سالهاست که در ماه محرم دل و جان را به اشک غسل میدهم در عزای سیدالشهدا علیهالسلام. این است که دست و دلم به طنز نوشتن نمیرود. شاید ایراد از من است که بازی را بلد نیستم و خلوت و جلوتم دو تا نیست. همین همسانی خلوت و جلوت هم باعث شده تا عقب بمانم از کسب جیفه دنیا. کم هم ملامت نکشیدهام بابت این داستان، اما ملالی نیست.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
بگذار همین بیعقلی و جنون بماند، که تنها سرمایه من است و دیگران بمانند و عقل دوراندیششان و معاش عالیشان. بگذار جایی طوری جلوه کنند و جایی دیگر به آن کار دیگر بپردازند.
متأسفانه اشتباه به عرض بسیاری از رفقا رساندهاند که جماعت در سپاه عمر سعد (لعنهالله علیه) شرابخوار و قمارباز و اباحهگر و چنین و چنان بودهاند. اکثر آن جماعت دوزخیان پینه بر پیشانی داشتند (که داغ ننگ بود) و کم نبودند از همان گروه که برای کشتن سیدالشهدا علیهالسلام در آب فرات غسل کردند و وضو ساختند تا شمشیر از کمر باز کنند و نماز به کمرشان بزنند تا بعد...
... و در سپاه امام یاران واقعی نماز خوف خواندند و سپس با وضوی خون به ذات نماز پیوستند. از جمله وهب نصرانی (رحمهاللهعلیه) ...«و نماز عشق دو رکعت است و وضوی آن درست نیاید، الا به خون».
این روزها را بر من ببخشایید که از کار گلم (طنزنویسی) دست میکشم و به کار دلم (عزای مولایم) میپردازم. «هرچه میخواهد، بگوید، هرکه میخواهد...» برایم اهمیتی ندارد که دیگران به چه تعبیر کنند، رفتار جنونآمیز مرا در ماه محرم. این ماه، ماه ارتباط بیواسطه با رحمت واسعه خداوندی است. تنها کافیاست درست انتخاب کنی که دوزخی باشی یا در کنار اهل بهشت. ماه وصال به مولاست. گاه رسیدن است به هر آنچه که جاهای جنونمند طالب آنند.
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی، دعالدنیا و اهملها
بنابراین، تا مدتی مطالبم رنگ و بویی دیگر خواهد داشت. بسته به حالم، یا روایتی از زندگانی سیدالشهدا علیهالسلام را برایتان بازگو میکنم، یا حرفی و نکتهای در باب عزاداری و عاشورا.
یا علی مدد
/خ
نظر شما