در قمار مرگآفرین رولت روسی بخت و اقبال، یکی از طرفین بازی را از مرگ نجات میدهد. اما در تخریب طبیعت بازی مرگ در مقیاسی بزرگتر انجام میشود، برندهای وجود ندارد و دو طرف ماجرا با احتمال نزدیک به یقین نابود میشوند؛ اول عناصر طبیعی از بین میروند و ناگزیر ادامه این روند و زنجیره به انسان ختم میشود که طرف دیگر معرکه و بازیگردان اصلی ماجراست.
دیمتری مدودف، رییس جمهور روسیه چندی پیش دستور داد امکان تخریب قدیمیترین مرکز بذر و دانه جهان در این کشور برررسی شود. پس از آن رسانهها رای دادگاه را منتشر کردند: مرکز پاولوف و زمینهای اطراف آن برای ساخت و ساز باید به بخش خصوصی واگذار شود. این حکم را تنها دو نفر میتوانند لغو کنند، مدودف و ولادیمیر پوتین نخستوزیر روسیه. کمپینی در اینترنت به راه افتاد که شاید مدیران تراز اول کشور دوست و همسایه مجاب شوند. اما امید بستن به لغو حکم سر به سنگ کوفتن است. اگر قرار بود این مرکز باقی بماند از ابتدا دستوری برای امکان تغییر کاربری آن صادر نمیشد. با این حال عدهای با خوشبینی گمان میکنند که این کمپین، نقشی موثرتر از سازمان خواروبار و کشاورزی جهان داشته باشد که سال پیش از دولتمردان روسیه خواست قدیمیترین بانک دانه و بذر جهان را تخریب نکنند و البته آنان هم پاسخی ندادند.
پاولوف را بزرگترین مرکز بذر میوههای جهان نیز لقب دادهاند که پس از جنگ جهانی دوم تا کنون 12 محقق چراغ آن را روشن نگه داشتهاند. شماری از این افراد گرسنگی را تا سر حد مرگ تحمل کردند اما هیچگاه چه در دوران 900 روزه حصر لنینگراد توسط آلمانها و چه پس از آن دستشان به سوی میوههای موجود در این مرکز نرفت. کارشناسان اعتراض کردند و مدعی شدند نباید دست به ترکیب این مرکز زد که بیش از هزار نوع توتفرنگی در آن وجود دارد. این عده گفتند اگر مکانی جدید هم برای جابهجایی در نظر گرفته شود، سالها وقت باید صرف کرد تا به جایگاه امروز رسید.
تکرار رفتار و کردار دیگران شاید ثمره بیاطلاعی باشد اما گرتهبرداری نعلبهنعل و پیشی گرفتن از الگوهای غیروطنی ناظر خوشبین را هم به شک میاندازد. رولت روسی و شادنوشی روسها شهره آفاق و انفس است اما قرار نیست دیگران هم از آنان پیروی کنند. اگر رییسجمهور همسایه شمالی برای تخریب یک مرکز علمی دستور تحقیق میدهد تا عدهای را مشغول کند و توجیهی قانونی برای آن بیابد، یک مدیر محلی در همسایه جنوبی اجرای چنین برنامههایی را لابد تشریفاتی میبیند و به دستور او قدیمیترین باغ گیاهشناسی مرزهای پرگهر در نوشهر را به طرفهالعینی تخریب میکنند. قال بالا میگیرد کمپینی به عنوان موج سبز وبلاگستان راه میافتد اما هیچ یک از مسئولان ذیربط و پایگاه اطلاعرسانی مهمترین دستگاه مربوط در حد قشعریره هم از خود واکنشی نشان نمیدهند؛ انگار آب از آب تکان نخورده است.
سه هکتار از باغگیاهشناسی 35 هکتاری و گیاهان جمعآوری شده از اطراف و اکناف به بهانه احداث جاده برای اتصال کمربندی نوشهر به کلی نابود شد. وقتی که خبر میرسد رییس کابینه، وزیر صنایعش را برای چاپ کتابی پرتملق به دلیل هدر رفتن بیتالمال مورد عتاب و خطاب قرار میدهد،چرا کسی از فرماندار نمیپرسد (یا دستکم به اطلاع عموم نمیرسد) که چرا به خاطر چند کیلومتر جاده، دستور تخریب سه هکتار سرمایه ملی و بانک ژن گیاهی کشور را صادر کرده است؟ آیا نمیشد یکی از این کمربندیها که شمال ایران را ویران کرده، کمتر ساخته شود یا دست کم مسیر آن اندکی تغییر کند؟ چطور ممکن است برای هزینه شدن چاپ کتابی بیمحتوا این میزان از حساسیت را رسانهای کرد اما از کنار نابودی بیتالمال با لودر در روز روشن به سادگی گذشت؟
دردآور این که الگوهای مخرب طبیعت از ممالک غربی در ایران به تمامی به اجرا در میآید اما آنجا که فرنگیان از شهروندان خود برای جاده جدید نظرسنجی میکنند یا مثلا مسیر جاده به خاطر مهاجرت جانورانی همچون قورباغه تغییر میکند را تصمیمسازان و تصمیمگیران یکسره نادیده میگیرند.
نظر شما