چرا که به علل مختلفی گروهها و فرقههای بسیاری در اسلام پدید آمده بود و نظریات گوناگونی از قبیل جبر و تفویض و غلو به وجود آمده بود. بر امام لازم بود از فرصت استفاده کرده و حوزه درسی تشکیل دهد. امام با استفاده از سه راه به تربیت شاگرد پرداخت:
اول؛ تشکیل مجالس درس عمومی که در آن همه اعم از شیعه و اهل سنت شرکت میکردند؛
دوم؛ مجالس خصوصی که اغلب در منزل امام (علیهالسّلام) تشکیل میشد و در آن فقط خواص شرکت میکردند.
سوم؛ شاگردانی چون هشام بن حکم، مفضل بن عمر، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و. ... تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه تسنن مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حکام اموی باعث تشدید این وضع شده بود.
لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم میخورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.
بهره برداری امام صادق ع از دوران امامت خود
امام از فرصتهای گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده میبرد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقههای گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلالهای متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت میشد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینهها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده میشود.
زمامداران معاصر حضرت
امام صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۱۴ هجری به امامت رسید و در دوران امامت خود از خلفای بنی امیه با هشام بن عبدالملک، ولید بن زید، یزید بن ولید، ابراهیم بن ولید، و مروان حمار و از خلفای بنی عباس با ابوالعباس سفاح و منصور دوانیقی معاصر بود.
مدت نزدیک به یک قرن اسلام و مسلمانان بازیچه اغراض سلطه جویان بنی امیه بودند، ناسزا گفتن به حضرت علی (علیهالسّلام) در سرلوحه برنامههایشان و فاجعه خونین کربلا و شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، اوج جنایات آنها بود. همچنین بسیاری از بزرگان شیعه و علویان به جرم هواخواهی اهل بیت (علیهمالسّلام) به شهادت رسیدند، یا سالها در سیاهچالهای مخوف زندانی شدند. جنایات هولناک بنی امیه و نیز عواملی همچون مبارزهها و روشنگریهای امامان، فشار اقتصادی در اثر مالیاتهای سنگین، نادیده گرفتهشدن غیر عرب در نظام حکومتی بنی امیه، موجب قیام مسلمانان عراق، ایران و شمال آفریقا علیه خاندان بنی امیه شد و به حکومت یک قرن ظلم و جنایات آنان خاتمه داد.
سران شورشها و قیامها، که با شعار خونخواهی شهدای کربلا، مردم را گرد خود جمع کرده و علیه امویان به شورش و قیام واداشته بودند، پس از سرنگونی بنی امیه، به جای آن که حکومت را به شایستهترین فرد، امام صادق (علیهالسّلام) واگذارند، خود بر اریکۀ قدرت تکیه زدند و به محض به دست گرفتن قدرت، مانند ستمگران گذشته، برای حفظ سلطنت خود، بر امام صادق (علیهالسّلام) و یارانش سخت گرفتند. آنها کوشیدند جامعه را از خاندان نبوت دور بدارند، تا مبادا حکومتی را که به نام دودمان پیامبر و با تظاهر به اسلام به چنگ آوردهاند، از دست بدهند، سفاح نخستین خلیفه عباسی، مدت چهار سال و منصور دوانیقی دومین خلیفه، بیست و دو سال - یعنی تا ده سال پس از شهادت امام صادق (علیهالسّلام) قدرت را در دست داشتند.
نهضت فرهنگی امام صادق( ع)
امام صادق (علیهالسّلام) از اوضاع آشفته دستگاه خلافت اموی استفاده و برنامه اصلاحی و نهضت فرهنگی خود را آغاز کرد. آن حضرت برای حسن انجام رسالت خود دو خط مشی کلی اتخاذ کرد.
۱. کنارهگیری از مناقشات سیاسی و بهرهگیری از پوشش تقیه؛
۲. دعوت به امامت و پاسداری از آن.
این مرحله از مبارزه امام (علیهالسّلام) دو بعد داشت:
۱. بعد نفی امامت حکمرانان معاصر خود: امام (علیهالسّلام) در این راستا به شیوههای گوناگون، موضع باطل و ضد اسلامی خلفا و کارگزاران آنان را گوشزد کرد و با بازداشتن پیروان خود از مساعدت ایشان و مراجعه به محاکم قضایی آنان، مشروعیت دستگاه خلافت را نفی میکرد.
۲. بعد اثبات امامت خود: پیشوای صادق (علیهالسّلام) در این بعد، خود را جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشوای امت و صاحب اصلی حکومت میدانست. این بعد از تلاش امام (علیهالسّلام) متناسب با شرایط سیاسی جامعه و نیز موقعیت و نیاز مخاطبان به شیوههای مختلف، انجام میگرفت. گاهی در حضور خلفا و طاغوتهای زمان، برخی اوقات در برابر توده مردم و زمانی در برابر افراد به طور خصوصی.
اهمیت ترویج مذهب حقه
نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره میبرد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی میفرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده میکردند و حتی شعارشان " الرضا فی آل محمد" بود.
آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم در میان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.
امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهادها فریب بخورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام میدانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح میکنند، صرفا به خاطر جلب حمایت تودههای شیفته اهل بیت است. امام میدید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد. چنانکه در تاریخ میبینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایههای عباسیان محکم گردد. از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.
* محقق و پژوهشگر تاریخ عتبات و عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران
نظر شما