اول، ایران کشوری متوسط در بین کشورهای جهان است، با دستآوردها و کاستیهایش، که نه سوئیس است و نه سومالی. اگر وقت کافی داشتم ادامه میدادم که هیچ سیاستمدار و اندیشمندی هم نباید تلاش کند کشور را به یکی از این دو قطب بچسباند و دستآوردها و کاستیها را بیشتر و بزرگتر از واقعیت تصویر کند.
دوم، ما ایرانیان از زمان انقلاب مشروطه تاکنون به دنبال ساختن دولت مدرن بودهایم. دولت مدرن حداقل دو پایه دارد. پایه اول، کارآمدی در حکمرانی نظیر اثربخش بودن در بهبود کیفیت زندگی مردم و حل مسائلشان و مبارزه با فساد. پایه دوم دولت مدرن، بهرسمیت شناختن گروههای اجتماعی است. گروههای اجتماعی در دولت مدرن دیده میشوند، صدا دارند و نادیده گرفته نمیشوند. دولت مدرن شمولیت دارد. حکومت در ایران هر بار گروههایی را نادیده میگیرد، میراند و صدایشان را نمیشنود.
سوم، اقدامات دولت و حکومت دائم گروههای نادیده و ناشنیده ایجاد میکند. زنان، جوانان، سلبریتیها، فقرای شهری، گروههای شغلی مختلف و همین طور الی آخر، بر شمار نادیدهگرفتهشدگان افزوده میشود. سیاستها، برنامهها و پروژههای دولتها هم همین نقش را ایفا میکنند.
چهارم، سیاستها، برنامهها و اقدامات دولتها بدون ارزیابی تأثیرات اجتماعی آنها انجام میشود، فرقی هم نمیکند ساختن سد باشد یا اجرای هدفمندی یارانهها یا اجرای طرح کارت یا کوپن سوخت. بنابراین به دولت دستور دهید که پیآمدهای اجتماعی اقدامات خود را ارزیابی کنند و اصحاب علوم اجتماعی متخصصان این کار هستند.
پنجم، ما دو مسیر پیش رو داریم. مسیر اول آنکه «آینده به مردم بفروشیم» و مسیر دوم اینکه «آینده مردم را بفروشیم.» نظام سیاسی و با ایفای نقش مهم دولت است که تعیین میکند آنچه انجام میشود «آینده فروختن به مردم» است یا «آینده مردم را فروختن». اعتماد وقتی خلق میشود که مردم احساس کنند نظام سیاسی آیندهای تضمینشده را به ایشان میفروشد.
این نوشته در روزنامه ایران روز چهارشنبه دوم آبان 1397 منتشر شده است.
نظر شما