نزهت بادی

ژان ‌پی‌یر ملویل سینما را بیشتر از فیلمسازی دوست داشت و همیشه می‌گفت «تماشاگر بودن بهترین خرفه دنیاست». او عاشق سینه‌چاک سینما بود و فیلمسازی را نیز با تماشای فیلم آموخت. به گفته خودش در دهه 1930 تمام وقتش را صرف فیلم دیدن می‌کرده و هر روز چند بار برای تماشای فیلم به سینما می‌رفته و اگر روزی کمتر از 5 فیلم می‌دیده، احساس بیماری می‌کرده است.

او در جهان فیلم‌ها زندگی می‌کرد و اغلب اوقاتش را در سالن‌های سینما و یا استودیوی شخصی‌اش می‌گذراند، به طوریکه حدود 14 سال به ندرت پایش را از استودیویش بیرون گذاشت. خودش می‌گفت از همان صبح اول وقت که چشمانش را باز می‌کرده، در فکرفیلم بوده و فقط وقتی شب به خواب می‌رفته، از فکر کردن به فیلم‌ها خلاص می‌شده است. بی‌جهت نیست وقتی او را با آن کلاه لبه‌دار و عینک تیره‌اش می‌بینیم فکر می‌کنیم انگار از وسط فیلم‌های گنگستری آمریکا به میان ما آمده است.

ملویل در سینما یک کمال‌گرای درجه یک بود و از آنجا که سینما را یک آیین مقدس می‌دانست چنان مقدمات کار را با آداب و تشریفات خاص خود می‌چید که انگار فیلم قبل از شروع فیلمبرداری برایش تمام شده بود. شاید همه این سخت‌گیری‌ها به این دلیل بود که فیلمبرداری را محراب سینما می‌دانست و دلش می‌خواست قبل از رسیدن به آن مراسم شبه‌مذهبی که جلوی دوربین رخ می‌دهد همه چیز را مهیا کرده باشد. 

حضور او در پشت هر یک از فیلم‌هایش با نوعی سلوک استعلایی همراه است، یعنی با وجودی که بر گوشه و کنار جهان فیلمش کنترل کامل دارد و حواسش به همه چیز است ولی هرگز دیده نمی‌شود، درست مثل استاد سایه‌بازی که در تاریکی کار می‌کند. بد نیست بدانید دیوید تامسون از شور و وجد ملویل در حین کارگردانی به عنوان حالتی معنوی یاد می‌کند. 

اگر در فیلم‌هایش با دنیایی خاص و منحصر به فرد روبرو هستیم از این روست که او قلمروی شخصی خود را به دور از چشم ما فرماندهی می‌کند و چنان همه اجزا را دقیق و حساب‌شده در کنار هم قرار می‌دهد که احساس می‌کنیم شاهد جهانی مطلق و کامل هستیم که نمی‌توانیم به هیچ چیزی در آن دست بزنیم و کوچکترین دخالتی ترکیب جادویی آن را به هم می‌زند و همین فضای به شدت استیلیزه و نمایشی بیش از هر چیزی حضور خالقی را در پشت صحنه به ما یادآوری می‌کند که می‌کوشد بدون اینکه دیده شود بر اجرای درست هر چیزی نظارت داشته باشد. 

در واقع ما با هر یک از فیلم‌هایش دعوت به شرکت در مراسم باشکوهی از یک جنایت می‌شویم که تبهکاران آن که به قول دیوید بوردول انگار بیش از اندازه فیلم نوآر آمریکایی دیدند، چنان آداب آن را بجا می‌آورند که گویی می‌دانند ما در حال تماشای آنها هستیم، پس می‌کوشند هر چه زیباتر مناسک آن را اجرا کنند، به همین دلیل  خشونت در آثار ملویل با نوعی نزاکت و ظرافت توامان است. لابد شما هم وقتی صحنه پوشیدن دستکش های سفید جف کاستلو در «سامورایی» را می بینید، به یاد شعبده‌بازی می‌افتید که می‌خواهد با یک نمایش دیدنی شما را به هیجان آورد.

فیلمسازان بزرگی در سینما آمده و رفته‌اند، اما در میان همه آنها کسانی به یاد ما می‌مانند که به قول تروفوی عزیز هنرمندانی هستند که ساخت فیلم برایشان یک واقعه فوق‌العاده و هیجان‌انگیز به حساب می‌آید و فیلم‌هایشان ثمره معاشقه آنان با سینماست. ژان پی‌یر ملویل از فیلمسازانی است که می‌توان شور و اشتیاق او به سینما را در تک‌تک آثار و لحظات زندگیش دید، یکی از آن سینماگران کم‌نظیری که تا انتهای عمرش به سینما عشق ورزید و هرگز از آن دلسرد نشد و هر چه در مسیر فیلمسازی اش جلوتر رفت، ایمانش به سینما افزایش یافت.

کد خبر 101650

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =