تارم و پود میشوم، تو که نه!
قالی «مود» میشوم، تو که نه!
توی کنکور خرج منزل خود
بنده مردود میشوم، تو که نه!
عازم پشت میز کارم، آه
صبحها، زود میشوم، تو که نه!
مثل اسپند روی آتش خرج،
روز و شب دود میشوم، تو که نه!
هرچه بالا رود سپرده بانک،
بنده بی«سود» میشوم، تو که نه!
هرکجا صحبت از «تک» و «نرخ» است،
بنده نابود میشوم، تو که نه!
گر تورم شود اسیر و مهار،
بنده خشنود میشوم، تو که نه!
***
***
«با عبور دو کبوتر در باد»
«چون دو تابوت سپید»
یاد قیمتها میافتم
چه چراغ موشی غمگینی، وای
سیب خاموشی از شاخه نیرو افتاد
دانههای آزاد ارزن
توی این خاموشی
«زیر منقار قناریهای عاشق من میشکنند»
***
من به یک چشمه میاندیشم
اما خشک،
من به یک مزرعه میاندیشم
بیآب!
و به شوتی در داخل دروازه ورزش
بس گود!
من به کیفیت نان میاندیشم
روی ارابه زیبای «حسن نان خشکی»
و به کیلومتر پانزده جاده «مشهد- تهران»
که پر از گندم سرگردان است
نان ولی «ارزان» است!
من به یک «ویدئو» میاندیشم
«و به نوزادی با لبخندی نامحدود»
که به ما میخندد
و به ما میگوید:
توی «شوها»ی عجیب
«دشمنی مخفی مسکن دارد»
«که تو را میجوید آرامآرام»
و سرانجام بگیرد چشمت «آب سیاه!»
باز گرد از این راه!
«من به فریادی در کوچه میاندیشم»
وسط روز که ما در خوابیم:
آی، سبزی، میوه
و «به موشی بیآزار!»
که در این طرف شهر پُر است
و نمیترسد از گربه و خرس وحشی!
***
من دلم میخواهد
هر که پرسید حقوقت کافی است؟
بیتعارف بزنم جیغ
که: نه، نه، نه، نه
برویم
شعر نو باید گفت
«وام» یا «قرض» و یا «استقراض»!
چه تفاوت دارد؟!
گل آقا. شماره 145. آبان 1372
6060
نظر شما