خاطرات مظفرالدین‌شاه: دختری در این‌جا دسته‌گلی به ما داد ما هم از سکه‌های طلای ایران به او دادیم

شهر بلگراد اگرچه شب است که دیده می‌شود ولی از شهر صوفیه آبادتر است زیرا که قدیم‌تر و کهنه‌تر است. خیابان‌های مستقیم و قهوه‌خانه‌های خوب دارد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مظفرالدین‌شاه قاجار سفر نخست خود به فرنگ را در ماه آخر سال ۱۳۱۷ ه ق. آغاز کرد. او شرح همه روزهای این سفر را به صورت روزنوشت به نگارش درآورده است. در ادامه روزنوشت شنبه یازدهم جمادی‌الآخر ۱۳۱۸ (چهاردهم مهر ۱۲۷۹) او را می‌خوانیم، (این متن از سفرنامه نخست مظفرالدین‌شاه به فرنگ است):

امروز باید به شهر «بلگراد» پایتخت سربستان [صربستان] وارد شویم. آن‌جا هم برحسب دعوت اعلیحضرت پادشاه سربی باید یک شام رسمی با ایشان صرف نموده از آن‌جا به بوداپست برویم. صبح که از خواب برخاستیم همین‌طور ترن در حرکت بود و می‌رفت ناهار را باز در ترن خوردیم. ملتزمین هم تماما در ترن صرف ناهار نمودند چون واگون رستوران در ترن هست اما قدری کوچک بوده، همراهان دو دسته شده و دومرتبه غذا خورده بودند بعدازظهر در یک استاسیون، ترن قدری مکث کرد جمعیت زیادی از فرنگی و اهل سربستان از زن و مرد به جهت تماشا و دیدن ما جمع شده بودند. بعد از یک ربع ساعت ترن حرکت کرد و رفتیم. دختری در این‌جا دسته‌گلی به ما داد ما هم از سکه‌های طلای ایران به او دادیم.

امروز تا غروب از نه تونل گذشتیم، تونل آخری خیلی طولانی بود و به قدر ده دقیقه طول کشید تا از آن گذشتیم. این همان راه و همان تونل‌هایی است که وقت رفتن هم عبور از آن کردیم. هروقت به هر تونل می‌رسیدیم فورا می‌فرمودیم چراغ‌ها را روشن می‌کردند که قلب ما خفه نشود.

وقت مغرب بود که رسیدیم به گار راه‌آهن شهر بلگراد. اعلیحضرت الکساندر پادشاه سربستان با وزرا و جنرال‌های خودشان و مقداری سرباز و موزیک به طریق معمول در گار حاضر بودند. پادشاه به سلام نظامی ایستاده بودند. از ترن پیاده شده با ایشان دست دادیم و احوال‌پرسی کردیم. پادشاه سیمای خوبی دارند و بیست‌ودو سال از سن‌شان گذشته است. متوسط‌القامه مایل به بلند هستند. لباس ماهوت گلی گلابتون‌دوز نظامی پوشیده و کلاه پوست سفیدی با دوئل بلندی که در جلوی کلاه زده بر سر دارند.

ما لدی‌الورود وزرا و همراهان خودمان را به ایشان معرفی نمودیم. با همه دست داده تعارف کردند و ایشان هم اجزای خودشان را معرفی نمودند. بعد من با پادشاه در درشکه سربازی که چهار اسب به آن بسته بودند و یک نفر کالسکه‌چی مهار کرده بود سوار شده سایرین هم در کالسکه‌های دیگر روانه شهر شدیم.

طرفین کوچه و خیابان‌ها سرباز و سوار به صف ایستاده و پشت سر آن‌ها اهالی شهر از زن و مرد اجماع زیادی داشتند؛ اما هوا خیلی تاریک بود که درست اشخاص دیده نمی‌شدند. شهر بلگراد اگرچه شب است که دیده می‌شود ولی از شهر صوفیه آبادتر است زیرا که قدیم‌تر و کهنه‌تر است. خیابان‌های مستقیم و قهوه‌خانه‌های خوب دارد. به قدر نیم ساعت راه آمدیم تا رسیدیم به هوتلی که جهت راحتگاه [استراحتگاه] ما و همراهان حاضر کرده بودند. پادشاه در اطاق مخصوص قدری نشسته به منزل خودشان رفتند که آن‌جا برای ورود ما جهت صرف شام حاضر باشند و چون عمارت دولتی کوچک است و به اندازه‌ جمعیت ما نیست آن‌جا را فقط برای شام حاضر کرده‌اند. ما هم به قدر یک ساعت فاصله سوار شده با همراهان و مهمان‌دارها به عمارت دولتی رفتیم. پادشاه آمدند قدری صحبت داشتیم و هیأت کردیپلوماتیک [مجموعه دیپلومات‌ها] را که حاضر بودند به ما معرفی نمودند بعد ملکه سربستان را که در اطاق دیگر حاضر بودند ملاقات کردیم و نوکرهای خودمان را به ایشان معرفی نمودیم.

ملکه سی‌ودو سال دارند، از نجبای مملکت سربی هستند. بعد به اتفاق اعلیحضرت پادشاه و ملکه و وزرای خودمان و وزرای سرب و هیأت کردیپلوماتیک مقیم بلگراد به سر شام رفتیم. هوا خیلی گرم بود. درب محاذات [موازات] پشت سر خودمان را فرمودیم باز کردند، قدری هوا بهتر شد. ملکه سربستان در وسط میز و ما در طرف دست راست ایشان و پادشاه سربی در دست چپ ملکه بودند. زن‌های معتبر دیگر هم در سر میز بودند. جناب اشرف صدراعظم و وزیر دربار طرف دست راست و سایر نوکرهای ما مثل موثق‌الدوله و امیربهادر جنگ و علاءالملک و ناصرالسلطنه و امین‌حضرت و موثق‌الملک و غیره در اطراف دیگر میز نشسته بودند.

در سر شام به مترجمی مهندس‌الممالک با ملکه صحبت می‌داشتیم. بعد از شام با ملکه و سایرین وداع کرده اعلیحضرت پادشاه در کالسکه با ما تا گار راه‌آهن مشایعت کرده نهایت ادب و احترام را بجا آوردند و از آن‌جا وداع نموده مراجعت کردند. ما داخل ترن که شدیم معلوم شد ترن را عوض کرده‌اند؛ یعنی اعلیحضرت امپراطور اطریش ترن مخصوص خودشان را که ما وقت رفتن به اسلامبول سوار بودیم مجددا برای ما فرستاده‌اند اگرچه حالا که ما دوباره مسافرت و عبور از خاک مجارستان و اطریش می‌نماییم سفرمان غیررسمی است و مخارج با خودمان است؛ اما اعلیحضرت امپراطور ترن خودشان را مخصوصا فرستاده‌اند که تا سرحد [مرز] روسیه ما را برسانند و بسیار ترن خوب راحتی است. فرستادیم نزد رئیس ترن که زودتر حرکت نماید. جواب داده بود که به حکم امپراطور، محض راحت شاه دستورالعمل داده‌اند که شب را توقف کنم و روز حرکت نمایم و ساعتی زیاده از چهل کیلومتر هم نباید بروم زیراکه شاید شاه خسته شوند؛ ولی اگر صریحا امر نمایند حرکت می‌کنم و دیگر مسئولیت ندارم. ما چون دیدیم این‌طور جواب داده است فرمودیم بسیار خوب بماند صبح حرکت کند و ما هم در واگون خودمان خوابیدیم اما صبح صدای صوت ترن‌های راه‌آهن و حرکات عراده‌های واگون‌ها که در ایاب و ذهاب بود خیلی زحمت داد و نگذاشت راحت بخوابیم.

منبع: مظفرالدین‌شاه قاجار، «سفرنامه فرنگستان، سفر اول»، تهران: شرق، چاپ دوم، ۱۳۶۳، صص ۲۳۵-۲۳۳.

۲۵۹

کد خبر 2125263

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین