رفتارشناسی روشنفکران در انتخابات نکته‌های پنهانی را آشکار می‌کند اما این وضوح نه به منظور مچ‌گیری سیاسی بلکه باید با هدف گشودن فضای سیاست صورت پذیرد و می‌پذیرد.

رحمان بوذری: فروردین 1388 یوسف اباذری در مقاله‌ای در مجله آیین می‌نویسد: «مردم ایران بعد از انقلاب همیشه رأی داده‌اند. هر بار که انتظار می‌رفته است آنان به سبب نارضایتی سیاسی و اقتصادی و ایدئولوژیک از انتخاب کردن سرباز زنند، به پای صندوق‌ها رفته‌اند و رأی داده‌اند و ناظران سیاسی و مهم‌تر از همه، خودشان را دستپاچه کرده‌اند.» شاید بتوان همین تعبیر را با تغییر کوچکی در مورد روشنفکران و پروبلماتیک انتخابات به کار برد.

روشنفکران ایران بعد از انقلاب گاه به پای صندوق‌ها رفته‌اند و گاه ردای حمایت از کاندیدایی به تن کرده‌اند و ناظران سیاسی و مهم‌تر از همه، خودشان را دستپاچه کرده‌اند. رفتارشناسی روشنفکران در انتخابات نکته‌های پنهانی را آشکار می‌کند اما این وضوح نه به منظور مچ‌گیری سیاسی بلکه باید با هدف گشودن فضای سیاست صورت پذیرد و می‌پذیرد؛ سیاستی که ظاهراً در ایران یک راه پیش‌رو ندارد: یا معطوف به انتخابات است یا معطوف به هیچ. با این‌همه ماجرای «روشنفکران و سیاست» طیفی را از کناره‌جویی تا مداخله در برمی‌گیرد. در میانه این طیف البته گزینه دیگری می‌گنجد: «بی‌اعتنایی». روشنفکران ایران از 14 مرداد 1285 که مظفرالدین‌شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد تا 28 مرداد 1332 و سرنگونی حکومت قانونی محمد مصدق و پس از آن تا انقلاب سال 1357 همواره در دو سر و میان این طیف در نوسان بوده‌اند.

گاه به اقتضائات فضای سیاسی- اجتماعی «کناره‌گیری» و «سکوت» برگزیده‌اند، گاه به مقتضای اختناق و فضای نظامی- امنیتی «بی‌تفاوتی» اختیار کرده‌اند و گاه همچون مشروطه و انقلاب 57 حضور در متن فضای سیاسی- خیابانی را تجربه کرده‌اند. با وجود این، پس از انقلابی که بی‌تردید از دل فرودستان اجتماعی و با شرکت همه اقشار مردم، زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان، پیر و جوان، مذهبی و غیر‌مذهبی و. . . بر‌آمد، و سپس به تشکیل دولتی منسجم و یکدست انجامید، مداخله روشنفکران شکل دیگری به خود گرفت. سوای گروهی از آنان که مشروعیت چنین دولتی را زیر سؤال برده و از هرگونه رفتار سیاسی خودداری ورزیده‌اند و می‌ورزند، مابقی پیگیری فرآیند سیاست را از طریق و در داخل خود نظام موجود ممکن دانسته و در هر‌گونه کنش «سلبی» یا «منفی» به دیده تحقیر نگریستند.

 هر چه از بهمن 1357 دورتر می‌شویم رفتار روشنفکران با تغییری محسوس مواجه می‌شود. با شروع هشت‌سال جنگ تحمیلی، و بحران موضع‌گیری روشنفکران نسبت بدان و از پسِ آن هشت سال دوران سازندگی، حضور سیاسی- اجتماعی روشنفکران به حداقل رسیدو آنها تنها به فعالیت به‌اصطلاح فرهنگی بسنده کردند.

دوم خرداد 1376 کافی بود تا بار دیگر اقبال عمومی به آنها افزایش یابد، گرچه ایشان همچنان حضور در عرصه عمومی را، غیر‌مستقیم و با واسطه، از طریق نشریات فرهنگی- هنری، سخنرانی‌ها، همایش‌ها و رسانه سنتی‌شان، کتاب، دنبال می‌کردند و به تدریج امکان حضور مستقیم در سیاست ایران را می‌یافتند؛ یگانه راه این حضور، تقویت بنیان‌های «جامعه مدنی» بود که با دوم خرداد اتفاق افتاد. با این‌همه کمتر شاهد موضع‌گیری سیاسی روشنفکران، اعم از اندیشمندان، نویسندگان، هنرمندان، اساتید دانشگاه، حتی روزنامه‌نگاران، له یا علیه کسی بودیم.

به استثنای کانون نویسندگان ایران، شاید تنها تشکل منسجم سیاسی غیر‌دولتی غیر‌صنفی، روشنفکران آغوش خود را پاک‌تر از آن می‌پنداشتند که به دامان سیاست بیالایند. خرداد 1384 و برای اولین‌بار کشیده‌شدن انتخابات ریاست‌جمهوری دوره نهم به دور دوم، تنها جلوه بروز چنین امری بود. روشنفکران نسل اول و دوم و سوم، همه، در اقدامی غیر‌قابل پیش‌بینی مداخله را بر کناره‌جویی یا بی‌اعتنایی ترجیح داده و بیانیه‌ای را به نفع یکی از کاندیداها صادر کردند.

داریوش شایگان، احسان نراقی، بابک احمدی، عزت‌الله فولادوند، احمد و محمود صدری، رامین جهانبگلو، حسین معصومی همدانی، موسی غنی‌نژاد و بسیاری دیگر. باز هم اباذری نوشت: «با چشمی گریان و لبی خندان به هاشمی رفسنجانی رأی می‌دهم». عبارتی که به خوبی تناقضات سیاست را در ایران نشان می‌داد.

تناقضی که صرفاً نمی‌توان با دوگانه تحریم/مشارکت، اعتراض/ حمایت از آن گذر کرد. سیاست ایران، به ویژه پس از انقلاب، با پیچیدگی و ابهامی، حاصل ساختار نه چندان صلب و محکم سیستم و از سوی دیگر گریزگاه‌های رهایی‌بخش، همراه بوده است که روشنفکران و از آن مهم‌تر تحلیلگران و «کارشناسان» سیاسی را در اتخاذ مواضع مشخص و واضح با مشکل مواجه می‌کند.

همین امر که همچنان بسیاری در تحلیل پیروزی محمود احمدی‌نژاد در سال 1384 درمانده‌اند و ناتوان از ارائه تئوری درخود‌بسنده‌ای از جامعه ایران هستند، خود بیانگر پیچیدگی‌ها فکر کردن به «وضعیت» در ایران امروز، از 1357 تا هم‌اکنون است. از این‌رو حمایت یا سکوت روشنفکران در مسئله مهمی چون انتخابات را باید در چارچوب همین فضای مه‌آلود سیاست در ایران بررسید.

جامعه مدنی یا دولت؟
اولین حضور رسمی و علنی روشنفکران در انتخابات چنان‌که اشاره شد، به زمانی چندان دور بازنمی‌گردد: چهارسال پیش در چنین روزهایی با انتشار یک نامه این امر محقق شد. از چهار سال پیش تاکنون حول و حوش این نامه بحث‌های زیادی شکل گرفت. بحث‌هایی که البته بیش از همه چیز به ذوق‌زدگی اولیه ناشی از این حضور و سرخوردگیِ پس‌از آن باز می‌گشت. با این حال همچنان که هر چیزی «اولین»‌اش با درجاتی از خرسندی صورت می‌پذیرد، اولین حضور روشنفکران در انتخابات نیز، فارغ از نتیجه، به فال نیک گرفته شد. کسی در این میان نپرسیدکه اقتضائات چنین حضوری چه بود، و مهم‌تر، چه می‌توانست باشد؟ پسِ پشت این اقدام البته پرسش مهمی نهفته بود: جامعه مدنی یا دولت؟ رویکرد غالب این بود که با از دست دادن دولت، جامعه مدنی و عرصه عمومی را نیز از دست می‌دهیم.

این‌دو در تقابل با یکدیگر نیستند که ضعف یکی به قوت دیگری منجر شود، بلکه در امتداد هم‌اند. راه تقویت بنیان‌های جامعه مدنی از دولت می‌گذرد. با چنین تحلیلی و به گفته امضا‌کنندگان آن بیانیه معروف نمی‌توان از چنین انتخاب سرنوشت‌سازی چشم پوشید. اما نکته مهم این اقدام، که از دید مخالفان پوشیده ماند، «انتقادی» بودن این حمایت بود. روشنفکران حاضر در آن اغلب به ناکافی بودن موضع حمایتی خود اذعان داشتند و آن را حمایت انتقادی عنوان می‌کردند. حمایتی که می‌تواند و باید از فردای پیروزی کاندیدای مورد نظرشان به منفیت آن افزوده شده و از پشیبانی بی‌قیدو شرط فراتر رود. تنها در چنین شرایطی است که باید از انتخاب دفاع کرد.

سیاست یا دولت؟
چهار سال بعد در بحبوحه انتخاباتی که کوچه‌ها و خیابان‌های شهر را فراگرفته، بار دیگر روشنفکران به میدان آمدند. این‌بار با اندوخته‌ای از تجربه اتفاق اول. ابتدا به شکل فردی و سپس به صورت جمعی. با زمزمه کاندیداتوری خاتمی به شکلی و بعد از آن نحوی دیگر. محمود دولت‌آبادی، بابک احمدی، یوسف اباذری، عبدالکریم سروش، مراد فرهادپور، خشایار دیهیمی، حمید‌رضا جلایی‌پور، ناصر فکوهی، آیدین آغداشلو، جعفر مدرس‌صادقی، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، حسن قاضی‌مرادی، حبیب‌الله پیمان، محمد مالجو، محمد‌جواد غلامرضا کاشی، امید مهرگان، سید‌جواد طباطبایی، مصطفی ملکیان، علیرضا رجایی، مراد ثقفی و بسیاری دیگر به صورت فردی. اقدامات جمعی هم البته شکل گرفت. در قالب سخنرانی، بیانیه و نامه.

بیانیه جامعه‌شناسان با عنوان «پرسش‌ها و ارزیابی‌هایی درباره موقعیت اجتماعی کشور در آستانه‌ انتخابات» از جمله مهم‌ترین این موارد بود. جمع کثیری از جامعه‌شناسان و متخصصان علوم اجتماعی با هدف طرح پرسش‌ها و ارزیابی‌هایی درباره عملکرد و نگرش دولت نهم درباره مقولات اجتماعی و فرهنگی و جلب توجه مردم به اهمیت این مقولات و همچنین بیان انتظارات و دیدگاه‌های خود در آستانه انتخابات اقدام به تدوین و انتشار بیانیه‌ای در حمایت از یکی از کاندیداها کردند که واکنش‌های مختلفی را برانگیخت. بسیاری از آن با عنوان "بیدارباش جامعه‌شناسان" نام بردند و محمدامین قانعی‌راد، عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران آن را دفاعی از توجه جامعه‌شناسان به سیاست دانست.

بیانیه‌ای که نام بسیاری از اساتید جامعه‌شناسی پای آن به چشم می‌خورد: تقی آزاد ارمکی، غلامعباس توسلی، محمد رضایی، هادی خانیکی، منصوره آزاد، سعید معید‌فر، مهدی منتظر‌قائم و غیره. کار به جایی کشید که رضا داوری، همو که استقلال خاصی برای فرهنگ قائل است و همواره از موضع‌گیری سیاسی پرهیز کرده نیز به میدان آمد: «به سیاست‌های مبتنی بر توهم که مضمونش یکسره نفی است و این نفی را با توسل به دین و شریعت توجیه می‌کند و در عمل شریعت را در برابر اخلاق می‌گذارد و پرده آزرم می‌درد و بر پیکر ناساز دروغ و زشتی جامه قدسی می‌پوشد رأی نمی‌دهم، زیرا این روش‌ها را نه فقط به زیان کشور می‌دانم بلکه در آن نشانه‌های نومیدی و تباهی روح و وجود آدمی می‌بینم».
 
این‌بار پرسش جدی‌تری شکل گرفت: دولت یا سیاست؟ بهتر بگوییم، انتخابات یا سیاست؟ باز هم نمی‌توان از گنگی و ابهام گره خوردن سیاست و انتخابات در ایران چشم پوشید و یکسر حکم به جدایی این‌دو یا همبستگی‌شان داد. همواره می‌توان بر لبه‌های اتصال یا کنده‌شدن انتخابات و سیاست دست گذاشت و از چنین موضعی به حمایتی انتقادی یا کنش سیاسی، خواه سلبی و خواه ایجابی، دست یازید. این البته تحلیل غالب نیست. بسیاری، و شاید همه روشنفکران، صرف‌نظر از چند استثنا، به بازگشت عقلانیت و خرد جمعی می‌اندیشند و عمده حمایت‌شان از کاندیدایی یا مخالفت‌شان با کاندیدای دیگر بر این پایه استوار است.

روشنفکران یا سیاست؟
تا آنجا که به وضعیت مشخص ایران بعد از انقلاب مربوط می‌شود روشنفکران نقش «زائده سیاست ایران» را ایفا می‌کنند. پیش از انقلاب البته ماجرایی جداگانه دارد و تحلیل تاریخی خاص خود را می‌طلبد. زائده‌ای که گاه در قامت کنش‌گری سیاسی جلوه می‌کند و گاه همچون آکادمیسینی وارسته از سیاست مشغول تحقیق و پژوهش می‌شود. سؤال این است که تا چه حد روشنفکران بدین وضعیت بینابینی خود دامن می‌زنند و تا چه میزان از آن پیش‌تر می‌روند.

همچنان که حکومت نمی‌تواند هر چهار سال یکبار روشنفکران را به پای صندوق رأی بخواند و از ایشان درخواست حمایت کند و بعد به خانه‌هایشان بفرستد، روشنفکران هم نمی‌توانند و نباید هر چهار سال یکبار در آستانه انتخابات، به حمایت برخیزند و «سیاسی» شوند و سپس به خانه و دانشگاه و کتابخانه‌هایشان برگردند. در بحبوحه انتخابات و بحث‌های خیابانی و سخنرانی و میتینگ و جلسه، به این سؤال‌ها هم می‌توان فکر کرد، نمی‌توان؟

کد خبر 10412

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار