خاطرات مظفرالدینشاه
-
روزنوشت ۱۰ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: به موزه و کتابخانه سلطان عثمانی رفتیم
تاریخ ایرانیک مرقع خط میرعماد هم آنجا بود، آن را برداشته به طور تفأل باز کردیم، این شعر آمد: «الهی تا جهان را آب و رنگ است/ فلک را سیر و گیتی را درنگ است - مدامش بخت و دولت یار گردان/ ز نخل عمر برخوردار گردان» خیلی این اشعار را به فال نیک گرفتیم.
-
روزنوشت ۸ و ۹ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: حقیقتا سلطان عثمانی خیلی اسباب ترقیات تهیه و تاسیس نمودهاند
تاریخ ایرانواقعا از این نوع پادشاهپرستی آنها مشعوف بودیم و از جهت عمده دیگر اینکه داخل شهر اسلام شده اهالی مملکت خودمان را میبینیم و بوی مسلمانی شنیده میشود، نهایت شکر و مسرت حاصل بود.
-
روزنوشت ۷ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: سرباز، توپچی و سواره عثمانی در حضور ما دفیله [رژه] رفتند
تاریخ ایرانصحراها اغلب خشک و لمیزرع. مردمانی که جلوی استاسیونها [ایستگاهها] میآیند خیلی فقیر و بدلباس هستن. شخص که از اروپا مراجعت میکند این طرفها که در عدم آبادی و تمول نقطه مقابل اروپاست در نظرش غریب میآید.
-
روزنوشت ۶ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: مردم صربستان خیلی فقیر و کمبضاعتاند
تاریخ ایرانشخص که آن عمارات عالیه و آثار عظیمه و اعمال بزرگ اروپا را ملاحظه میکند وقتی به اینجاها رسیده این وضعها را میبیند تفاوت درجات ترقی و تنزل و اختلاف مراتب تمدن را سیر کرده از کنه امور آگاه میشود و مایه بسی تعجب است که این انسان همان نوع انسان است...
-
روزنوشت ۵ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: به هر شهر که میرسیدم سرباز و صاحبمنصب و اجزای بلدیه آنجا حاضر برای پذیرایی بودند
تاریخ ایراندر اطراف خیابانها تا گار [ایستگاه اصلی] راهآهن همهجا مردم از زن و مرد ازدحام کرده و متصل میگفتند «شاه زنده باد». الحق به وضع بسیار خوشی ما را مشایعت و مهمانی و اظهار محبت و مهربانی کردند.
-
روزنوشت ۴ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: رئیس کارخانه اسلحهسازی در بوداپست به حضور آمد
تاریخ جهانقدری از منسوجات بوداپست خواسته بویدم که ملاحظه نماییم همینطور که در همه چیز مجارستان ترقی کرده است در منسوجات چطور است، دیدیم بسیار خوب است قدری خریدیم. (عکس تزئینی است)
-
روزنوشت ۳ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: حقیقتا بوداپست عجب شهر قشنگ باصفایی است
تاریخ ایرانبه اوپرای بوداپست رفتیم، بسیار خوب تماشاخانهایست... الحق از تئاترهای اعلای فرنگستان است.
-
روزنوشت ۲ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: اهالی بوداپست در هنگام ورود ما به شهر مدام فریاد میزدند «ایلیا»، «ایلیا» [هورا]
تاریخ ایرانساعت هفت بعدازظهر که تقریبا سه ربع از شب رفته بود وارد شهر بوداپست شدیم. نواب آرشیدوک ژوزف اگوست فرمانفرمای مجارستان و رئیس وزرای مجارستان با سایر وزرا و حاکم شهر و تمام اعیان و صاحبمنصبان نظامی و قلمی در گار راهآهن حاضر بودند.
-
روزنوشت ۱ مهر ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: امشب شام مهمان امپراطور اطریش هستیم
تاریخ ایرانتمام خیابانها را از دو طرف درخت نشانیده و اشجار را را با قیچی به طوری پیراسته و آراستهاند که همه مثل گنبد مدور سبز یا به شکل پیرامیدی (مخروطی) و غیره میباشد.
-
روزنوشت ۳۱ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: در این سفر میخواستیم بعضی اسلحه و لوازم حربیه خریداری نماییم
تاریخ ایرانبه جناب اشرف صدراعظم فرمودیم... قرار بدهند دو عراده توپ یازده سانتیمتری برای بنادر ایران و هفت عراده توپ هشت سانتیمتری و هشت عراده هفت سانتیمتری و چهار هزار قبضه تفنگ ورندل و یک دستگاه نورد که آهن و برنز را صفحه میکند و یک دستگاه چرخ شرنپلسازی که خیلی به کار دولت میخورد ابتیاع نمایند.
-
روزنوشت ۳۰ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: ساعت پنج بعدازظهر باید شام رسمی با امپراطور اطریش صرف شود
تاریخ ایرانسفرای خارجه مقیم دربار اطریش به حضور آمدند. هرچه سفرای کبار بودند در تالار مخصوص جداگانه پذیرفته شدند و وزرای مختار در سالون بزرگ حاضر شده بودند.
-
روزنوشت ۲۹ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: تمام اهل وین دوپشته و سهپشته ایستاده هورا میکشیدند و دستمال تکان میدادند
تاریخ ایراناعلیحضرت امپراطور اطریش و پادشاه مجارستان هم با لباس رسمی و نشان و حمایل دولت ایران و تمثال شاه شهید [ناصرالدینشاه] در گار حاضر بودند.
-
روزنوشت ۲۸ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: رسم است در سر تمام این میزها زن خدمت میکند، کار مرد نیست
تاریخ ایراناز یک طرف ما پیرمردی نشسته بود یک روزنامه سر چوب کرده در دست داشت، گاهی روزنامه میخواند و گاهی مات و مبهوت به ما نگاه میکرد.
-
روزنوشت ۲۷ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: به تئاتر رفتیم، پرده اول خیلی بیمزه بود
تاریخ ایرانبه حمام ژیمناستیک رفته کمر و دست و پای خودمان را به بعضی ماشینها دادیم مالش خوبی داد.
-
روزنوشت ۲۶ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: گردش کاملی در موزه پرنس کردیم
تاریخ ایراندیگر کتب خطی قدیم ایرانی چند جلد دیده شد که به خط خوش نوشتهاند، مرقع و قطعات ایرانی به خط جلی اعلی نیز بود، کتب فرنگی بسیار از هر قبیل و نفایس قدیمی و تاریخی و اشیای خوب و قالیهای مرغوب قدیم ایران در آنجا موجود بود.
-
روزنوشت ۲۵ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: مردم در جلوی هتل ما جمع شده بیرقهای رنگارنگ در دست داشتند
تاریخ ایرانبه قهوهخانه «ایکرلندن» که چشمانداز و منظر بسیار خوبی دارد، جناب اشرف صدراعظم هم آنجا بودند. منظر جلوی قهوهخانه خیلی شبیه است به منظر صاحبقرانیه شمیران به طرف طهران.
-
روزنوشت ۲۴ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: پیرمردی عکاس که عکس ما را خواست بیندازد ما را مجبور میکرد که به وضعهای مخصوص بایستیم
تاریخ ایرانرفتیم در آخر شهر به کارخانه بلورسازی ماریمباد که خیلی اعلی است... بعضی ظروف هم دستورالعمل و سفارش دادیم که برای ما حاضر نمایند.
-
روزنوشت ۲۳ شهریور ۱۲۷۹/ خاطرات مظفرالدینشاه
وقتی شاه قاجار برای نخستین بار صندلی ماساژ دید!
تاریخ ایرانبه اتاقی دیگر که اسبابی در آنجا تعبیه کردهاند مانند دولابی [محفظه] بزرگ به قدر نشستن یک نفر آدم روی صندلی که سرش از دولاب بیرون است و تمام دیوار این دولاب را چراغ الکتریک نصب کردهاند، وقتی که شخص آنجا نشست و در را بستند... این چراغها طوری آن محوطه را گرم مینماید که انسان عرق میکند.
-
روزنوشت ۲۲ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه قاجار: وزیرهمایون جهت خریدن ماشین چاپ اعلانات و کارتپستال به سوئیس رفته بود
تاریخ ایرانبعضی جاها و آلات و اسباب مختلفه است که شخص روی آنها مینشیند، حرکات عجیب و غریب به انسان میدهد [صندلی ماساژ] که خیلی مضحک است.
-
روزنوشت ۲۱ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: خیال داریم ده عراده توپ ماکسیم ابتیاع نماییم که به ایران حمل کنند/ خیلی خوب توپی است
تاریخ ایرانهرچه گشتیم کبکی نپرید مگر یک خرگوشی از دور فرار کرد خیلی دور بود تیری انداختیم تقریبا امروز به شکل شکار خودمان در ایران گردش کردیم.
-
روزنوشت ۲۰ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: به پرنس نشان درجه اول خارجه و به زوجهاش نشان آفتاب دادیم
تاریخ ایرانساعت هفت بعدازظهر رفتیم به تئاتر، بازی ژاپونیهای را در دو پرده درآوردند. چندان خوب نبود. جمعیت زیادی بود. تا ساعت نه در تئاتر بودیم.
-
روزنوشت ۱۹ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: کنت که رئیسپلیس است همه جا همراه ماست
تاریخ ایراندختر عاجفروشی آمد، قدری اسباب عاج از او خریدیم، بعد از صرف ناهار قدری استراحت کرده از خواب که بیدار شدیم نماز خوانده کالسکه خواستیم سوار شده رفتیم به جنگل.
-
روزنوشت ۱۸ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: به تئاتر رفتیم، خیلی خوب بازی میکنند
تاریخ ایرانکنت را فرستادیم نزد پرنس مترنیخ که بیایند راهنمایی کنند بلکه از مرالهای [آهوها] روز گذشته که دیده بودیم پیدا کرده شکار کنیم.
-
روزنوشت ۱۷ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: چهار درخت که در ایران ندیده بودیم، فرمودیم از جنس آن بیاورند طهران
تاریخ جهانامشب کتاب «تذکرهالشعرا» امیر دولتشاه سمرقندی را از منزل آورده بودند ملاحظه میکردیم.
-
روزنوشت ۱۶ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: ناصرالسلطنه را فرستادیم سی چهل جلد کتاب آورد، همه را خریدیم
تاریخ ایرانیک ساعت به غروب مانده آمدیم به منزل فرستادیم ناصرخاقان را آوردند فرمودیم قدری کتاب خواند.
-
روزنوشت ۱۵ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: زن و مردی به طرف ما میدویدند که ما را ببینند
تاریخ ایراندو ساعت و نیم از شب رفته در جلوی هتل آتشبازی حاضر کرده بودند که از بالکن خوب پیدا بود. آتشبازی خیلی خوبی بود.
-
روزنوشت ۱۴ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: عکاسباشی سینموفتگراف [دوربین فیلمبرداری] حاضر کرده بود
تاریخ ایرانرفتیم به تئاتر، جناب اشرف صدراعظم و امیربهادر جنگ و ناصرالسلطنه و سایر پیشخدمتها بودند. در دو پرده بازی کردند. خیلی بازی مضحک بامزهای بود.
-
روزنوشت ۱۳ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: رفتیم به جای مسطحی که در آنجا مشق ولوسیپد [دوچرخه] میکنند
تاریخ ایرانگردش و حرکت زیادی کردیم. چند قطعه عکس انداختیم. از نوکرها هم تماما یکی دو تا عکس گروپ [گروهی] انداختیم.
-
روزنوشت ۱۲ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: قالبگیر پاریسی قدری صورت ما را ساخت و رفت/ شخص تپانچهساز، تپانچهها را آورد دوازده قبضه خریدیم
تاریخ ایرانتئاتر اینجا بسیار قشنگ است دو پرده بازی کردند جمعیت زیادی هم بود.
-
روزنوشت ۱۱ شهریور ۱۲۷۹
خاطرات مظفرالدینشاه: از رئیس کارخانه اسلحهسازی آلمان از اختراعات تازه پرسیدیم
تاریخ ایرانقنسولها یک تلمبه الکتریک که بعضی مجسمهها از طلا و نقره داشت که صورت رستم و رودابه و سام و نریمان را ساخته بودند و بسیار تلمبه ممتازی است به حضور آوردند.