این موقعیت از این لحاظ برای او ویژگی منحصربفردی را پیش آورد که هیچ یک از رقبای بزرگ دیگر سیاسی این کشور از جمله نوری المالکی و ایاد علاوی نتوانستند اکثریت قاطع پارلمانی را به دست آورند و هر یک برای تشکیل دولت به ائتلاف با او نیاز داشتند.
صدر اگرچه از نگاه تحلیل های سیاسی رایج حق انتخاب میان ائتلاف علاوی و ائتلاف مالکی را داشت اما در واقع از لحاظ ایدئولوژیک فقط یک انتخاب داشت و بس و آن همپیمانی با جریان مالکی بود. از این رو ائتلاف ملی متشکل از جریانی که او رهبری می کرد و مجلس اعلایی ها که در مقایسه با صدر تعداد اندکی از کرسی های پارلمان را به دست آورده بودند با ائتلاف دولت قانون هم پیمان شدند و فراکسیون بزرگ همپیمانی ملی یا همان اتحاد ملی را پدید آوردند.
صدر در این مرحله نمره قبولی گرفت چرا که به پیمان های آشکار و نهان ایدئولوژیکی خود در همراهی و همگامی با اکثریت شیعه و تحکیم جایگاه آنها در جغرافیای سیاسی عراق، وفادار ماند اما تصور دیگر او که می تواند با ایجاد این همپیمانی شخص دیگری را به غیر از مالکی بر صندلی نخست وزیری بنشاند، تا کنون اشتباه از کار در آمده است.
سیدعمار حکیم نیز در این برهه شاید به واسطه درک این موضوع که کرسی های بسیار کمی را توانسته در پارلمان عراق به دست بیاورد راه تبعیت از صدر را پیش گرفت و سر به مخالفت با مالکی برداشت. اما حقیقت این است که این دو رهبر شیعی و صاحب نفوذ در عراق در یک جاده یک طرفه قرار گرفته اند که یا باید آن را تا انتها بروند که در پیش رویشان نخست وزیری مالکی است و یا این جاده را به عقب بازگردند که آغوش ایاد علاوی برای آنان گشوده شده است.
بازگشت به علاوی، یعنی پشت پا زدن به همه اعتقادات و پیمان های آشکار و پنهانی که میان شیعیان این کشور وجود دارد و پدید آمده است و از سوی دیگر پذیرش مالکی برای این دو جریان به منزله دست کشیدن از همه تهدیدها و خط و نشان هایی است که آنها در طول سالیان گذشته و صرفا به خاطر برخی مسائل شخصی برای نخست وزیر عراق کشیده بودند.
اکنون شیعیان عراق در آزمونی شرکت کرده اند که باید همه داشته های علمی و عملی خود را برای قبولی در آن به کار بگیرند چرا که نمره مردودی در این آزمون ممکن است به اخراج آنها از دانشگاه سیاست عراق برای همیشه منجر شود.
اکنون قدرت و ثبات عراق در دست فردی است که به خاطر کسب 89 کرسی در پارلمان این کشور داعیه دار نخست وزیری است و از جهاتی ادعایی منطقی دارد. لجاجت حکیم و صدر برای بیرون کشیدن عنان اختیار و قدرت از دست مالکی و واگذاری آن به دست کسی که هنوز امتحانی پس نداده جز تضعیف جایگاه شیعیان معنی دیگری نمی تواند داشته باشد.
صدر و حکیم میان چشم پوشی بر مسائل شخصی و نادیده گرفتن آنچه که رفت و پافشاری بر نظر خود مبنی بر پایین کشیدن مالکی از قدرت ولو به قیمت تضعیف شدن حکومت شیعی تازه پا گرفته در این کشور باید یکی را انتخاب کنند.
سوالی که اکنون صدر و حکیم باید از خود بپرسند این است که آیا تاریخ بازهم تکرار خواهد شد؟ ایا بازهم فرصتی به شیعیان عراق داده خواهد شد تا اینگونه در اقتدار قرار گیرند؟ ایا آنها می توانند زیر علم ایاد علاوی که مردی مرموز و بیگانه با باورهای ایدئولوژیک شیعیان است سینه بزنند و زمینه را برای او فراهم کنند تا با توطئه ای ناگهانی همه انها را از گردونه سیاسی عراق حذف کند. آیا کینه های شخصی و علایق حزبی و قومی وقبیله ای به حاکمیت شیعیان که موهبتی خدایی در حق آنها بوده است پایان نخواهد داد؟
اگر صدر و حکیم به درستی به این نکات بیندیشند چشم بر اشتباهات مالکی که البته کم نیست خواهند پوشید و نیمه پر لیوان حکومت او را که بیش از نیمه خالی آن است به رسمیت خواهند شناخت. مالکی قطعا در مناسبات گذشته خود با جریان های شیعی از جمله صدر و تعاملات خود با امریکایی ها اشتباهات فاحشی داشته است اما کنار آمدن با او، شرط بندی روی اسب زنده است و همراه شدن با ایاد علاوی برای جریان های شیعی شرط بندی روی اسب مرده.
نظر شما