واژه هژمونی در روابط بینالملل به معنای برتری و تفوق است که استیلا و سلطهطلبی یک قدرت برتر در نظام بینالملل را تداعی میکند. در سالهای معاصر، ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت هژمون که به لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی توان استیلا بر جهان را داشته، شناخته شده است. امروز نیز آمريكا تحت رهبري فكري نومحافظهكاران تندرو و شخص دونالد ترامپ، سياست خارجي جديدي را در مغايرت با سياستهاي قبلي دنبال میکند و در صدد حفظ هژمونی خود در یک نظام تکقطبی است. اما سئوال این است که آیا سیاستهای غیرمتعارف دونالد ترامپ میتواند جایگاه هژمونیک آمریکا را تقویت کند یا موجب افول هژمونی این کشور خواهد شد؟ برای پاسخ به این سئوال نکات زیر قابل توجه است:
۱- قدرت هژمونیک آمریکا همواره در تعامل و همکاری با دیگر قدرتهای جهانی و بهخصوص متحدین خود در اروپا و پایبندی به مقررات بینالمللی شکل گرفته است. در واقع یکی از نقاط قوت هژمونی آمریکا، حضور فعال در عرصه بینالملل و همکاری با دیگر بازیگران جهانی است. امروز خروج آمریکا از پیمانهای بینالمللی نظیر پیمان حفظ محیط زیست و سازمان علمی فرهنگی یونسکو در کنار خروج از برجام و انتقال سفارت خود به بیتالمقدس که مصداق عدم پایبندی به تعهدات بینالمللی است، باعث شده تا كشورهاي اروپائي بر مخالفت با استیلای آمریکا اصرار ورزند. تعاملات دروني كشورهاي اروپائي با يكديگر و همچنین با قدرتهای غیراروپایی و همچنین موضعگیریهای قوی و اقدامات متقابل اروپا علیه سیاستهای خودمحورانه ترامپ، نشانههاي بارز مقاومت در برابر هژمونی آمريكاست.
۲- نقش تجارت آزاد در شکلگیری هژمونی آمریکا، دومین نقطه قوت دولتهای آمریکایی تلقی میشود. اما امروز دولت ترامپ قوانین تجارت آزاد را نادیده گرفته و وارد یک جنگ تمامعیار اقتصادی با متحدین غربی خود شده و سلطه بر منابع اقتصادی و وضع تعرفههای سنگین بر واردات را نه فقط براي تضعيف كشورهاي رقيب مانند چين، ژاپن وروسيه بلکه علیه كشورهاي عضو اتحاديه اروپا ضروري دانسته و متحدان قبلی را در مقابل خود قرار داده است. با این وصف، حفظ قدرت هژمونیک آمریکا با عدم پایبندی این کشور در تعهد عملی به تجارت آزاد در تضاد است و متحدان قبلی ایالات متحده در نظام سرمایهداری جهانی، سعی در مهار یا شکست هژمونی اقتصادی آمریکا دارند.
۳- ظهور قدرتهای تازه در نقاط مختلف جهان و نقشآفرینی بازیگران ملی و فراملی و تاکید کشورها بر فرهنگ، مذهب و تمدن بومی خود نیز پیشبرد اهداف ترسیمی قدرت هژمون را با مانع مواجه ساخته است. امروز اکثر قریب به اتفاق كشورهاي جهان، نظام چندقطبي را كه براي تامين منافع خود ترجيح داده و طرفدار تعامل و همکاری با یکدیگر، پرهيز از جنگ و خشونت و تاكيد بر گفتوگو براي حل اختلافات هستند. در عین حال سياستهاي جنگطلبانه و تهاجمي آمريكا و حمایت واشنگتن از نظام تكقطبي به رهبری آمریکا، مورد پذیرش قاطبه کشورهای جهان نیست.
۴- در سالهای معاصر تفوق و برتری آمریکا در خاورمیانه یا غرب آسیا یکی از نقاط تقویت کننده هژمونی این کشور بوده است. اما امروز فضای مقاومت در خاورمیانه که تبلور آن در سوریه است، منجر شده تا این منطقه تهدیدی برای نظم سیاسی مورد نظر کاخ سفید و تضعیف کننده قدرت هژمونیک آمریکا باشد. بسیاری از کارشناسان روابط بینالملل معتقدند بحران سوریه یک تهدید جدی برای نظام تکقطبی بوده و تقویت کننده نظام چند قطبی است. در این برهه بازیگران جدیدی در غرب آسیا جای آمریکا را گرفتهاند و سرنوشت این منطقه دیگر با اراده واشنگتن رقم نمیخورد. امروز گروههای تروریستی همچون داعش نتوانستهاند منافع آمریکا را تامین کنند و و سرشکسته و شکست خورده، سوریه و عراق را ترک کردهاند. عدم حضور یا حضور کمرنگ واشنگتن در تحولات غرب آسیا علامت دیگری برای افول هژمون آمریکاست.
۵- نومحافظهکاران آمریکا از دوران جرج بوش معتقد بودند در خليج فارس اسلام سياسي نباید رشد کند و به عنوان یک ايدئولوژي برتر و رقیب دموکراسی غربی جلوهگر شود. در سالهای آغازین ظهور نومحافظهکاری، مايكل لدين مشاور شورای امنیت ملی آمریکا معتقد بود كشورهاي ايران، سوريه و عربستان بايد اهداف بعدي پنتاگون باشند و تا تهران و بغداد فتح نشود نميتوان به عربستان حمله كرد چرا كه احتمال محروميت از منابع نفتي عربستان وجود خواهد داشت. اما امروز در سوریه، عراق، یمن و لبنان، اسلام سیاسی موجب حضور مردم در صحنه و دخالت در سرنوشت خود شده و دموکراسی غربی را به محاق برده است. از سوی دیگر عربستان نیز به شریک راهبردی آمریکا و رژیم صهیونیستی تبدیل شده و دشمن آمریکا محسوب نمیشود. این تغییرات نیز نشانه دیگری بر تاثیرگذاری هژمونی آمریکا در منطقه است.
دلایل فوقالذکر نشان میدهد که نقاط قوت هژمون آمریکا با ضعف مواجه شده و در مسیر افول قرار گرفته است. در این مقطع باید نظام اسلامی از فرصتهای ایجاد شده در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کند.
پر واضح است در این زمان نميتوان فرصت را در پاسخ مثبت به دولت آمریکا براي مذاكره دانست. چرا كه با توجه به سياستهای مستکبرانه و غیرمنطقی كاخ سفيد، هرگونه برخورد انفعالي و عقبنشيني سياسي موجب تقويت مهاجم و ترغيب نومحافظهكاران به ادامه سياستهاي استکباری و تقویت قدرت هژمونیک آمریکا خواهد شد.
در عین حال فرصت ايجاد شده در اين برهه میتواند تعامل مثبت و توسعه روابط با كشورهاي مخالف يكجانبهگرایي آمريكا باشد. در واقع استفاده از فرصت به معناي تقويت روابط با كشورهاي مخالف تكقطبي شدن جهان همچون روسیه، چین، هند، همسایگان، اتحادیه اروپا، کشورهای جنوب و شرق آسیا، آمریکای لاتین و آفریقاست.
طبعا آمريكا در قبال اين سياست خواهد ايستاد و اقدامات لازم را براي دور كردن ما از كشورهاي ديگر بهخصوص اروپا و همسايگان ايران انجام خواهد داد. تکرار اتهاماتی از قبيل خطر توان هستهاي ، تهدید توانمندیهای نظامی، نفوذ منطقهای، نقض حقوق بشر و... از ترفندهایي است كه آمريكا براي كاهش حضور ایران در جبهه چندجانبهگرایان بهكار خواهد بست. بعضی از كشورهاي اروپایی نيز ممكن است مواضع مشابهي درقبال برخي اتهامات وارده به ايران داشته باشند، اما میتوان با دیپلماسی فعال و روشنگری رسانهای، اين كشورها را نسبت به سياستهاي پنهان آمريكا واقف کرد.
واقعيت اين است كه قدرت آمريكا در سايه تعامل با دنيا افزايش مييابد و در صورت انزواي اين كشور، روحيه تهاجمي آن بهتدريج تغيير كرده و ناچار به پذيرش معيارهاي بينالمللي خواهد شد. در عین حال برای حاکمان فعلی آمریکا، عنصر زمان بسيار اهميت دارد چرا كه سیاستهای تندروانه، با گذشت زمان به نوعي محافظهكاري تبديل شده و توان تهاجمي خود را از دست خواهد داد. گرفتاريهاي آمريكا در غرب آسیا، افغانستان، سوریه، فلسطین، یمن و عراق، مشكلات اقتصادي و اجتماعي داخلي، آغاز رقابتهاي انتخاباتي کنگره و مواجهه با مخالفتهاي جهاني، زمان زيادي را از حاكمان فعلي آمريكا خواهد گرفت.
در این شرایط ديپلماسي فعال، شفافيت مواضع، تبادل هدفمند هياتهای دیپلماتیک و ادامه گفتوگو و تقويت مشتركات البته با حفظ اصول ميتواند موجب افزايش نفوذ ما در جبهه ضديكجانبهگرایي و تقويت چندجانبهگرایی و تضعیف هرچه بیشتر هژمونی آمریکا گردد.
نظر شما