این روزها، صحبت از گفتوگو و مذاکره بین گروه غالب کردهای شمال سوریه و دولت بشار اسد به میان آمده و شواهد نشان میدهد که گامهای اولیه برای تحولات ساختاری برداشته شده است. فارغ از این که دولت بشار اسد در سوریه ماندگار باشد یا نه، نفس گفتوگوی فعلی بین طرفین، مهم است. صد البته در این تحول سیاسی و ساختاری، علاوه بر دمشق و کردها، بازیگران دیگری همچون آمریکا، روسیه، ترکیه، ایران و پ.ک.ک، تاثیرگذارند و فعلا برای سخن گفتن در مورد چند و چون فرجام این مذاکرات و دستاوردهای آن، زود است و باید منتظر بمانیم و ببینیم کنش و واکنش هر کدام از بازیگرانی که به نام آنها اشاره شد و همچنین خود تحولات میدانی و نظامی و سیاسی مرتبط با بحران سوریه، تا چه اندازه بر این قضایا تاثیرگذار خواهند بود.
حالا که صحبت از گفتوگو بین کردها و دولت اسد به میان آمده، نه تنها موضوع کردهای سوریه بلکه مسائل دیگری همچون اقلیم کردستان عراق و چند و چون مواجهه اربیل و بغداد با مطالبات کردها، بار دیگر مورد بازخوانی و مورد مقایسه قرار خواهد گرفت. بنابراین لازم است برای رسیدن به درکی روشن از ایستگاه کنونی، اندکی به عقب بازگردیم و ببینیم کردها پس از طی چه مسیری و با تحمل چه شرایطی به نقطه فعلی رسیدهاند و گذشته از این، باید این را بفهمیم که فضا و اتسمفر حاکم بر تصمیمات سران کردهای سوریه، چیست و چه ویژگیهایی دارد.
شرایط خاص کردها و تاثیر آن بر تصمیمات رهبران
در مورد تصمیمات و اقدامات سیاسی کردها و رفتارهای مختلف آنان در حوزه بینالملل، خیلی وقتها چنین انتقادی بیان میشود که اساسا کردها حافظه تاریخی خوبی ندارند و از رویدادهای تاریخی درس عبرت نمیگیرند. برخی هم بر این باورند که سران احزاب مختلف کُردی، عملگرا و فرصتطلب هستند و بسته به مسیر باد، سمت و سوی خود را تغییر میدهند و بنابراین، شایان اعتماد نیستند. کاری به این ندارم که اساسا در حوزه تحلیل و صحبت در مورد رویدادهای کلان تاریخی و سیاسی، تا چه اندازه میتوان به قضاوتهای اخلاقی مبتنی بر «راست» و «غلط» و یا حتی نگرش روانشناسانه پناه برد. اما آن چه که از هر واقعیتی، عینیتر و واقعیتر است، خود صحنه و میدان تحولات سیاسی منطقه است.
اگر برخی بلاها برای چندمین بار بر سر کردها نازل میشود، چنین چیزی نه با بحث تقدیر و سرنوشت و باورهای دترمنیستی قایل تحلیل است و نه نیازی دارد به آه و ناله سردادن و بیان شکایات و اعتراضات سوزناک! چرا؟ به دو دلیل مهم: اول این که نه تنها در خاورمیانه بلکه در بسیاری دیگر از مناطق جهان نیز، بارها در یک پروسه طولانی تاریخی، ممکن است یک قوم یا مردم یک کشور، برای چندمین بار با یک دشواری و بحران مکرر، روبهرو شوند و راه چاره و قدرت کافی برای پایان دادن به تکرار مشابه حوادث و هجمه ها را نداشته باشند و این فقط مختص کردها نیست. دوم این که، شرایط جغرافیایی و سیاسی بسیار خاص حاکم بر حیات سیاسی و اجتماعی کردها در خاورمیانه، به گونهای است که آنان در بزنگاههای مختلف تاریخی و سیاسی، گزینههای متعدد و متفاوتی در دست ندارند و نمیتوانند از موضع قدرت و استقلال تصمیم بگیرند و بنابراین، بر اساس شرایطی که بر آنها تحمیل شده، قدم در مسیری میگذارند که میتواند طیف گستردهای از شکست بزرگ تا پیروزی بزرگ را در بر بگیرد.
در چنین شرایطی، سوال مهمی به میان میآید: آیا میتوان با تکیه بر چنین منطق و استدلالی، رهبران جریانات و احزاب سیاسی کردها را از هر خطایی مبرّی دانست و گناه تمام شکستها را بر گردن شرایط ویژه جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی انداخت؟ خیر. البته که چنین استدلالی غلط است و میتواند بزرگترین سرچشمه سوءاستفاده رهبران کُرد برای دست زدن به هر اقدام غلط و اتخاذ هر تصمیم نابهجایی باشد. بدون شک در بسیاری از شکستها، سران و رهبران را باید مورد انتقاد قرار داد و سهم و نقش آنان را به خوبی مورد ارزیابی قرار داد. اما بحث اینجاست که شکست رهبران جریانات و احزاب کُردی منطقه، در نقاط عطف تاریخی، الزاما به خاطر نداشتن دانش، تجربه و تعهد نیست. بلکه لازم است در داوری و سنچش اعمال آنان، حتما شرایط حاکم بر منطقه، ناگزیریها در برابر قدرت مرکزی و قدرتهای پیرامونی و فرامنطقهای و همچنین فضای مستولی بر اجتماع آنها را بهخوبی تحلیل کرد.
اگر بخواهیم با چنین مقدمهای، تصمیمات و اقدامات جریانات سیاسی و حزبی کردهای شمال سوریه در خلال سالیان اخیر را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم که در رویدادهای مرتبط با کردها در جریان بحران سوریه، سهم خطاها و تصمیمات غلط سران احزاب کُردی، در نتایج و فرجامهای حاصل آمده، بیتاثیر نیست. اما در عین حال، شرایط حاکم بر میدان مانور آنها و نوعیت و ماهیت ارتباط آنها با ساختار قدرت و روند تحولات، سایه بر تصمیمات و اقدامات سران کُرد انداخته و در بسیاری از مواقع، دست و پای آنها را بسته و شرایط طوری نبوده که کردها دارای «گزینههای متعدد» باشند.
سوریه در پنجاه سال اخیر، توسط یک خاندان اداره شده است. ژنرال حافظ اسد رئیس جمهور مادامالعمر سوریه سی سال بر سر قدرت بود و فرزند دلبندش دکتر بشار هم در این ۱۸ سال اخیر، رئیس جمهور بوده و کردها در دوران اقتدار پنجاه ساله خاندان اسد، همواره با مشت آهنین دمشق روبهرو شده و تحت ظلم و ستم زندگی کرده و از بسیاری حقوق ابتدایی و بنیادین نظیر داشتن حق شهروندی و شناسنامه برخوردار نبودهاند! درصد کمی از خانوادههای کُرد، صاحب شناسنامه بودند و دیگران «اجنبی» نامیده میشدند و سفر یک روستایی بیشناسنامه از فلان روستای دور افتاده کوبانی به شهر حلب یا دمشق، نیازمند کسب رخصت و مجوز کتبی بود!
طبیعتا در چنین شرایطی، کردهای سوریه در موقعیتی قرار میگیرند که:
۱. حاضر نیستند به هیچوجه به شرایط سخت و دشوار پیشین بازگردند و البته خود دولت اسد هم اهمیت و خطر این موضوع را درک کرده و بخش ناچیزی از خطاهای گذشته را جبران کرده است.
۲. نمیتوان از کردهای سوریه که مجوزی برای فعالیت آزادانه سیاسی و حزبی نداشته و در اداره سوریه سهمی نداشته و دارای پست و منصب قابل توجهی نبودهاند، انتظار داشت که در تصمیم و اقدام، بسیار پخته و هماهنگ و پیشرو باشند.
۳. کردها، با توجه به شرایط دشواری که پشت سر نهادهاند، با وجود آن که آرمانهای بزرگی در سر دارند و امتیازات فراوانی میخواهند، اما ناچارند، دستکم در مقطع کنونی حتی به گرفتن امتیازات کوچک نیز رضایت دهند.
۴. برای کردها، هیچ چیزی تضمین شده نیست و نمی توانند امید کاملی به حمایت کشورها و قدرت های مختلف داشته باشند و از دیگر سو، شواهد نشان نمیدهد که دولت اسد در میانمدت از هم بپاشد و در نتیجه، مطلقا عاقلانه نیست، کردها به دمشق پشت کنند. چرا که به محض این که خود را به آمریکا بچسبانند و به دعوت دمشق پاسخ منفی دهند، حقوق ماهیانه تمام کارمندان مناطق کردنشین قطع شده و بودجه و اعتبارات فعلی دولتی را از دست خواهند داد!
۵. با وجود آن که مدافعین کُرد، در جنگ با داعش و النصره و دیگر گروه های تروریستی و افراطی، چند هزار شهید دادهاند، باز هم در موقعیتی نیستند که با خیال آسوده چانهزنی و یا حتی ناز کنند. همه دیدیم که بخشی از سه منطقه ازهمگسسته کردنشین شمال سوریه یعنی عفرین، بهراحتی از دست رفت و ترکیه بدون آن که با اعتراض و مانع بینالمللی و منطقه یا روبهرو شود، یک شهر بزرگ کردنشین را اشغال کرد و کسی حاضر نشد از مدافعین کُرد حمایت کند!
بنابراین در این شرایط بی رحمانه و در چنین فضایی که معاملات سیاسی بزرگ بین قدرتهای دست اول و دست دوم، بر تابلوی کلان تحولات سیاسی سوریه اثر میگذارد، کردها باید هوشیارانه خود را با شرایط تطبیق دهند و در مسیر فعلی خود پیش بروند.
اما باید پرسید: آیا در ادامه این مسیر، هیچ خطری کردها را تهدید نمیکند؟ در جواب باید گفت: البته که تهدید و هزینه در کار خواهد بود. کردهای سوریه در این چند سال، هم در حوزه دفاعی و میدان مبارزه و هم در زمینه دیپلماسی و گفتوگو و مسائل اجرایی، تجاربی کسب کردهاند و علاوه بر این، روند شکلگیری اقلیم کردستان عراق را به خاطر دارند و خیلی خوب میدانند که به قول فرنگیها «شهر رُم یکشبه ساخته نشد.»
بنابراین آنان باید از همین حالا خود را مهیا کنند برای مخالفتها و کارشکنیهای داخلی و خارجی. آنان از همین حالا هم میدانند که در دولت اسد نیز در مورد کردها، رویکرد واحد و یگانهای وجود ندارد و طیفهای مختلف بعث، نگرشهای متفاوتی به بحث ساختار سیاسی مرکزی، لامرکزی، فدرالیسم، سهم کردها و اعراب و غیره و ذالک دارند. آنان همچنین باید خود را مهیا کنند برای واکنشهای تند ترکیه و مخالفین سوری تحت حمایت آنکارا و حتی برخی کارشکنیهای داخلی نشات گرفته از تصمیمات سران پ.ک.ک. آن چه اهمیت دارد، این است که همزمان با شکلگیری ثبات نسبی در سوریه -ولو با ایدههایی که در مورد ادلب وجود دارد- زمان آن فرا رسیده که رفته رفته، تکلیف کردها در آینده سوریه، روشن شود.
نظر شما