مهسا بهادری: این روزها، نمایش«تراس» به کارگردانی مسعود کرامتی در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر (از ۲۲ اردیبهشت تا ۲۷ خرداد) روی صحنه است. نمایشنامه «تراس» را ژان کلود کریر فرانسوی نوشته که با ترجمه اصغر نوری و کارگردانی مسعود کرامتی در حال اجراست.
«تراس»، داستان زنی (مادلن با بازی مونا فرجاد) است که قصد ترک همسرش (اتیین با بازی احمدساعتچیان) را دارد و در این میان، آپارتمان را برای اجاره گذاشته است. مشتریانی که برای دیدن خانه میآیند، هرکدام درگیر مسائلی هستند که علاوه بر ایجاد موقعیتهای کمدی. بر پیچیدگی داستان میافزایند؛ زن دفتر املاکی (رویا میرعلمی) از کار خود خسته است و دنبال همدم میگردد، تیمسار (مسعود کرامتی) و همسرش (فریده سپاهمنصور) به آخر زندگی مشترک رسیدهاند، آستروک (سیدجواد یحیوی) کار هر روزش پهن کردن چتر در آپارتمان مردم و لنگر انداختن و کنگر خوردن است و موریس (امیررضا دلاوری) علافی است که هر روز عاشق میشود.
در نشستی که با حضور مسعود کرامتی (کارگردان)، احمد ساعتچیان و جواد یحیوی (بازیگران) این نمایش در کافه خبر (خبرآنلاین) برگزار شد، مهدی یاورمنش با این هنرمندان درباره نمایش «تراس» گفتوگو کرد.
«تراس» را گویا خیلی جمع و جور و با عوامل کم روی صحنه بردهاید، از جمله سرمایهگذار، تهیهکننده، روابط عمومی و ... ندارید. چرا؟
مسعود کرامتی: من از وقتی وارد تئاتر شدهام، هیچ وقت فلسفه وجودی این مسوولیتها را که گفتید، درک نکردهام؛ از جمله سرمایهگذار را. به همین دلیل سمت این مناسبات نرفتهام.
اما برای هر پروژه هنری، این سمتها مهم هستند.
کرامتی: ما در خرج یومیهمان ماندهایم حالا قرار باشد آفتابه، لگن هفت دست هم بساط کنیم که نمیشود.
تک تک دوستانی که وارد این کار شدهاند یک ریال دستمزد نگرفته و درخواست نکردهاند که از تک تک بچهها سپاسگزارم. وقتی شرایط ما به گونهای است که نمیتوانیم دستمزد بچهها را بدهیم ، دستمزد که نه، بهتر است بگوییم یک هدیه کوچک، چه توقعی میتوان داشت؟
من هزینههای این کار را از جیب خودم میدهم، نه پولدار هستم، نه سلبریتی، نه درآمد بالا دارم و ...؛ هیچکدام از اینها نیست در واقع فقط یک عشق و علاقهای به کار داریم.
وقعیت این است که اگر موفق نمیشدم این دوستان را بدون چشمداشت مالی دور هم جمع کنم، بدون تعارف میگویم این کار شکل نمیگرفت و ساخته نمیشد.

خب میرفتید دنبال سرمایهگذار تا بتوانید دستمزد بدهید و هزینههای دیگر را تامین کنید.
کرامتی: صادقانه بگویم، بلد نیستم و یکی از دلایلی که سالهای سال است کارگردانی نکردهام، همین موضوع است.
تهیهکننده چهطور، با همچین فردی نمیتوانستید کار کنید؟
کرامتی: نه من این مناسبات را بلد نیستم .
احمد ساعتچیان : پیدا کردن تهیهکنندهها یک طرف است، بلد بودن کار یک طرف دیگر است. در شرایط فعلی تئاتر، بعضی از افراد، فقط اسم تهیهکننده را یدک میکشند. در وهله اول، بسیاری، آن احترامی را که در تئاتر لازمه و نیاز کار است، ندارند.
یحیوی: من به شخصه خودم هیچ بحثی درباره پول برای بازی در این نمایش نداشتم. ما بیرون از این فضاهای هنری، امکان پولسازی با یک تلفن هم داریم، با یک دلالی، واسطهگری و...که اتفاقا سرزمین ما به این نوع درآمدها هم پا میدهد. آمدهام به تئاتر تا از خودم بفهم و یاد بگیرم
تئاتر به گونهای است که صبح تا شب کنار یکدیگر هستیم و این خیلی مهم است. من به شخصه برای برخی نمایشها دنبال این کارها بودهام اما میگویم این که کسی بخواهد بیاید اعمال نظر کند و یک هنرمند واقعی را کنار بگذارد و یک تازه کار را بیاورد، برای من قابل درک نیست. به همین دلیل باید ببینیم این که کنار هم جمع میشویم برای چه و با چه هدفی دور هم جمع میشویم. وقتی مخاطب میآید نمایش را میبیند و راضی بیرون میآید به نظر من یکی از دلایل این است که چه اتفاقاتی پشت صحنه میافتد. آقای سمندریان همیشه یک حرف خوبی میزدند، میگفتند تئاتر میراست، هر اجرایی یک شب بالاخره به پایان میرسد. این بسیار مهم است که عکسهایی را که از آن کار باقی مانده است، بعدها باعث عذاب شود یا باعث دلتنگی برای آن جمع. این تیمی که در «تراس» کنار هم جمع شدهایم، قبلا با هم سابقه همکاری داشتیم و همین باعث شده دوباره دور هم جمع شویم.
یعنی میفرمایید اگر گروه از کنارهم بودن لذت ببرد، نتیجه کار هم باعث میشود تماشاگر از نمایش لذت ببرد.
ساعتچیان: صد درصد اینگونه است.
کرامتی: به نظر من حرف احمد اساسا درست است، آنچه که پشت صحنه در حال رخ دادن است، در کار دیده میشود و روی مخاطب تاثیر میگذارد.
این هم که گفتم آن مناسبات را نمیدانم، نمیشناسم، بلد نیستم، در واقع در این جریان تئاتر کنونی نمیشناسم. این که تهیهکنندهای بگوید بیا درباره چیدمان بازیگران صحبت کنیم برای من یک دافعه ایجاد میکند و باعث میشود نتوانم با آن آدم کار کنم. راحت بگویم، این بزینس را که در تئاتر امروز کشور است، بلد نیستم.

اینطور که شما توضیح دادید، انگار برای نمایش«تراس»، یک تعاونی تشکیل شده است. شما یک پولی را آوردهاید و دوستان و عوامل هم هنرشان را آوردهاند و اجرا روی صحنه میرود و اگر درآمدی باشد بین همه تقسیم میشود. اما میخواهم بگویم همه این کارها را نمیتوان اینگونه روی صحنه برد. در کل سرمایه اجرای تئاتر از کجا باید تامین شود؟
کرامتی: دولت باید کمک کند، البته ما برای «تراس» از مرکز هنرهای نمایشی، درخواست کمک کردهایم، که در صورت تامین، نهایتا میتواند یک سوم یا نصف هزینهای را که ما انجام دادهایم، جبران کند. بقیه آن باید از فروش بلیت تامین شود.
در کل فکر میکنم، مشکل اصلی، بحث خصوصی سازی است. در سینما و در عرصه شبکه نمایش خانگی و تئاتر، یک سری سرمایهها وارد میشوند که من به آنها مشکوک بوده و هستم. اصلا مگر ما در کشور، بخش خصوصی داریم؟ کدام بخش خصوصی میآید یک سرمایهگذاری به این بزرگی میکند که بازگشت سرمایهاش، چنین ریسک بالایی دارد؟ به طور مثال اگر در سال، ۵۰ عدد فیلم ساخته میشوند، ۴۷ تای آن ضرر میکنند. چه کسی این پولها را تامین میکند؟ این پولها از کجا میآیند؟ مطمئن باشید یک بخشهایی از این سرمایه، وام ارگانی است و یک تهیه کننده پشت آن ایستاده و یک بخش عمده دیگر هم که گند آن در آمده و به دادگاه ها کشیده است و من حرفی درباره اش نمی زنم. این نوع خصوصیسازی، پر از ایراد و اشکال است.
یعنی فکر میکنید این سرمایه هم که در چند سال گذشته وارد تئاتر شده، مشکل داشته است؟
کرامتی: بعید نیست، نمیدانم. اما با توجه به ساخت و ساز و مکانیزمی که عمل میکند، بیشک مورد دارد. این پولها از کجا آمده است؟
اما خیلی از کشورها برای تولیدات سینمایی و تئاتری، متکی به سرمایه بخش خصوصی هستند.
کرامتی: بخش خصوصی در آمریکا و اروپا صاحب قدرت است، آنها یک سری تجربه را پشت سر گذاشتهاند اما ما الان ادای آنها را در میآوریم. ما همه چیز را از آنها تقلید و بعد همیشه به آنها حمله هم میکنیم. در اجرای تقلیدات هم خیلی بد عمل میکنیم.
همین بحث خصوصیسازی اقتصاد، این جا شده است خصولتی؛ نه خصوصی است نه دولتی، یک چیز من درآوردی که اصلا نمیدانیم یعنی چه و فقط مخصوص ما ایرانی هاست. تکلیفمان با خودمان روشن نیست.
در عرصه تئاتر هم مثل اقتصاد کلان کشور، به بیراهه رفتهایم. در همان آمریکای سرمایهداری هم، بسیاری از تئاترها به غیر از برادوی یا جاهای مشابه که بیشتر جنبه سرگرمی دارد. بسیاری از کارها از جانب دولت حمایت میشوند. این ویژگی تئاتر است که همه جای دنیا توسط دولت یا شهرداریها حمایت میشود اما اینجا نه؛ چون کل ماجرا اشتباه برداشت شده است.
کرامتی: ما در کار تئاتر، در خرج یومیهمان ماندهایم. دوستانی که وارد این کار شدهاند یک ریال دستمزد نگرفته و درخواست نکردهاند که از تک تک بچهها سپاسگزارم. وقعیت این است که اگر موفق نمیشدم این دوستان را بدون چشمداشت مالی دور هم جمع کنم، بدون تعارف میگویم این کار شکل نمیگرفت و ساخته نمیشد
ساعتچیان: اگر بخواهیم ازیک زاویه دیگر به آن نگاه کنیم این است که تهیه کنندههایی که میآیند تئاتر، روی چه پروژههایی سرمایهگذاری میکنند. آیا حاضر است بیاید روی یک کاری که دانشجوهای تئاتر آن را ساختهاند و در تئاتر مولوی روی صحنه میرود، سرمایه گذاری کند؟
وقتی ما از تهیهکننده برخی کارها صحبت میکنیم، یعنی تئاتری که بیلبوردش در سطح شهر است، مبلغ زیادی پول بلیتش است و چند چهره مشهور دارد؛ آن وقت به آن میگوییم تئاتر. این یک بخش از آثار نمایشی است که در انگلستان هم این وجود دارد. ولی تئاتر شاخههای متفاوتی دارد و متاسفانه هنوز تئاتر ما بخش بندی نشده است. الان شما در نظر بگیرید در یک سالن مشترک، یک کارگردان آماتور که هیچی چیز بلد نیست، با پول پدرش میآید از ساعت ۶ تا ۷:۳۰ شب کاری را روی صحنه میآورد و بعد ساعت ۸ در همان سالن، یک کارگردان میآید با ۴۰ سال سابقه کار که کلی هم شاگرد دارد، یک نمایش اجرا میکند. خب مخاطب نباید بداند چه سطح تئاتری را در این سالن میبیند ؟
جواد یحیوی: من به شخصه خودم هیچ بحثی درباره پول در این نمایش ندارم. پیش از این با احمد [ساعتچیان] سابقه همکاری داشتم و قصدم این بود در یک گروه خوب با یک متن خوب و یک شرایط خوب قرار بگیریم. برای همین در این کار، فکر میکنم حرف پنج میلیون یا ۱۰ میلیون پول، بیذوقی باشد. در واقع ما بیرون از این فضاهای هنری، امکان پولسازی با یک تلفن هم داریم، با یک دلالی، واسطهگری و...که اتفاقا سرزمین ما به این نوع درآمدها هم پا میدهد. بنابراین آمدهام اینجا تا از خودم بفهم و یاد بگیرم. ما در یک وضعیت حساسی هستیم که سینما آن حالش است، تلویزیون ما وضعیتش اینگونه است و اگر کسی میخواهد برای هنرمندان کاری انجام دهد، باید مقداری به مسائل مالی کمتر توجه کند و پول را اولویت اول خود قرار ندهد.
حالا جدا از بحث شخصی، اما واقعیت این است که این سرنوشت تئاتر ایران نباید باشد. تئاتر باید به یک گونه دیگر زندگی کند و حمایت شود.
آقای ساعتچیان، شما اشاره کردید که یکسری از نمایشها با استفاده از چهرهها و پولهای کلان، روی صحنه میروند که در اصل، تئاتر نباید این باشد. با تمام این توضیحات، میخواهم بدانم شما چه قدر با حضور سلبریتیها در تئاتر موافق هستید؟
ساعتچیان: اعتقاد براین است آن کسی که روی صحنه میآید، حتما بازی بلد باشد. اگر صحبت از آن است که تماشاگر بیاید و آن چهره را از نزدیک ببیند، این یک بحث است، اما اگر بخواهد تئاتر روی صحنه بیاید و یک بازیگر در آن حضور داشته باشد، باید جایگاهش مشخص شود. الان من به عنوان یک بازیگر تئاتر بخواهم وارد سینما بشوم، یک نقشهای خاصی را برای من انتخاب می٬کنند . من این را میگویم چرا بازیگری که فقط چهره است و کیفیت بازی آن مشخص نیست، باید نقش یک تئاتری را بازی کند؟
چه طور میتوان کیفیت کار فلان چهره سینمایی را مشخص کرد، در حالیکه شما خودتان حداقل دوکار با شهاب حسینی داشتهاید، ایشان هم از تلویزیون و سینما وارد تئاتر شدند.
ساعتچیان: اتفاقا در مورد شهاب خیلی میتوانم ادعا بکنم، در مورد نمایش اول من با نام «ملاقات»، خودم، آقای بجستانی و خانم حیدریان، از اهالی تئاتر بودیم و فقط یک شهاب حسینی، صاحبچهره بود.
در مورد کار«اعتراف» هم که من کمک شهاب حسینی در کارگردانی بودم، بازیگرانی مثل نیما رئیسی، مثل صالح میرزاآقایی وبقیه، همه از بچههای تئاتر بودند.
خب همین موضوع را که چه کسی بیاید و چه کسی نیاید را چه کسی مشخص میکند؟
ساعتچیان: این بسته به نگاه دارد، شهاب حسینی در آن کار میتوانست به واسطه معروف بودنش آدمهای بسیار زیادی را بیاورد و در سالن بنشاند و آنجا هم پر شود. اما ما فکر قضیه هنری آن بودیم.

درست است، اما اگر شهاب حسینی نبود، «اعتراف» آنقدر میفروخت ؟
ساعتچیان: خیر، اما نمایشهای موفق دیگری در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفته که فروش خوبی داشته و شهاب حسینی هم در آن حضور نداشته است. من درباره کیفیت کار صحبت میکنم.
خب با اجازه برویم سر اصل موضوع که نمایش«تراس» است. یک حسن این نمایش، این بود که سعی نشده بود ایرانیزه بشود و کاملا حال و هوای فرانسوی کار حفظ شده بود.
کرامتی: قطعا میشد نمایش ایرانیزه بشود. اما مطلقا این کار را نکردیم. نه اینکه این کار، کار زشتی باشد، بلکه زمانی که میگویم برای فلان نویسنده است، باید برای او احترام قائل بشوم. بهخصوص کسانی مثل ژان کلود کریر که نویسندگانی صاحب نگرش و هستینگری هستند.
جالب اینجاست، ژان کلود کریر در «تراس» با اینکه نگاههی هستی شناسانه دارد، اما زبان بسیار سادهای را به کار گرفته است.
کرامتی: نوع و ژانر اینگونه نمایشنامهها، طوری است که به وضعیت وحشتناک انسان در دوره مدرنیته شدن جهان بعد از جنگ جهانی دوم میپردازند و با اینکه اغلب موضوعی بسیار هولناک دارند، اما از زبان طنز بهره میگیرند. این متنها با تمام هولناک بودن ماجرا، با موقعیت و وضعیت تلخ، شوخی میکنند که به نظرم این فوقالعاده است.
بعضی وقتها بعضی از متنهای خارجی، روی صحنه یا جلوی دوربین تلویزیون، بدجوری توی ذوق میزنند. اما «تراس» این مشکل را نداشت در واقع روح فرانسوی متن در اجرا دیده میشد.
ساعتچیان: در مورد «تراس»، آقای کرامتی، آنقدر خودش خوب بازی میکند که وقتی توضیح میدهد، شما باید آن را روی هوا بزنید و یاد بگیرید. او جایگاه بازیگر را به خوبی مشخص کرده پس میتوانیم بگوییم بخش عمدهای از این موفقیت، مربوط به کارگردانی است.
یکسری از چیزهایی که در مورد خود متن صحبت میشد، این بود که زبان آشناتری برای آن پبدا کنیم تا بازیگر بفهمد چه میگوید نه صرفا اکتفا کند به اینکه این جمله زیباست. اینکه برای بعضی از نمایشها گفته میشود زبان آن را نمیفهمیم به این خاطر است که بازیگرهای آن، جواب یکدیگر را نمیدهند. نمایشنامه را میخوانند اما گوش نمیدهند تا بشنوند طرف مقابلشان چه میگوید، حرف خودشان را می زنند و این دلیلی است که برخی نمایشها به دل نمینشینند.
یعنی هم ترجمه مهم است، هم دیالوگها هم شخصیتها و هم بازی افراد؟
ساعتچیان: سالهاست که آقای کرامتی دوست داشتند این متن را بسازند و کسی که چنان رابطه نزدیکی با متن داشته باشد، قطعا میتواند متن زیبایی را بسازد، صرفا نه بخاطر این که مد است.
خوبی کار شما این است که با ایرانیزه نکردن بیجای متن، اجرا جلف نشده است.
کرامتی: بله، ما میتوانستیم نمایش را ببریم به سمتی که جلف شود یا تبدیل به یک چیز مضحکش کنیم اما من به شدت مخالف این موضوع بودم و نمایش را بردم به سمت واقعیت تلخی که وجود دارد.
ساعتچیان: من یک ایرادی که همیشه به همکارهایم میگیرم، این است که متن را وقتی ایرانی میکنند، یک فرار کردن محسوب میشود تا سختی نکشند. در واقع اولین چیزی که به ذهنش میرسد، این است که متن را ایرانی کند تا کار راحتتر شود.
برویم سراغ آقای یحیوی که کمصحبت هستند. میخواهم بدانم شما اصلا فکر میکردید یک روز نقش یک چتر باز فرانسوی را بازی کنید؟
یحیوی: نه، ولی دنیای بازیگری همیشه از این غافلگیریها دارد و ویژگیاش این است که شما را در موقعیتی قرار میدهد که شانس زندگی در آن موقعیت را برای خودتان متصور نبودهاید.
یک چیز جذابتر برایتان میگویم، پارسال یک فیلم بازی کردم که محصول مشترک ایران و ژاپن بود و من یک سکانس ۱۰ دقیقهای در آنجا بازی کردم. ماساتوشی ناگاسه، بازیگر شاخص ژاپنی این کار بود که با جیم جارموش هم بازی کرده است. من باید جلوی او ژاپنی صحبت میکردم. به من یک کلمهای را گفتند که شروع دیالوگ من بود و این کلمه تنها یادگار من از یک فیلم بود؛ فیلم «دودسکادن» از آکیرا کوروساوا. جالب اینکه اولین کلمهای که من باید از ناگاسه میپرسیدم، این بود که دودسکا ناگاسه؟ این کلمه یعنی چه خبر. من هرگز فکر نمیکردم که در کودکی یک فیلمی ببینم و از آن فیلم یک کلمه به یادم بماند و روزی مقابل یک بازیگر ژاپنی بایستم و اولین کلمهای که به او بگویم آن کلمه باشد. گاهی اوقات یک موقعیتی پیش میآید که تو هرگز نمیتوانی آن را تصور کنی.
ساعتچیان : پیدا کردن تهیهکنندهها یک طرف است، بلد بودن کار یک طرف دیگر است. در شرایط فعلی تئاتر، بعضی از افراد، فقط اسم تهیهکننده را یدک میکشند. در وهله اول، بسیاری، آن احترامی را که در تئاتر لازمه و نیاز کار است، ندارند
شخصیت اتیین (احمد ساعتچیان) بیشتر زمان نمایش، یکجا ثابت نشسته است؛ این برای بازیگر سخت نبود؟ البته این نشستن با نقش اتیین که یک شخصیت منفعل است، دوسال است بیکار شده و حتی قصد ندارد از رفتن زنش جلوگیری کند، کاملا همخوان است. اما این کم تحرک بودن، برای درآوردن نقش توسط بازیگر سخت است.
کرامتی: چرا سخت بود اما در خود نمایشنامه اینگونه آمده و به گفته شما کالا روی نقش نشسته است.
ساعتچیان: به نظر من، هر بازی اگر درست و به اندازه اجرا شود، دیده میشود و به نظر من برای کسی که تجربه صحنه داشته باشد، بسیار جذاب است.
آقای کرامتی، چگونه در «تراس» به این میزانسن رسیدید؟
کرامتی: نکتهای که احمد [ساعتچیان] به آن اشاره کرد، مهمترین وجه در هرکدام از این کارکترها و شخصیتها، این است که درست اجرا شوند. وقتی که روزهای اول دور خوانی میکردیم، من خودم همیشه میگفتم اتیین و مادلن ساکنترین آدمهای کار هستند. اما زمانی که شما بخواهید یک تصویر ذهنی از نمایش «تراس» را بهخاطر بیاورید، قطعا اتیین را که روی صندلی نشسته، یکی از اولین صحنههایی است که شما به یاد میآورید، این همان چیزی است که شما به آن اشاره میکنید. کسی که در انتظار است، انتظاری که ما هیچ چیز از آن نمیدانیم.
در این نمایش، هرچه زمان بیشتر میگذرد، به نظر میآید آدمهایی که در اتاق هستند، بیشتر شبیه هم میشوند.
کرامتی: بله و بیشتر میشناسیمشان. واقعیت این است که ساختمانهای بلند که نشانه شهری شدن، مدرنیته شدن، پیشرفت و تکنولوژی است، انگار فقط برای این ساخته شدهاند تا انسانها را از هم دور و آدمها را تنها کنند، این همه مجموعه ساختمانی در حال ساخت است اما نگاه کنید میبینید انگار هیچ کس جای پایش در این دنیا سفت نیست؛ این تراژدی همین است که همه مشابه هم هستند. حتی تیمسار و همسرش که آدمهایی هستند که ما کم میبینیم، اما بازهم زندگی یکنواختی دارند، یک زندگی چرک بی معنی.

در این نمایش، چه چیزی زندگی را بی معنی کرده است؟
کرامتی: تکنولوژی، مدرنیته و شهرنشینی که تمام اخلاقیات را تحت شعاع قرار داده است.
اما به نظرم، کمبود عشق و عاطفه است که زندگی را بیمعنی کرده.
کرامتی: وقتی عشق نیست، جایگزینش چه چیزی است؟ تنهایی. تِم این نمایش، تنهایی است. مهمترین موضوع این است که در این نمایش، شما آدمها را به عنوان شخصیت واقعی باور میکنید؛ این یعنی شخصیت پردازی درست.
وسوسه نشدید پایانی تلختر نسبت به متن را رقم بزنید؟
کرامتی: احمد یادش میآید روزهای اول من میخواستم بروم به سمتی که این دو [اتیین و موریس] خودکشی کنند. اشاره در متن حتی خفیفتر از آن چیزی است که ما در نمایش نشان میدهیم. اما اول میخواستم برویم به سمتی که این دو در نمایش خودشان را میکشند ولی باز دیدم اینگونه بهتر است و حالا راضیتر هستم.
تازه اگر از تراس هم میپریدند، باز معلوم نبود میمردند، همانطور که در نمایش، دو نفر دیگر از تراس میافتند و در کمال تعجب صدمه هم نمیبینند.
کرامتی: بله. باز هم معلوم نبود که اگر میپریدند میمردند. به قول آن جمله معروف، مرگ هم از این شخصیتها روی برگردانده است.
یحیوی: به نظر من اینها به یک دردی مبتلا شدند که مرگ هم علاجشان نیست. اینکه میپرند تا از این چرخه خارج شوند اما نمیمیرند هم بیچارگی آنها را نشان میدهد.
۵۷۲۴۵
نظر شما