاهر زندگی روزانهاش دیده میشود. او به استخاره متوسل میشود. این مفهوم برای مخاطب ایرانی، بسیار آشناست. زمانیکه فردی در کشاکش روزگار نه راه پس میداند و نه راه پیش، با خداوند مشورت میکند و از او مدد میگیرد. اما یک نکته در اینجا به گونههای پنهان وجود دارد و آن این است که انسان در موارد متعددی خیال میکند که این خود اوست که راه را از بیراهه تشخیص میدهد و در این موارد، نیازی در خود نمیبیند که فاعل حقیقی عالم را دخیل در حتی کوچکترین حرکت خود بداند. اما در لحظهای که پی میبرد که کاری از دستش ساخته نیست، پس سراغ استخاره میرود. طاهره قهرمان این فیلم هم از این امر مستثنا نیست. فیلم از دوران پیش از بحران او چیزی به ما نمیگوید، اما در این بحران میتوان نشانههایی از زندگی آرام گذشته او، شوهر و بچههایش را دید. او دو فرزند دارد، سر و شکل زندگیاش نشان میدهد که او هم مثل خیل عظیم طبقه متوسط جامعه، به هر حال میتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد. «همه چیز روبهراه است» بهجز یک چیز: دلمردگی. تکرار و دوره کردن روز را؛ هنوز را. میرکریمی در این موقعیت ملودرام، به جای آنکه شخصیت فیلمش را در پوچی و روزمرگی هر روزه زندگی رها کند، به چیزی در وجود او اشاره میکند که سرانجام تکلیفش را با خودش و زندگیاش روشن میکند. میگویند زمانیکه استخاره میکنی، دو حالت پیش میآید: هم مختار هستی و هم نیستی. اگر خوب بیاید، میتوانی از عملی که میخواهی انجام دهی صرف نظر کنی. اما اگر بد آمد، حتما و حتما باید از آن عمل دست بکشی که اگر نکشی، عواقبش را خواهی دید. طاهره در برزخ ماندن و رفتن است. در هر دو باری که با دفتر آن حاجآقا تماس گرفته، ناکام مانده است. اکنون نمیداند چه باید بکند. «چه فرمایی؟ بسازم یا بسوزم؟» در ظاهر او دیگر چارهای ندارد.
پاسخی «از بالا» دریافت نکرده. به قاسم زنگ زده و همهچیز را برای رفتن چک میکند. او آماده رفتن و دل کندن است. اما خداوند هیچگاه ندای تو را بیپاسخ نمیگذارد. او را که میخوانی و از او مدد که میخواهی، پاسخت را میدهد. وسلیهاش را خودش فراهم میکند. زن همسایه ناگهان با دلشوره همیشگیاش از راه میرسد. طاهره را به خانهاش فرا میخواند و میخواهد بداند که آیا دخترش بخت سپیدی خواهد داشت؟ اینها چه ربطی به طاهره دارد؟ پاسخ طاهره کو؟ زن همسایه از طاهره میخواهد که برایش استخاره بگیرد. از کسی که خودش «محتاج دعا» است. اما اگر گوش تیزی داشته باشی، پاسخت را از صاحب دعا خواهی گرفت. هم اوست که تا نخواهد دست به دعا نمیبری و هم اوست که دعایت را مستجاب میکند. گوینده و شنونده، یکی است. او تو را رها نکرده است. طاهره را فراموش نکرده است. واکنش طاهره در پاسخ به پرسش زن همسایه این است که استخاره خوب آمده است. خوب برای چه کسی؟ برای طاهره؟ برای او که میداند باید بماند و نرود؟ پاسخ کوتاه طاهره به پرسش خوابآلود شوهرش که او را صدا میزند این است: جانم؟! قرار نبوده که «به همین سادگی» در نگاه دینیاش به مفاهیم عمیقه بپردازد و سراغ معجزههایی برود که سینما نمیتواند ذرهای از آنها را با توسل به هیچ جلوه ویژه تصویری و غیر تصویری نشان دهد. یک ملودرام ساده از زندگی روزانه زنی ساده با یک زندگی ساده و مشکلی ساده که تنها خواست این زن آن است که خداوند پاسخش را بدهد.
3- سینمای دینی نمیتواند و نباید فرمالیست باشد به این معنا که فیلمسازش چشم به حمایتهای دولتی داشته باشد و فیلمی بسازد برای سالن خالی از مخاطب. سینمای دینی تنها در صورتی میتواند «ظهور» داشته باشد که برای مخاطب انبوه فیلم بسازد. بهعبارت دیگر، از انتزاع فاصله بگیرد. سینمای دینی در انتزاع زاده نمیشود. سینمای دینی در لابهلای همین قصههای ساده زندگی است که سر بر میآورد. خداوند در قرآن فرموده است که از ذکر مثالهای کوچک ابایی ندارد. حضور باورهای دینی و اعتقاد به ماورایی که در لحظه لحظه زندگی آدمها حضور دارد؛ از کار یک فیلمساز که میخواهد به چنین مضامینی بپردازد، نخواهد کاست. چنین رویکردی رهاکردن مغز و چسبیدن به پوسته نیست. بلکه ساده دیدن اموری است که از فرط سادگی و پیش چشم بودن، کمتر به چشم میآیند. سینمای دینی اینچنین نادیدههایی را میتواند به تصویر بدل کند و بر روی نوار سلولویید ضبط کند. سینما محرم این جزییات است، اما نمیتواند وارد حریم عرفان درونی یک سالک راه خداوند بشود و آن را به گونههایی به تصویر بدل کند که (گاهی حتی) به ضد خودش تبدیل نشود. دینِ سینمایی و سینمایی کردن دین، امری نیست که سینما از عهدهاش بربیاید.
4- وجه دیگری که حرف زدن پیرامون آن خطرناک است، چون این امکان هست که نگارنده شامل آن دسته مردمی شود که قرآن میفرماید: «به آنچه میگویند، عمل نمیکنند» بنابراین به اشاره از آن میگذریم. فیلمسازی که سراغ سینمای دینی میرود، پیش از هر امر دیگری باید تزکیه کرده باشد. من تا خودم به آرمان و نگاهی که قرار است تبلیغش را کنم، عمل نکرده باشم، حرفم و پیامم تأثیر لازم را ایجاد نخواهد کرد. اگر درون را ننگری و حال را، این خطر هست که برون را بنگری و قال را! لطفا حدیث مفصل را خودتان از این مجمل بخوانید.
5- واپسین نکتهای که ذکر آن در مورد سینمای دینی مفید به نظر میرسد و احتمالا میتواند به آسیبشناسی چنین سینمایی کمک کند، آفتی است که بهراحتی میتواند پیکره چنین سینمایی را تهدید کند. در سالهای گذشته موجی با نام سینمای معناگرا در سینمای ایران ایجاد شد که پژواکش تا جشنواره فیلم فجر و اهدای جایزهای به همین نام به فیلمهایی با مضامین معناگرا رسید. سینمای دینی، چه با نام سینمای معناگرا و یا سینمای فاخر یا سینمای تاریخی و بر اساس زندگی پیامبران الهی یا امامان معصوم و یا به هر شکل دیگر، بهشدت از سینمایی بخشنامهای و دولتی بهدور است و نمیتوان مخاطبان را وادار کرد تا به تماشای چنین آثاری بنشینند. تنها حمایت دولتی از چنین سینمایی، حمایتی لجستیکی و مالی است.
سینمای دینی به نشستهای کارشناسانه، کارمندانی که سر ساعت کارت بزنند و سرماه حقوق بگیرند؛ دفتر و دستک و یا خرید فیلمنامه از فیلمنامهنویسان نیازی ندارد. سینمای دینی سینمای دولتی نیست و باید روی پای خودش بایستد. باید ارتباطی مستقیم با مخاطبانش برقرار کند. فیلمی منتسب به سینمای دینی، باید اثر پرفروشی باشد؛ نه به این دلیل که به اقتصاد سینما کمک کند، بلکه به این دلیل که ثابت کند، میشود بر اساس مضامین دینی، فیلمی ساخت که صدهاهزار مخاطب داشته باشد. پیداست که هر اثری که فروشی میلیاردی کرده باشد و نشانههایی از سینمای دینی هم در خود داشته باشد، لزوما یک اثر ناب در چهارچوب سینمایی دینی نیستند (نه هر که سر بتراشد، قلندری داند).
6- برخیها اعتقاد دارند که واژه سینمای دینی جعلی است (نه لزوما بهمعنای منفی کلمه) و چنین چیزی در سینمای جهان وجود ندارد و سینما محصول غرب است و تکنیک و شیوههایش غربی است. چه چنین سینمایی وجود خارجی داشته باشد و چه نداشته باشد و چه به قول آن تهیهکننده سرشناس سینما، پیام در یک فیلم به درد فرستادن از تلگرافخانه بخورد یا نخورد، اسپیلبرگ «فهرست شیندلر» خودش را میسازد و با پیامهای ریز و درشت «ماتریکس»ها و «ترمیناتور»ها و نگاه آخرالزمانی فیلمهای دیگر به انسان و سرنوشت او روبهرو هستیم. هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید یک سینماگر معتقد به آرمانی دینی، نمیتواند و نباید فیلمی بسازد که در آن از رحمانیت خداوند و حضورش در تک تک لحظههای زندگی سخن به میان آمده است.
7- لطفا فراموش نشود: «دست خداوند بالای دست آنهاست».
نظر شما