با آنکه تحلیل حادثه نینوا و نقشآفرینان اصلی آن از جنبه روانشناسی فردی و اجتماعی جاذبه و اثرگذاری ویژهای دارد متأسفانه تاکنون کار دقیقی در این زمینه صورت نگرفته است. به این چند گزارش کوتاه تاریخنگاران توجه کنید:
هنگامی که امام حسین علیهالسلام در مکه بودند، شبثبنربعی و حجاربنابحر با چند نفر دیگر به حضرت نامه نوشتند که: «باغها سرسبز و میوهها رسیده است. پس هرگاه خواهی به سوی سپاهی بسیار و مجهز که برایت آماده است بیا.»
(دو ماه بعد) شبثبنربعی و حجاربنابحر و چند نفر دیگر از سران محلههای کوفه از طرف ابنزیاد مأمور شدند تا پیروان مسلمبنعقیل را با شایعهپراکنی و بیان قدرت و خشونت حکومت از گرد او پراکنده سازند.
اگر بتوانیم ارزیابی روانشناسانهٔ دقیقی از شخصیت افرادی چون یزید، ابنزیاد، شمر، خولی، حرمله و... داشته باشیم و نیز قواعد روانشناسی اجتماعی مردم آن زمان را بازشناسیم، بیتردید شباهتهایی در زندگی فردی و جمعی خود با افراد و گروههای آن زمان پیدا میکنیم و آنگاه به مدد این بصیرت، و نه با تکرار ملالتآور کلیشههای مداحی و وعظ، میتوانیم در کشمکشهای پرآشوب حق و باطل راه روشن سعادت را باز شناسیم و بپیماییم.
اگر بتوانیم ارزیابی روانشناسانهٔ دقیقی از شخصیت افرادی چون یزید، ابنزیاد، شمر، خولی، حرمله و... داشته باشیم و نیز قواعد روانشناسی اجتماعی مردم آن زمان را بازشناسیم، بیتردید شباهتهایی در زندگی فردی و جمعی خود با افراد و گروههای آن زمان پیدا میکنیم و آنگاه به مدد این بصیرت، و نه با تکرار ملالتآور کلیشههای مداحی و وعظ، میتوانیم در کشمکشهای پرآشوب حق و باطل راه روشن سعادت را باز شناسیم و بپیماییم.
شاید گمان کنیم که شبثبنربعی اختلال شخصیت نفاق دارد (که البته در طبقهبندیهای رایج روانشناسان و روانپزشکان چنین اختلالی تعریف نشده است) اما شخصیت او پیچیدهتر از این است که با یک بیماری تبیین شود. به نوشته محدث قمی در «سفینهالبحار»، شبث در آغاز کار خود مؤذن «سجاح»، زنی که در زمان رسول خدا(ص) ادعای پیامبری کرد، بود. سپس مسلمان شد و در زمان خلافت علی علیهالسلام با او بیعت کرد و چند بار نیز از طرف آن حضرت مأمور رساندن پیام و نامه به معاویه شد. پس از جریان حکمیت، از جنگ با خوارج و همراه شدن با امام سرباز زد و کمی بعد به خوارج پیوست. بعد از شهادت امیرمؤمنان(ع) در زمره یاران امام حسن(ع) درآمد و سپس به معاویه ملحق گشت. پس از مرگ معاویه، همانگونه که آمد، به امامحسین علیهالسلام نامه نوشت و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد و چون عبیدالهبنزیاد به کوفه رفت و اوضاع تغییر کرد جزء سرداران او شد و به جنگ با نوهٔ رسول خدا(ص) شتافت. امام حسین علیهالسلام که شهید شد، شبث برای خوشایندی دستگاه اموی و به شکرانه کشته شدن آن امام، مسجدی در کوفه بنا کرد!
پس از خروج مختار در گروه یاران مختار درآمد و به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرد. مصعببنزبیر که مختار را شکست داد و فاتحانه به کوفه وارد شد، شبث در حلقه یاران او درآمد و رئیس شهربانی کوفه شد و در برنامهریزی و اجرای قتل مختار سهیم گشت.
و... سرانجام در سال ۸۰ هجری از دنیا رفت! جهتگیریهای رفتاری مردم آن زمان نیز از جنبه روانشناسی اجتماعی قابل مطالعه است:
زمانی که امام حسین علیهالسلام در مکه بود حدود دوازده هزار نفر از مردم کوفه برای او نامه نوشتند که برخی به صورت طومار و دارای چندین امضاء بود از جمله مینویسند یکی از آنها یک صد و چهل هزار امضاء داشت حتی در یک روز ششصد نامه از مردم کوفه به حضرت رسید.
وقتی مسلمبنعقیل نماینده امام حسین (ع) به کوفه وارد شد و هزارها نفر با او بیعت کردند او در نامهای به پیشوای خود نوشت: «هیجدههزار نفر از کوفیان با من بیعت کردهاند. چون نامهام به شما رسید در حرکت شتاب کنید که مردم همگی با ما هستند و به خاندان معاویه نظر و علاقهای ندارند.»
بعد از شایعهپراکنی و تهدید سران قبیلههای کوفه، عدهای از دور مسلم پراکنده شدند. اما هنوز مردم بسیاری با او بودند و تا شامگاه در کنارش درنگ کردند. ابن زیاد کسانی را فرستاد تا به پیروان باقیمانده مسلم وعده بخششهای مالی دهند و نیز آنها را از رسیدن لشکر شام بترسانند. با این برنامه، مردم گروهگروه پراکنده شدند. مسلم نماز مغرب را که خواند جز سینفر کسی با او نمانده بود. تصمیمگرفت از یکی از درهای مسجد خارج شود. هنوز به محل خروج نرسیده بود که جز یک نفر همه رهایش کردند و چون از مسجد بیرون رفت همان یک نفر را نیز در کنار خود ندید. به این سو و آن سو نگریست تا رهگذری را بیابد که راه رسیدن به خانه را نشانش دهد!
اگر بتوانیم ارزیابی روانشناسانهٔ دقیقی از شخصیت افرادی چون یزید، ابنزیاد، شمر، خولی، حرمله و... داشته باشیم و نیز قواعد روانشناسی اجتماعی مردم آن زمان را بازشناسیم، بیتردید شباهتهایی در زندگی فردی و جمعی خود با افراد و گروههای آن زمان پیدا میکنیم و آنگاه به مدد این بصیرت، و نه با تکرار ملالتآور کلیشههای مداحی و وعظ، میتوانیم در کشمکشهای پرآشوب حق و باطل راه روشن سعادت را باز شناسیم و بپیماییم.
از سوی دیگر، روانشناسی مثبتگرا که هدف و برنامهاش بررسی هیجانها، رفتار، صفات و شخصیتهای خردمند، خلاق و تأثیرگذار جامعه است، چگونه میتواند نسبت به آن گروه اندک خداجویان تاریخساز و حماسهآفرین عاشورا بیتوجه بماند.
«نظریه بازگشت» (reversal theory) اپتر، چه تبیینی دربارهٔ شخصیت کسانی چون زهیربن قین و حربنیزید دارد؟ آنها که درباره شادکامی و امید دغدغهٔ خاطر دارند و پژوهشهای میدانی و تاریخی گستردهای در این حوزهها به انجام رساندهاند، چرا باید از شناخت بُریر بن خُضیر که در شب عاشورا با دوستانش شوخی میکرد و در پاسخ اعتراض آنها میگفت: «قوم من میدانند که من نه در جوانی و نه در پیری اهل شوخی نبودهام، اما شادی امشب من به خاطر آن است که میدانم فردا شهید میشوم» محروم بمانند؟
مطالعهٔ موردی شخصیت کمیلبنزیاد، یار برگزیده علی علیهالسلام که سرانجام به دست ستمگر خونآشامی چون حجاج بن یوسف شهید شد و حارثبنزیاد برادر آلودهدامن و خونریز او که فرزندان تازه سال و مظلوم مسلم را در کوفه به شهادت رساند چه نکاتی را از نظر تفاوت شیوههای تربیتی و آموزشی این دو برادر بر ما روشن میکند؟
آرزویمان این است که پژوهشگران توانای حوزه و دانشگاه با همکاری یکدیگر روانشناسی تاریخسازان اسلام به خصوص مثبتآفرینان عرصهٔ عاشورا را در برنامه علمی خود قرار دهند.
نظر شما