۵۴ نفر
۲۷ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۱
ایران در افکار عمومی مسقط!

بعد از مرخصی سالانه از ایران برگشته بودم به مسقط شهری که بیش از یک دهه است در آن زندگی می کنیم.

این بار خیلی بیشتر از همیشه با سوالات همکاران و مشتری ها و دوستان غیر ایرانی از ملیٌت های مختلف مواجه شدم.

- آیا در ایران جنگ شده؟
- شما هر جا بخواهید می توانید در ایران بروید؟
- در ایران اگر شیعه نباشی چه می شود؟
- تحریم ها چه اثری بر زندگی مردم گذاشته اند؟
- عجب موشکی است این موشک سوٌم خرداد! چطور توانستید پهپاد آمریکا را بزنید؟!
- ایران و آمریکا جنگ زرگری راه انداخته اند، نه؟ منظور اصلی سرکیسه کردن اعراب است! درست می گویم؟
- آیا ایران امن است؟
- توقیف نفترش انگلیس جرأتی می خواهد که فقط از عهده ی شما ایرانی ها بر می آید!
- تا حالا شده انفجار بمب هم در خیابان های ایران ببینی؟
- شما ایرانی ها مایه ی افتخار همه ی مسلمانان و مردمان ستمدیده ی جهان هستید. امیدوارم همه متحد در مقابل فشارهای آمریکا بایستید! آیا در ایران همه با هم هم نظر و متحد هستند؟

وقتی یک ایرانی خارج نشین هستی در مقابل این گونه سوالات و نظرات گوناگون و گاه متضاد دو راه بیشتر نداری. یا باید نظر واضح خودت را بگویی یا اینکه آن را دیپلماتیزه! کرده و مثل سخنگویان وزارت امور خارجه ی کشورها جواب بدهی که آخرش معلوم نیست دقیقن چه می گویند!

دیدن یک ایرانی برای اغلب غیر ایرانی ها در خارج از کشور در این روزها خیلی جالب است. کشوری با تاریخ دیرین، ادبیات غنی، موسیقی عجیب، رسوم مسلمانی اغلب مخصوص به خود، تقویم منحصر به فرد، دائم در صدر اخبار البته اغلب از نوع اضطراب آور آن! توافق هسته ای، آمریکا، بمب هسته ای، جنگ نفت کش ها، اسرائیل، پهپاد، عربستان، یمن، سوریه....

در اولین روز بعد از بازگشت به محل کارم همکاران با دقت به دست ها، پاها و سر و صورتم نگاه می کردند که نکند در میان توپ، تانک، شلیک گلوله ها و سنگر گرفتن در خیابان های ایران زخمی شده باشم!

همکار هندی ام به دفتر کار من آمد. او طوری بدنش را کش و قوس می داد که انگار همین الان کندن کوه مجاور شرکت را به پایان رسانده! وقتی نشست روی صندلی گفت جدول پیش بینی فروش سال آینده را تمام کردم. گفتم آفرین! پرسید تو چطور؟ گفتم دارم روی آن کار می کنم. نفسی چاق کرد و گفت راستی برنامه ی طولانی مدت تو چیست؟ فرزندت را به کدام دانشگاه در کدام کشور می خواهی بفرستی؟ گفتم تا الان برنامه ی مشخصی نداریم! یعنی نمی توانیم داشته باشیم! گفت چرا؟ گفتم بالاخره ما مثل شما نمی توانیم به کار در همه ی کشورها فکر کنیم چون تحریم ها مشکلات فراوانی برای گرفتن ویزای کار ایرانی ها به وجود آورده که  حرفم را برید و گفت آها من یادم رفته بود که تو ایرانی هستی! بعد ادامه داد: یک دوست ایرانی در دبی داشتم که دختری داشت و می گفت من هرگز آینده ای در ایران برای دخترم تصور نمی کنم!

انگار کمی به من برخورده باشد پرسیدم چرا؟ از قول آن دوست ایرانی اش در دبی گفت: چون در ایران دخترها از خیلی از حقوق اجتماعی محروم هستند! گفتم بله محدودیت هایی وجود دارد اما دختران در ایران در تحصیلات عالی حتی جلوتر از پسرها هستند... دوباره شده بودم سخنگوی وزارت امور خارجه!

گفت: تو که نمی خواهی پسرت را برای تحصیلات عالی به ایران بفرستی؟ گفتم: ما اینجا بخش عمده ای از درآمدمان صرف تحصیل فرزندمان می شود و چیز زیادی برای پس انداز باقی نمی ماند، از طرفی نمی دانم تا کی بتوانم کارم را حفظ کنم و از عهده ی مخارج نجومی تحصیل در مدارس و دانشگاه های بین المللی بربیایم. اگر اینجا بمانم یا در جای دیگر کار خوب داشته باشم می توانم به این وضع ادامه دهم وگرنه باید برگردیم ایران. گفت: چطور می خواهی چنین کاری بکنی؟! همه می دانند ایران امن نیست، ممکن است جنگ بشود، تازه اگر عقیده ی مخالف حکومت داشته باشی دستگیر و زندانی ات می کنند، از همه ی اینها گذشته بمبگذاری در خیابان ها را چه می کنی؟

در حالی که حسابی برافروخته شده بودم جواب دادم که اینطوری هم نیست! اخبار غلٌو می شوند، می بینی که من رفتم به ایران و بعد از یک ماه برگشتم و الان هم سالم روبروی تو نشسته ام. این حرف غلطی است که در ایران همیشه خطر بمبگذاری در کمین تو باشد! بله مردم زیر فشار اقتصادی تحریم ها هستند، قیمت ها هر روز بالاتر می روند، ارزش ریال ایران نسبت به دو سال قبل خیلی پائین آمده، فساد اقتصادی و همین طور اخبار محاکمه ی غارتگران رنگارنگ و بی شمار اموال عمومی؛ مردم را تحت فشار عصبی قرار داده اما نمی شود گفت همه ی این گرفتاری ها فقط مخصوص ایران است. مثلن مشکلات ترافیک در کشور شما (هند) کمتر از ایران نیست، ابعاد فساد اقتصادی هم در هند بسیار وسیع است...

به تدریج حالم داشت بد می شد! مثل بچه ها داشتیم در مورد کشور من بهتر است یا کشور تو بهتر است حرف می زدیم!

یاد سفرم به هند افتادم. به این کشور عجیب! مردمی که روحیاتشان با مردم کشور ما تفاوت فراوان دارد. مردمی که در عین نداری و فقر هنوز بلدند چگونه خوشحال باشند. مردمی که معتقدند هند بدون شک یک ابرقدرت است. مردمی که حیوانات را گرامی می دارند. با اینکه وضعیت ترافیک نامناسبی دارند اما امکان اینکه دو راننده در جاده و خیابان ناگهان به خاطر عصبانیت از نحوه ی رانندگیِ همدیگر به خون هم تشنه شده و دست به دعوا و قتل بزنند خیلی کمتر از ایران است. کشوری که بزرگترین دمکراسی دنیا را به خوبی اداره می کند. کشوری که میزان فقر شدید و فساد با وجود گستردگی روند کاهشی دارد، کشوری که به آزادی بیان و عقاید احترام می گذارد... اما ناگهان یاد میزان بالای تجاوز به زنان در هند افتادم و همین طور محدودیت های اخیر آزادی بیان در کشمیر و چند مورد منفی دیگر تا خیز بر بردارم و حریف را از همین ناحیه ضربه فنی کنم که نمی دانم چرا عقب کشیدم!

در میانه ی بحث احساس می کردم حالِ هر دوی ما خراب است! آخر در ساعت کاری این چه بحث بیهوده و مزخرفی است؟! به خودم می گفتم مسائل داخلی ما به خارجی ها ربط ندارد! من اگر از هزار موضوع در داخل کشور ناراحت هستم باز هم نباید در مقابل یک خارجی در مورد آنها هم نظری کنم و باید همه چیز را منکر شوم!

 اما آیا باید واقعن این مسائل را کتمان کرد؟! اصلن مگر در دنیای امروز چنین چیزی ممکن است؟ مگر می شود تصور کرد که یک هندی تحصیل کرده نتواند از اخبار ایران سر دربیاورد؟! مگر من خودم در مورد هند این همه اطلاعات کسب نکردم؟! پس انکار مشکلات چه فایده ای دارد؟!

چند روزی گذشت تا اینکه اخبار محکومیت های سنگین کارگران هفت تپه و اسماعیل بخشی در رسانه های جهان پیچید. می دانستم که آن همکار هندی ام به دقت این اخبار را دنبال می کند. سعی می کردم با هم رودر دو نشویم که خبر درگذشت سحر معروف به دخترآبی مثل بمب صدا کرد و صد البته اینها اصلن اخبار خوبی برای وجهه ی یک کشور در افکار عمومی دنیا نیستند!

افکار عمومی در جهان امروز قدرت بی نظیری دارد که همه ی طرف های درگیر در منازعات بین المللی سعی در به دست گرفتن کنترل و هدایت آن را دارند. اگر انگلیسی ها روزگاری هزینه های گزاف بر روی نیروی دریایی خود می کردند تا جهان را از شرق تا غرب در اختیار خود بگیرند و زبان خود را زبان بین المللی دنیا بکنند امروز همان کار را با هزینه ای به مراتب کمتر اما موثر تر با شبکه ی جهانی رادیو و تلویزیون بی بی سی خود انجام می دهند.

اگر نام ایران در جهان امروز مترادف با مقابله با تحریم های بی سابقه و غیر قانونی آمریکا و جهان سرمایه داری شده است؛ پس چگونه ممکن است با وجود گرفتاری های بی شماری که تحریم های ظالمانه برای مردم ایران ایجاد کرده وجود فساد اقتصادی در میان برخی مدیران کشور را توجیه کرد؟!

مگر از شعارهای مهم انقلاب اسلامی ایران برای افکار عمومی جهان حمایت از مستضعفین و طبقه ی ضعیف جامعه نبود تا مبادا این قشر ضعیف در بین چرخ دنده های اقتصاد سرمایه داری نابود شوند؟! اگر این طور است پس این حکم های شدید برای معترضین کارگر و همین طور فعالین مدنی برای چیست و چرا باید به این راحتی افکار عمومی جهان را بر علیه کشور بسیج کنیم؟!

از طرف دیگر مگر در ایران زن ها و مردها با هم به سینما و تئاتر نمی روند؟ با هم در راه پیمایی ها شرکت نمی کنند؟ پس چه منطقی پشتِ قانونِ نانوشته ی ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها وجود دارد؟ چه اشکالی دارد یک خانواده با هم روزی به پارک بروند و روز دیگر به استادیوم برای تماشای فوتبال؟! موضوع فقط ورود دختران به ورزشگاهها نیست! مسئله خانواده است. می شود تصور کرد که فضای فعلی ورزشگاهها که آکنده از فحاشی و حرکات خشونت آمیز است با حضور خانواده ها، آرام تر و مهربان تر خواهد شد!

حالا باید خودم را آماده کنم تا به سوالات و نظرات آن همکار هندی و بقیه ی کسانی که اخبار ایران را مشتاقانه دنبال می کنند گوش بدهم و با صبر و حوصله، با امید و نا امیدی، با غم و خوشحالی اگر جوابی دارم به آنها بدهم.

وقتی خانه و کشورت را خیلی دوست داشته باشی، در غربت فراوان دچار این گونه مشکلات می شوی!

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1300788

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 17 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • Dana SE ۱۲:۳۰ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۷
    4 0
    ناصر جان بسیار عالی بود بعد از حمله به تاسیسات نفتی در عربستان همکار سوئدیم صبح بعدش به من میگفت کاش یه شب زودتر به می گفتی تا من باک ماشینم را پر میکردم ... امروز صبح مجبور شدم پول بیشتری بابت بنزین بدم. همکار مکزیکی من میگفت خوشحالم که ما مکزیکی ها فقط تِکیلا تولید میکنیم . همکار هندی من هم میگفت Don't mees up with Iranian خارج نشینی برای ایرانی ها خیلی سخته ... عاشق کشورت هستی و باید همیشه آماده متلک های بقیه باشی
  • مريم OM ۱۲:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۷
    2 0
    عالي بود و كاملا درست
  • عبّاس OM ۱۲:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۷
    4 0
    ناصر‌آقای عزیز چه غم آشنایی در نوشتهٔ شما نهفته‌است. مطمئنّم تمام هموطنان مقیم خارج ، اونهایی که هنوز قلبشون به پاکی برای این خاک میتپه حس و حال شما رو خوب میفهمن و تجربهٔ شما رو بارها داشتن. همیشه باور داشتم که با تمام مشکلاتی که دول خارجی برای ایران به وجود آوردن چه خوب می‌شد که لا‌اقل مردممون با خودشون و با حکومت در صلح بودن. ولی متأسّفانه اینطور نیست. و این شرایط تاوان خودش رو جمعاً و منفرداً به این ملّت با صفا تحمیل میکنه. به امید روزهای بهتر برای ایران و این مردم شریف و آزاده.