در فرهنگ ما ایرانیان پدر و مادر همه چیز را برای فرزندان خود می خواهند. شبانه روز تلاش می کنند تا فرزندانشان برای خودشان کسی شوند. اگر لازم باشد از خواب و خوراک و استراحت خود می زنند تا فرزندان بهتری را تحویل جامعه دهند. این "ارزش بالای خانوادگی" همان است که در مقایسه با فرهنگ های دیگر یکی از مایه های افتخار ما ایرانیان است.
همان طور که تا کنون دیده ایم در خانواده ایرانی فرزند در مرکز خانواده است که در محیط عشق و آرامش رشد می کند. پدر و مادر و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها فرزندان را در مرکز همت و تلاش خود قرار می دهند تا فرزند به عنوان ثمره زندگی "باقیات صالحات" آن ها شود. همان که به وقت عمل نیکو در زبان دعا آمده است که "خدا پدر و مادرت را بیامرزد". این دعا ریشه اش به خدماتی برمی گردد که پدرها و مادرها برای رشد صحیح فرزندان تلاش کرده اند که با یک عمل نیکوی فرزند، خودش را نشان می دهد.
به تعبیر جامعه شناسان و روانشناسان خانواده، خانواده جایی است که فرزندان در آن فرآیند اجتماعی شدن را طی می کنند و سلامت جسمی و روحی و روانی و ارتباطات میان فردی آن ها در گرو خانواده سالم است از همه بالاتر اخلاق و راه و روش چه گونه بودن و چه گونه شدن است که در خانواده در وجود فرزندان نهادینه می شود. از اخلاق به سادگی نمی توان گذشت. عشق ورزی بدون شرط، ایثار و فداکاری یا خودخواهی، گذشت یا انتقام، مهروزی یا کینه توزی، شکیبایی یا ناشکیبی، اعمال خشونت یا کنترل خشم، صداقت یا فریب، راستگویی یا فریبکاری، عفت در کلام و رفتار و اعمال یا هوسرانی، بنده خدا یا اسیر شهوات بودن و ... در خانواده است که به فرزند داده می شود. مسولیت پذیری یا فرار از مسولیت و انداختن مسولیت به شانه دیگری را فرزندان در خانه می بینند و می آموزند.
فرزندان آینه وجود پدر و مادر خود هستند و تابلوی آن چه که در خانواده جریان داشته می باشند. رفتار و گفتار و ارتباطات و گفت و گوهای درون خانواده همه الگویی است که در مقابل فرزند جان می گیرد و چه گونه شدن و چه گونه بودن و چه گونه رفتار کردن را به او نشان می دهد و همان است که در وجود او نهادینه می شود.
توجه داریم که نهادینه شدن غیر از آموزش دیدن است. همان طور که فرزند از شیره جان مادر رشد می کند همین طور است فرهنگ مادر و فرهنگ جاری در خانواده که بر جان فرزند وارد می شود. فرزندان آن چه را که در خانه جاری و روان است در وجود خود وارد می کنند و با آن چه خود دارند از ارث و ژن و شاخصه های شخصیتی و داده های محیط که از بعد بلوغ عقل و تحلیل و درک و توان خود هم به آن اضافه می شود و خروجی آن همان می شود که از خود بروز می دهند. گفته اند حتی تا 70% شخصیت هر کس همان است که در خردسالی از خانواده گرفته است. توجه داشته باشیم که عشق و محبت و عاطفه عنصری است که در خانواده میان پدر و مادر و فرزندان دست به دست می شود. کسی که از این حلقه خارج شود به همه اعضای خانه صدمه زده است.
خانواده جایی است که در آن به کمک یکدیگر دردها آلام می یابند، خستگی از تن به در می شود، احتیاجات برآورده می شود، و غم ها و بارهای سنگین از شانه ها برداشته می شود. خانواده جایی است برای هم صحبتی، همفکری و مشاوره، برآورده شدن نیازهای روحی و جسمی و مالی. مگر می شود دست یاری را از خانه ای برید و هنوز آن جا شاهد همیاری و تعاون بود؟ باید دو تا باشند تا با هم "یاری" کنند تا بشود همیاری. اگر شانه ای نباشد تا درد و غم و رنج را با آن تقسیم کرد و بر آن شانه گریست تا سبک شد، اگر دستی برای یاری نباشد تا به کمک آن بتوان باری را از زمین برداشت، اگر کسی برای همدلی و همصحبتی نباشد، آیا آن جا باز هم خانواده است؟ اگر مرد خانه نباشد درد زن را چه کسی آلام دهد؟ چه کسی با او همصحبت شود؟ نیازهای روحی و جسمی زن به یاری چه کسی پاسخ گفته شود؟ مسولیت های فرزندان به عهده کیست جایی که پدر غایب است؟ اگر یکی از یارها نباشد آن جا دیگر مکانی برای همیاری نیست.
مگر نه این که باید خانواده ای باشد تا فرزندان در آن صحیح و سالم رشد کنند. هم نیازهایشان برآورده شود و هم بیاموزند که چه گونه باشند و چه کسی باشند؟ پدر و مادر هر دو خانه را می سازند و هر دو هم در برآورده شدن نیازهای فرزندان نقش دارند و هم این که فرزندان چه گونه رشد می کنند. هر گونه کمبود، نارسایی، عدم تعادل و تعارض، آرامش، انسجام و تعادل، و کارآمدی صحیح خانواده را به هم می زند. چه گونه می توان فرض کرد که با عدم حضور پدر همچنان تعادل و سلامت خانواده برقرار باشد؟
این سوال مشخصا در ارتباط با ترویج چند همسری است. از یک طرف گفته می شود عدالت در چند همسری که یکی از پیامدهایش پدر نیمه وقت، یا غایب است. پدران غایب یا نیمه وقت چه گونه باید نقش پدری خود را ایفا کنند در حالی که غایبند؟ تنها در یک صورت می توان پاسخ داد که تصور شود نقش مرد فقط دادن پول است که آن را از کارت بانکی به کارت هم می شود واریز کرد. اما نقش پدر فقط دادن پول نیست.
اگر نقش پدر فقط دادن پول است چرا قانونگذار در ارتباط با خانواده تا این حد حقوق به مرد داده است؟ ولایت و حضانت و تبعیت و تعیین مسکن و خروج از کشور و اجازه ازدواج و ... را قانونگذار به مرد داده است در حالی که از طرف دیگر به او اجازه غیبت می دهد. این همان تعارض و عدم تعادلی است که به آن اشاره شد. قانونگذار از یک طرف به مردان حقوق بیشتر می دهد و از طرف دیگر راه فرار از ادای مسولیت را در مقابل آن ها باز می کند. نهادهای فرهنگساز هم در این تعارض و عدم تعادل در خانواده به شدت فعالند.
قانون و فرهنگ حق و حقوق را به مرد می دهد و از طرف دیگر بار مسولیت ها را بر دوش زن می گذارد. این عدم تعادل نتیجه ای ندارد جز تزلزل و هم پاشیدگی خانواده و عدم سلامت و امنیت و آرامش در خانواده ها. کما این که این همان چیزی است که در جریان است، و به صورت بالارفتن آمار افسردگی و اضطراب در زنان، پرخاشگری نوجوانان، خانه گریزی مردان، تنش های خانوادگی، طلاق های رسمی و عاطفی و ازدواج گریزی جوانان و سایر مشکلات خانواده خود را نشان می دهد.
فرزندان از پدران حمایت می خواهند به خصوص در جامعه ای که هنوز نهادهای حمایتی آن طور که باید نه تعبیه شده اند و نه کار می کنند. در جامعه ای که هنوز قوت و قدرت دختر به اقتدار پدر و مذکرهای فامیل است چه طور می توان این پدران را از دختران گرفت و پشت آن ها را خالی کرد؟ در جامعه ای که در آن جوانان پشت کنکور می مانند، شغل هم پیدا نمی کنند و امیدشان به پدر است تا دستشان را بگیرد و آن ها را به جایی برساند چه طور می توان پشت پسران را خالی کرد؟
بالاتر از این اثرات سوء فرهنگی و اجتماعی ازدواج های مجدد و مکرر پدر بر فرزندان و به خصوص بر ازدواج آن ها است. توانایی حل مشکل یکی از مهمترین آموزش هایی است که باید در خانواده آموزش داده شود. بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی ما به دلیل ضعف در این موضوع است که وظیفه مسولین را در این امر سنگین تر می کند. فرزند در قدم به قدم زندگی باید توانایی حل مشکل را بیاموزد. پدری که خود از مشکل فرار می کند چه گونه الگویی برای فرزند خود است. اگر ازدواج مجدد مرد به دلیل وجود مشکلی در خانواده بوده است این کار فرار از مشکل است. از طرف دیگر پدرانی که به دنبال هوس خود رفته، حریم جنسی خانواده را شکسته و از زیر بار مسولیت های خانه شانه خالی کرده اند، می شوند مایه سرافکندگی و حقارت فرزندان خود. هر چه باشد، خانواده ها از وصلت با خانواده ای که پدرش این گونه است پرهیز می کنند چرا که به نقش الگویی پدر در خانه آگاهند.
به علاوه، غیبت مردان یعنی انداختن مسولیت های خانه و فرزندان به شانه شکننده زن و رها کردن او در تنهایی زیر بار مسولیت ها و مشکلات. آیا فرهنگسازی و قانونگذاری در این جهت که مردان را به این کار ترغیب و راه را برایشان باز کند راهی غیر از ظلم و از هم پاشیدگی خانواده و عدم سلامت زنان و خانواده است؟ نادیده گرفتن زنان و نقض حقوق آنان سردی و ترویج خشونت در خانه ها، سردرگمی جوانان، خانواده گریزی نوجوانان، ترویج فساد جنسی، و آمار بالارونده طلاق و خانواده های تک والد و فرزندان بی نصیب از پدر را به دنبال خواهد داشت.
لایحه به اسم حمایت خانواده با دو بند ترویج و تسهیل ازدواج های مجدد و مکرر مردان متاهل هنوز در مجلس است. توصیه به مجلس این است که زیر بار این اجحاف گزاف به خانواده ها نرود حتی اگر اسم لایحه حمایت از خانواده باشد. مجلس مهر این کار را که عدم سلامت و امنیت خانواده و جامعه را به دنبال دارد بر پیشانی خود نزد.
مطلب مرتبط: نامه ائتلاف اسلامی زنان خطاب به نمایندگان مجلس در تاریخ 8 شهریور 1389
نظر شما