نهادهای اجتماعی در جامعه به یکدیگر پیوسته و وابسته اند. نهاد فرهنگ، نهاد دین، نهاد خانواده، نهاد آموزش، نهاد تاریخ و ... همگی در رابطه ای تنگاتنگ، کلافی تو در تو را شکل می دهند. به نحوی که تغییر در هر یک تغییراتی را در سایرین ایجاد می کند.
همگرایی نهادها در نظریه های علوم اجتماعی و ارتباطات و جامعه شناسی به شکل های مختلف و توسط نحله های متفاوت مورد تاکید قرار گرفته است. نهاد قدرت نیز در میان نهادهای اجتماعی از این حکم استثنا نیست و مشمول فعل و انفعالاتی است که در سایر نهادها صورت می پذیرد.
رابطه میان نهاد قدرت و سایر نهادها همچون روابط سایر نهادها با یکدیگر از نوع تعاملی است و تاثیر و تاثرات سایر نهادها آگاه یا ناخودآگاه نهاد قدرت را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. به نهاد قدرت هر گونه بنگریم چه آن را نماینده جامعه و برگزیده آن برای تمشیت امور فرض کنیم و چه عقل برگزیده موهوب که فراتر و والاتر از جامعه است، در هر حال رابطه ای اساسی و شبه علّی و معلولی میان آن با جامعه برقرار است. چنانکه بدون جامعه و مردم حکومتی معنا ندارد و بدون حکومتی مستقر و فهیم و حکیم ملت بی سامان و در مسیر فنا خواهد بود.
نگاه دینی و آموزه های اسلامی بر هر دو وجه حاکم تاکید دارد. از یک سو صلاحیت حکمرانی در جامعه صرفاً با حاکم عادل و عالم و فهیم است با ویژگیهایی که به تفصیل برای آن برشمرده شده است و از سوی دیگر بدون خواست و اراده مردم حکومتی شکل نمی گیرد و اگر هم در این حال شکل گیرد غصبی و غیر مشروع است.
امیر المومنین (ع) آن هنگام که خود را در برابر اصرار و اقبال غیر قابل وصف مردم دید حکومت را پذیرفت و سپس فرمود اگر این خواست و حضور مردم نبود افسار حکومت را بر گردن آن می انداختم و آن را رها می ساختم. اما همو پس از آنکه این امانت الهی را که با خواست و اصرار مردم فعلیت یافته بر دوش گذارد با قوت و قاطعیت و صلابت به پیش برد و در این راه از جان خود نیز دریغ نکرد.
این مؤلفه اساسی در حکمرانی یعنی مردم و اراده و خواست آنان اصل مهم پاسخگویی را بر حاکمان تحمیل می کند. اگر حکمرانان امانتداران جامعه و مردمند بنابر این همواره باید به آنان پاسخ دهند چرا که خود چیزی از خود ندارند و هر آنچه هست صلاحیات، اختیارات و ثروت و قدرتی است که صاحب اصلی آن یعنی جامعه نزد آنان به امانت سپرده تا صرف تمشیت صحیح امور آنان نماید و تردیدی نیست که این سرمایه ها ملک شخصی حاکمان نیست و تنها در فتره ای زمانی به رسم امانت در دست آنها است و بالتبع ضامن آن و مسؤول حسن استفاده از آن هستند.
لذا پاسخگویی نه یک ممیزه مستحسن که وظیفه و واجبی تردیدناپذیر است که حاکمان با ادای آن هیچ فضلی بر جامعه نمی یابند بلکه ادا نکردن آن قصور در امانت است و مستوجب عقاب. پاسخگویی علاوه بر وظیفه ای منطقی و عقلی که همواره بر عهده امانتداران مردم یعنی حاکمان است موجب قوام حکم و دوام سیاست ها نیز می باشد.
همراهی جامعه با سیاستهای حکومت آن هنگام حاصل می شود که حس اعتماد و اطمینان به مجریان آن یعنی حکمرانان در مردم ایجاد و تقویت شود. این احساس زمانی در معرض خطر قرار می گیرد که تصور شود مسوولان از پاسخ گریزانند و یا آنچه آنان پاسخ مینامند صرفا تبلیغاتی برای توجیه سیاست هایشان است و بسیار دور تر از پرسش های واقعی مردم است. این حس بی اعتمادی بصورت پلکانی افزون می شود و به جایی می رسد که دیگر اساساً به پاسخ ها توجهی نمی شود. این مرحله انفصال مردم از گفتمان حکومت است که به نوبه خود به عدم همراهی با سیاست ها می انجامد.
سکوت حکومت در برابر افکار عمومی تفاوتی با پاسخ غیر صادقانه و یا پاسخی بی ارتباط با دغدغه های واقعی مردم ندارد و پاسخ غیرصادقانه و انحرافی نیز همان اثر را دارد که پاسخ دیرهنگام و همه این نابسامانی ها در پاسخ گویی زمانی است که حکومت جایگاه خود را گم کند و به غلط خود را در مقام استغناء از جامعه و آراء و افکار عامه ببیند. اگر سرمایه واقعی حاکمان مردمی هستند که آنان را موقتا در مسند قدرت نهاده اند و از این رو دَوران قدرت یک واقعیت است و اگر بقای حکم و دوام آن منوط به همدلی و همگامی و همراهی دائمی مردم با حاکمیت است و اگر سیاست ها و اقدامات حکومت برای جامعه و در راستای خدمت به آنان و ادای دین و امانتی است که بر گردن آن است، باید پاسخگویی جزء جدایی ناپذیر هر سیاست، تصمیم و اقدامی باشد که اتخاذ می شود.
توجه به این حقیقت نیز ضروری است که الزاما و همیشه سوال افکار عمومی پیامد اقدامات و تصمیماتی نیست که حکومت مسؤول آن است، چه بسا سؤال و پرسش از مجاری غیر مرتبط با حاکمیت و حتی بدخواه آن ایجاد شده باشد و چه بسا اساساً ایجاد سؤال و ابهام شگردی مقصود و هدفمند برای کند کردن حرکت صحیح حکومت و یا متوقف کردن آن باشد اما نباید از این واقعیت نیز غافل شد که به هر حال بدون فکر و دل همراه جامعه هیچ سیاستی ولو خیرخواهانه به سر منزل مقصود نخواهد رسید و در هر صورت فارغ از منبع ابهام و پرسش در افکار عمومی، باید رفع آن و پاسخگویی قرین همه حرکات و سکنات حکمرانان باشد.
کلام آخر اینکه فرایند پاسخگویی و اعتماد و همراهی تدریجی، همزمان و همزاد است. مسامحه در پاسخگویی حقیقی و صادقانه و واقعگرایانه کم اعتمادی و شک و تردید و در نهایت بی اعتمادی را در پی خواهد داشت و بی اعتمادی عدم همراهی و سپس مخالفت و مقاومت را بدنبال می آورد و این همه سبب فشل خواهد شد. و اینکه پاسخگویی باید قرین به عمل و اقدام سازنده باشد و ادعاهای پرطنین ولی توخالی نیز در نهایت مسیری جز تباهی را طی نخواهد کرد همانگونه که امیر مومنان میفرماید: "و قد أرعدوا و أبرقوا و مع هذین الأمرین الفشل ولسنا نُرعد حتی نوقع و لانسیل حتی نُمطر" (نهج البلاغة کلمات قصار 9) برخی همچون رعد و برق می غرند و می خروشند (و دست به تبلیغات میان تهی می زنند) و این در حالی است که این امور همواره با فشل و شکست روبرو است ولی ما تا زمانی که واقع نشویم نمی غریم و تا زمانی که باران راه نیندازیم سیلی جاری نمیکنیم.
عضو هیئت علمی ارتباطات دانشکده صداو سیما
/30118
نظر شما