بهرام اخوان کاظمی

امروزه از «فرهنگ» به عنوان مجموعه ایی کیفی شامل ارزش ها، فراورده های هنری، مذهبی، فلسفی، تجلیات فکری، ذوقی  و عاطفی یاد می کنند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است بر همین مبنا نیز می توان اذعان نمود که فرهنگ سیاسی مجموعه نگرش ها و ارزش هایی است که به فرایند و زندگی سیاسی شکل می بخشد.

در واقع یک نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمی شود بلکه شامل مجموعه ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش بهم پیوسته می شود که به آن فرهنگ سیاسی می گویند که متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است ضمن آنکه محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقه ها و تجربه های شخصی محسوب می شود.

نگرش و جهت گیری های سیاسی یک جامعه نسبت به پدیده قدرت، حکومت و نظام سیاسی، همچنین کیفیت خواستها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی می شود. زیرا این فرهنگ، مجموعه ای از ایده ها و ارزش ها است که عمل سیاسی در قالب آن رخ می دهد.

بنابراین از آنجا که فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهت گیری آنها نسبت به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوه رأی دادن، حمایت یا بی اعتنایی نسبت به نظام سیاسی در مقوله فرهنگ سیاسی بررسی می شود زیرا مقولات یاد شده تا حد قابل توجهی به ارزش ها، اعتقادات، انگاره ها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای می گیرند.

فرهنگ سیاسی در طول حیات سیاسی - اجتماعی یک ملت و تحت تأثیر عوامل مخلف اعم از وضعیت اقلیمی و موقعیت ژئوپولیتیک، شرایط تاریخی، نظام اعتقادی، ساختار سیاسی - اجتماعی و بالاخره آداب و رسوم و سنت ها و اندیشه های سیاسی شکل می گیرد و سپس در یک فرایند مستمر و دراز مدت، جامعه پذیری سیاسی نهادینه می شود واز نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

مشارکت سیاسی به مفهوم دخالت افراد، گروه ها، سازمان ها و توده مردم در سرنوشت و حیات سیاسی خویش نقش عمده ای در کیفیت و ارتقاء فرهنگ سیاسی دارد. در جوامعی که فضا برای ایجاد ساختارهای دموکراتیک، نهادهای سیاسی مدرن و مشارکتی فراهم باشد، فرهنگ سیاسی توسعه یافته پرورش می یابد، اما در جوامعی که فرهنگ سیاسی توسعه نیافته باشد، طبعاً نهادهای مردمی و ایجاد جامعه قانونمند و ایجاد تشکل های سیاسی و صنفی دچار اختلال و ضعف می گردند

در دهه 60 میلادی آلموند و وربا با بررسی ویژگی های فرهنگی آمریکا، انگلستان، ایتالیا و مکزیک، سه نوع فرهنگ سیاسی یعنی فرهنگ سنتی (محدود)، مشارکتی (فعال) و تبعی (انفعالی) را شناسایی نمودند. فرهنگ سنتی یا محدود و به تعبیری فرهنگ «ده کوره» مبتنی بر بی تفاوتی و جهل نسبت به دولت ملی و سرفرو برده در واحدهای محلی متعلقه مثل قبیله یا روستا است. اما فرهنگ تبعی یا انفعالی و انقیادی برعکس با آگاهی از نظام سیاسی ملی همراه است ولی مردم نسبت به آن حالتی کاملاً انفعالی دارند، و افراد نسبت به نظام سیاسی، احترامی توأم با ترس داشته و بر این باورند که قادر به مشارکت در عملکرد آن نیستند. از سوی دیگر، فرهنگ مشارکتی بر اراده شهروندان و اعمال کامل حقوق و تکالیفشان در تصمیمات سیاسی استوار است. البته هیچکدام از این نوع فرهنگ سیاسی بطور خالص وجود ندارد، اما فرهنگ سیاسی مشارکتی بستر منطبق با دموکراسی پیشرفته و موجد تشکیل نهادهای مدنی بوده و ضامن کارایی آنها است البته در پژوهش های متأخر، فرهنگ مدنی، به عنوان ترکیبی از فرهنگ تبعی و مشارکتی ضامن دموکراسی دانسته شده است.

 در فرهنگ مدنی، فرهنگ سیاسی مشارکتی از طریق جهت گیری های تبعی و محدود نسبت به مسائل سیاسی متوازن می شود و بر این اساس، افراد به اندازه کافی در امور سیاسی فعال اند، ولی در همه موارد مشارکت، قادر به تأثیر گذاری بر رفتار نخبگان سیاسی نیستند. با این حال فرهنگ مدنی، متضمن میزان بالایی از آگاهی سیاسی، احساس خودکفایی و توانایی فردی، تمایل به همکاری با دیگران و تمایل به مشارکت در تصمیم گیری های عمومی است، بدین معنا با ثبات سیاسی و دموکراسی نسبتی معنا دار می یابد در این فرهنگ تساهل نسبت به عقاید مختلف و اعتماد نسبت به دیگران برجسته می باشد بدین لحاظ با پیدایش و استقرار دموکراسی و مولفه های آن، نسبت مستقیمی برقرار می کند.

 درباره فرهنگ سیاسی ما ایرانیان تاکنون پژوهش های متعددی صورت گرفته و متاسفانه در این نوشته ها معمولا بر نقاط ضعف این فرهنگ پافشاری و قلم فرسایی گشته است اما برخی از جنبه های منفی این فرهنگ سیاسی که مورد اتفاق بیشتر صاحب نظران بوده است را می توان در موارد: ضعف فرهنگ سیاسی مشارکتی و مدنی، قوّت فرهنگ سیاسی تبعی - احساسی و توده ایی، تأثیر پذیری از فرهنگ سیاسی عشیره ای، تبارگمانی و خویشاوند سالاری، ضعف روحیه کار جمعی، عزلت جویی و سیاست و جمع گریزی، عوام زدگی، وجود روحیه فرد گرایی صوفیانه، بینش مطلق گرایی، ضعف روحیه اعتماد ورزی و مسئولیت پذیری. عدم تساهل و سعه صدر، شخصیت پرستی، رابطه ورزی بجای ضابطه گرایی، تعصب و افراط گرایی، تملق گویی و... خلاصه کرد.

هر چند در این زمینه، همانند سایر مباحث علوم انسانی نمی توان موارد و مصادیق یاد شده را حاصل قوانین مطلقا علمی دانست و آنها را عین واقع به شمار آورد همچنانکه پاره ای از نخبگان و صاحب نظران این وادی، در طرح نظرات خود در باب ابعاد سلبی فرهنگ سیاسی ایرانیان، آرای خود را مستدل و مبرهن ننموده و با نوعی تاثیر پذیری از برداشت های غربیان درباره فرهنگ سیاسی جوامع شرقی و اسلامی، و با برخورداری از احساس خودکم بینی و ضعف اعتماد به نفس ملی، راه غلو  و سیاه نمایی را در ذمّ فرهنگ خودی پیموده اند.

همچنان که دیدگاه آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در این باره موید این ادعا است؛ ایشان خطر و تبعات منفی خود کم بینی، خودباختگی و القای یاس را بخوبی یادآور شده و معتقدند که بیماری بسیار خطرناک خود کم بینی را در طول ده ها سال بطور متوالی در کالبد ملت ما تزریق کرده اند. ایشان با به شمار آوردن اعتماد به نفس ملی، به عنوان دست آورد انقلاب اسلامی و ذکر دفاع مقدس به عنوان مظهر آن، از ضعف اعتماد به نفس ملی در بین نخبگان چنین یاد نموده اند: « من به عیان می بینم که در ذهن و زبان و عمل بسیاری از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده است.» (بیانات رهبری، مورخ 13/10/1386 )

 اما با این وجود و اگر چه نمی توان مؤلفه های منفی فرهنگ سیاسی ایرانی را نفی و یا نادیده گرفت ولی در این باره نیز نباید _ همانند وضعیت فعلی _ افراط، کلی گویی و منفی بافی بیش از حدّ نمود. از سویی این نکته مهم قابل یادآوری است که ویژگی های - منفی- فرهنگی مردم ایران، شرّی ذاتی یا ماهوی نیستند بلکه برعکس، آفریده حوادث تاریخی اند و می توان آن ها را عواقب عقب ماندگی و نه علل آن قلمداد کرد و در هر حال خصوصیات منفی در فرهنگ سیاسی ایران و برداشت منفی بسیار غلوآمیز از آن؛ باعث تضعیف این شده و می شود، حال چه به صورت افراطی و تفریطی این خصوصیات منفی بیان شوند. مهم این است که حتی وجود این تصور منفی و ذهنی از فرهنگ سیاسی، به خودی خود می تواند تأثیرات منفی خویش را در تضعیف مردم سالاری و مؤلفه های توسعه سیاسی مبتنی بر فرهنگ مدنی بر جای بگذارد.

به نظر نگارنده، پیدایی و پایایی انقلاب اسلامی ایران یکی از آشکارترین نمادهای اصلاح و ارتقاء کم نظیر فرهنگ سیاسی ایرانیان بوده است، همانطور که امروزه اصلی ترین رهیافت توضیح این انقلاب، در بین صاحب نظران، رهیافت فرهنگی است و محور این رهیافت، توجه اساسی به نقش عنصر فرهنگ و بویژه باورهای اسلامی و بطور خاص، مکتب تشیع، در ایجاد انقلاب و تحول اجتماعی است.

قدردانی های مکرر امام خمینی از مجاهدت ها، تحول و بیداری ملت ایران، یکی از بهترین شواهد تحول و تعالی بی سابقه رفتار و فرهنگ سیاسی مردم ایران است همانطور که ایشان شرافت، همت و فداکاری اسلام خواهانه این مردم را ستایش نموده (بیانات مورخ 17/6/1361) و خود را منت گذار آنها دانسته است ( بیانات مورخ 12/12/1357) و وجود چنین امت و پیروانی متعهد و مجاهد را به پیشگاه پیامبر (ص) و امام عصر (عج) تبریک عرض می کند (بیانات مورخ 23/11/1361) و در بیان زیر امت ایران را بهتریت امت اسلامی در طول تاریخ به شمار می آورد :

« من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده ملیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (صلی الله علیه و آْله) و کوفه در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی (صلوات الله و سلامه علیهما ) می باشد... وا ینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنها است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاودان در صورتیکه نه در محضر مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و نه در محضر امام معصوم صلوات الله علیه و انگیزه آنان ایمان به غیب است و این رمز موفقیت و پیروزی در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده و ما همه مفتخریم که در چنین عصری و در پیشگاه چنین ملتی می باشیم » (وصیتنامه امام خمینی،ص12)

 با این توضیحات، مبرهن است که استمرار انقلاب اسلامی و آرمان های متعالی آن، بهترین بستر را برای اصلاح فرهنگ سیاسی و درمان پاره ای آفت های تاریخی آن ایجاد کرده است و بدیهی است از این منظر نیز می توان به بهینه سازی، رشد و اعتلاء فرهنگ سیاسی- و به تبع آن مردم سالاری دینی- همت گماشت.

دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 92079

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 2 =