زهرا فرهنگنیاا: «روایت» چیست؟ «داستان» چیست؟ «بوطیقا» یعنی چه و کارکرد «معاصر» در این بین چیست؟ در واقع برای اینکه بدانیم محتوای کتاب ریمون - کنان چیست، بهتر است عنوان آن را معنی کنیم. اینگونه شاید سریعتر پی ببریم مطالعه کتابی با این عنوان قرار است چه چیز را عایدمان کند. اما قبل از هر توضیحی آشکار کردن یک نکته ضروری است: به نظر میآید مخاطب کتاب ریمون – کنان باید کسانی باشند که به صورت کاملاً علمی به مطالعه ادبیات میپردازند، حتی مخاطبان جدی ادبیات داستانی هم از مطالعه این کتاب تقریباً هیچ نصیبی نخواهند برد، اگر قبلاً مطالعاتی سبکتر و البته هدفمند نداشته باشند. جدا از اینکه کتاب حاوی بحثهای جدی در حوزه ادبیات است به عنوان یک متن علمی، متن منعطف و آسانخوانی نیست، بنابر این دست گرفتن این کتاب و خواندنش تا به آخر انگیزهای قوی لازم دارد. انگیزه که باشد حوصله خواندن خود به خود به وجود میآید.
و اما روایت و داستان و بوطیقا و معاصر.
روایت
ارسطو معتقد بود نوشته چهار گونه دارد: بحث، توصیف، تفسیر و روایت.
روایت دو نشانه روشن دارد: هر روایتی ارتباطی بین راوی و مخاطب راوی برقرار میکند و محتوای این ارتباط، یک اتفاق است. به همین دلیل مثلاً «سلام» روایت نیست با اینکه ارتباط برقرار میکند. دومین نشانه این است که این ارتباط با کلمه اتفاق میافتد. بنابراین نشان دادن اتفاقات در فیلم یا در نمایش روایت نیست.
داستان
بر سر تعریف داستان جنگ و دعوا کم نیست. بیاییم معنایی را در نظر بگیریم که خود نویسنده در مقدمه کتابش آن را آورده است: داستان عبارت است از رخدادهای روایت شده.
بوطیقا
سادهترین تعریف بوطیقا طرح یک پرسش سهل و ممتنع شبهفلسفی در مورد ادبیات است. آن پرسش این است: «ادبیات چیست؟» و یا پرسشهای جزئیتری مثل اینکه «یک داستان چگونه نوشته میشود» در واقع با کمی تساهل میگوییم منظور از بوطیقا یک چارچوب برای مطالعه است. دقیقترش اینکه بوطیقا مطالعه نظاممند ادبیات است، آن هم ادبیات به ما هو ادبیات. اینکه نویسنده کتاب در عنوان جلوی روایت داستانی، مینویسد دو نقطه بوطیقا یعنی قرار است ذات و ماهیت روایت داستانی را مورد تجزیه تحلیل و سؤال قرار بدهد.
معاصر
ماجرای پیچیدهای ندارد. نویسنده بحث در مورد روایت داستانی را به عنوان بحث روز در نظر گرفته که پر بیراه هم نیست. چون روایت داستانی به عنوان موضوعی جدی در چارچوب مکاتب مختلف نقد و مکاتب زبانشناسی جدید مورد بحث است.
اما ریمون – کنان در کتابش با چه روشی روایت داستانی را بررسی میکند. او در کتابش نظریههای مختلف چند مکتب نقد ادبی را در مورد مباحث جزئی و کلی مربوط به روایت داستانی بررسی میکند. مکاتبی مثل فرمالیسم روسی، مکتب بوطیقای تلآویو، ساختارگرایی فرانسوی و نقد جدید انگلیسی – آمریکایی. سپس نظریات و نقدهای خودش را به آنها اضافه کرده و درستی و نادرستی آنها را با تطبیق بر روی نمونههای روایتهای داستانی که در کتاب آورده است، نشان میدهد.
کتاب 9 فصل اصلی دارد که نویسنده به صورت نامساوی بین سه جنبه روایت داستانی – داستان، متن، روایتگری – تقسیم کرده است. بخش داستان را زیر دو عنوان کلی رخدادها و اشخاص مورد بحث قرار میدهد. در «داستان: رخدادها» ساختار اتفاق یا همان رخداد را به عنوان یکی از ارکان داستان میشکافد و بررسی میکند، اینکه معنای رخداد چیست و جایگاه آن در داستان – اگر داستان را مثل کل تشکیل شده از اجزای مختلف در نظر بگیریم – کجاست. در «داستان: اشخاص» این مورد بحث است که شخصیت در داستان چه رلی را بازی میکند و در داستان چه باری را بر دوش میکشد. و آیا اساساً باری بر دوش میکشد یا نه. برای به نتیجه رسیدن این بحث، فکتهای زیادی از نظرات نویسندگان و تئوریسنهای ادبی مختلف، از ارسطو تا نویسندگان مدرن، را در کنار هم جمع کرده و به نقاط مشترک و اختلافات این نظریهها در مورد اهمیت شخصیت یا بیاهمیت بودن در ساختار داستان پرداخته است و مثل بخش قبلی اعتبار این گفتهها با توجه به آثار دنیای داستانها محک زده است. در بخش دوم، بخش متن، زمان و شخصیتپردازی و زاویه دید – که نویسنده به جای زاویه دید از اصطلاح کانونیشدگی (focalization) استفاده کرده است - موضوع بحثاند: «اکنون از یک سو رابطه میان متن و داستان و دیگر سو رابطهی متن و روایت را به بحث میگذارم. سه مقوله متن یعنی زمان، شخصیتپردازی و کانونیشدگی را در سه فصل متوالی کتاب بررسی میکنم. دو مقوله نخست در حیطه داستان بررسی میشوند: زمان به منزله ننظم و ترتیب رخداد مؤلفه داستان و شخصیتپردازی به منزله بازنمود شخصیت در متن. مقوله سوم زاویه دیدی است که داستان از میان آن وارد متن میشود و کلام راوی آن را به قاعده درمیآورد». بعد از فصل مربوط به متن، روایتگری آغاز می شود اما بعد از ان در فصل نهم باز به متن برمیگردیم و بحث تازهای در مورد متن پیش روی ما قرار میگیرد: متن و قرائت متن. ریمون- کنان در این بخش این موضوع را پیش کشیده است که کیفیت خوانش یک متن چهقدر میتواند ظرافتهای لایهلایه و قوت و قدرت پنهان در یک متن را آشکار کند و چه قدر میتواند به فهم درست محتوای متن آسیب بزند. برگردیم به بخش روایتگری. ارسطو در تقسیم بندی نوشته این را هم دارد که روایت خود دو قسم است، نشان دادن و گفتن. چکیدهی بخش اول از فصل روایتگری، با عنوان «روایتگری: سطوح و صداها» بحث بر سر نشان دادن گفتن است. مسئله بخش دوم این فصل، روایتگری: بازنمایی گفتار، نیز در مورد شیوههای گفتار است. نویسنده از تقسیمبندی سقراطی که شیوههای گفتار را به خودگویی و محاکات تقسیم کرده بود شروع میکند و با استفاده از نظریههای جدید زبانشناسان بحث را گستردهتر و متنوعتر پیش میبرد.
در انتهای کتاب چندین صفحه، در واقع یک فصل کامل، به معرفی منابع و ماخذ این کتاب اختصاص دارد که میتواند یک راهنمای جامع برای پیگیری مطالعات بیشتر و عمیقتر باشد.
نظر شما