به گزارش خبرآنلاین، گلستان سعدی، از جمله آثاری است که خواندن آن برای هر ایرانی اخلاقمداری، توصیه شده و میشود و از آنجا که نثر متکلف و متصنعی نیز ندارد، خواندن آن که رمزگشایی از خصلتهای نیک و بد مردمان است، لذتی مضاعف دارد.
استاد عبدالحسین زرینکوب درباره گلستان شاعر پرآوازه ایرانی، سعدی علیهالرحمه میگوید:
سعدی در این کتاب ظریف که هشت باب بیش ندارد و دیباچه آن هم مثل باب هایش از سخنان تکلف آمیز عاری و از نکات اخلاقی و تربیتی مشحون است بین جد و هزل، بین قصه نویسی و مقامه پردازی و بین طیبت وتربیت چنان تلفیق معتدلی به وجود آورده است که در هیچ اثر دیگر همانند ندارد. در واقع با آن که اقوال نویسنده در جای جای کتاب خواننده را به چالش می طلبد و با آن که حکایاتش همه سر تا پا خالی از عیب و ایراد نیست بعد از قرن ها که از تصنیف آن می گذرد چنان می نماید که نویسنده یک انسان عصر ماست.
گلستان سعدی دنیا و انسان را چنان که هست تصویر می کند و بر خلاف بوستان وی چندان به این که آنکه هست چگونه باید باشد ناظر نیست از این روست که انشای وی در این کتاب به نحو دهشت انگیزی مبتنی بر واقع نگریست - خاصه در توصیف دگرگونی های عالم و احوال و طبایع انسان.
در ادامه سه حکایت از باب هفتم گلستان سعدی ـ در تاثیر تربیت ـ را میخوانیم:
حکیمی پسران را پند همیداد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزیرى پادشاه رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند
*
یکی را از وزرا پسری کودن بود پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا دیوانه کرد.
چون بود اصل گوهرى قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نخواهد کرد
آهنی را که بد گهر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
*
یکی از فضلا تعلیم ملک زادهای همیداد و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند بر داشت پدر را دل به هم بر آمد. استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمیداری که فرزند مرا، سبب چیست؟ گفت سبب آن که سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص به موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد.
اگر صد ناپسند آمد ز دوریش
رفیقانش یکى از صد ندانند
وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند
پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذیب اخلاق خداوند زادگان، انبتهم الله نباتا حسنا اجتهاد از آن بیش کردن که در حقّ عوام
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
60
نظر شما