ماهنامه نسیم هراز در شماره نوروزی خود گفت و گویی مفصل با هوشنگ گلمکانی سردبیر مجله فیلم انجام داده که قسمت‌هایی از آن را می‌خوانید.

بار اول همراه خواهرم آمدیم تهران
سال 1347 برای اولین بار آمدم تهران در چهارده سالگی. من گرگان به دنیا آمدم و آنجا زندگی می‌کردیم. خواهرم که از من سه سال بزرگتر بود در 15 سالگی ازدواج کرده بود. شوهرش مثل پدرم ارتشی بود و پس از مدتی که در گرگان بودند منتقل شد به تهران ما و برای اولین بار همراه آن‌ها آمدیم که در واقع - یا به این بهانه - که کمک شان کنیم در خانه پیدا کردن و اسباب‌کشی. 

سفر به تهران تحقق خیال‌هایم بود
آن سال‌ها تهران آمدن ما یک نوع توفیق اجباری بود. از همان موقع من خیلی علاقه‌مند به سینما بودم و همیشه مجلات سینمایی را که می‌خواندم با دیدن آگهی‌های سینماها درباره‌شان خیال‌پردازی می‌کردم. مثلا اسم «پارامونت»  برایم خیلی جذاب بود و فکر می‌کردم یک بنای خیلی خیلی عظیم است. یا «امپایر» که فکر می‌کردم یک جای خیلی شیک است. سینما «تخت جمشید»  را فکر می‌کردم مثل یک ساختمان قدیمی است که بعدها آمدم و دیدم که همین طور هم هست. توی آن سفرهایی که به تهران داشتم خیلی فرصت خوبی بود که تطبیق بدهم آن خیال‌ها را با واقعیت. 

عاشق اتوبوس دو طبقه بودیم
تهران آن موقع یک جاذبه بود برای ما. نئون‌ها در شب‌های تهران خیلی قشنگ بود. هر بار فیلم «باد صبا» و آن نماهای شبانه از خیابان‌های تهران را که در همان سال‌ها گرفته شده می‌بینم، یاد اولین برخوردهایم با تهران می‌افتم. عین سرزمین رویاها بود برای ما... توی آن شهرگردی‌ها، تابلو خواندن یکی از علایقم بود. سوار اتوبوس دو طبقه می‌شدیم و می‌نشستیم طبقه بالا که مسلط باشیم به اطراف. بخصوص اگر آن جلو می‌نشستیم تا هم خیابان‌ها را از جلو ببینیم و هم از بغل، پیاده‌رو و مغازه‌ها را. انگار که تو کابین خلبان نشسته باشی. نسبت به الان، آن موقع تهران خیلی دست نیافتنی‌تر بود برای آدم‌های شهرستانی. 

برای سینما رفتن سرزنش شدم
از بچگی دفتر سینمایی داشتم. اول اسم هنرپیشه‌ها را می‌نوشتم با فهرست فیلم‌هایشان. چون منبعی نداشتم و آن موقع هنوز مجله خریدن را هم شروع نکرده بود، بر اساس چیزهایی که یادم بود و فیلم‌هایی که دیده بودم یا پوسترهایش در سالن انتظار سینماها بود این فهرست‌ها را می‌نوشتم. بعد که شروع کردم به خریدن مجله «فیلم و هنر» آن شد یک منبع. وقتی مشهد رفتم توی یک تقویم، هر روز که فیلمی را می‌دیدم اسم فیلم و کارگردان را در همان روز توی تقویم می‌نوشتم. یک روز این تقویم افتاد دست پدرم. نگاه کرد و دید چقدر من سینما رفته‌ام! سرزنشم کرد که چرا پول‌ها را حرام می‌کنی و به درس‌ات نمی‌رسی. 

اولین دفتر کار، آخرین دفتر کارمان شد
ایده مجله فیلم سال 1360 شکل گرفت و انتشارش در 1361 شروع شد. چهار شماره اول را در اتاقی در دفتر شرکت دیگری درآوردیم. بعد از اینکه شماره چهارم (و در واقع اولین شماره ماهنامه) درآمد آن شرکت می‌خواست تغییر شغل بدهد و ما باید از آنجا می‌رفتیم. فکر کردیم که باید یک دفتر مستقل داشته باشیم. راه افتادیم دنبال پیدا کردن دفتر. البته قرار بود در خیابان فاطمی دفتر بگیریم اما کسی که قول آن دفتر را داده بود به قولش عمل نکرد و ما یک ماهی علاف شدیم. هیچ سرمایه‌ای هم نداشتیم. دنبال یک جای ارزان می‌گشتیم. به خودمان گفتیم ما محکوم به موفقیت هستیم و اگر شده باید قرض کنیم و کارمان را شروع کنیم. در این میان همان دوستی را که مادرش برای من کار در «تهران اکونومیست» را پیدا کرده بود، دیدم و مساله را مطرح کردم. او هم خودش آمد با ما شریک شد و رفتیم با آقای یاری به دفتر آژانس رابینسون در خیابان امیرآباد دنبال پیدا کردن دفتر. اولین جایی که آنها به ما معرفی کردند همین جا بود که بیش از 27 سال است ساکنش هستیم، توی کوچه سام. 

عاشق این سینماها بودم
از زمان بچگی بیشتر دوست داشتم بروم سراغ سینماهای شیک که شبیه‌شان در شهر خودمان نبود، وگرنه سینماهای درجه دو و سه که شبیه سینماهای شهرمان بود. سینما «شهر فرنگ» و «شهر قصه» خیلی رویایی بودند برایم. «شهر فرنگ» فیلم‌های عظیم 70 میلی‌متری نمایش می‌داد و «شهر قصه» فیلم‌های هنری از کارگردان‌هایی که سال‌ها فقط اسم‌های‌شان را در مجله‌ها خوانده بودم. سینما «پارامونت»، «امپایر» و «آتلانتیک» را خیلی دوست داشتم. یکی از سینماهایی که در این دوره خیلی دوست داشتم سینما «کاپری» («بهمن» فعلی) بود. چون بهترین فیلم‌های سینمای ایران را در این سینما دیدم. به نظرم این سینما خیلی نقش مهمی در تاریخ سینمای متفاوت ایران دارد. 

امروز جای پارک مهم‌تر از خود سینماست
الان دیگر حسم به ساختمان و سالن سینما مثل گذشته نیست. الان دسترسی و پیدا کردن جای پارک خیلی مهم است، و کیفیت صدا و تصویر. به نظر من الان یکی از معضلات سینما رفتن در تهران، ترافیک است. آن زمان فیلم‌ها با خود سینماها معنی پیدا می‌کردند. هیچ وقت نمی‌شد فیلمی برای ما تبدیل به خاطره شود منهای سینما. سینما جزیی از آن فیلم می‌شد. الان دیگر این طور نیست. چون سینما در واقع توی دست و پا افتاده است. آن موقع قضیه دیریاب بودن خیلی مهم بود. مثلا زمانی سینما «پولیدور» («قدس» فعلی) هم یکی از سینماهای محبوبم بود اما الان صدا و تصویرش قابل تشخیص نیست.

52

کد خبر 140114

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهراد IR ۱۴:۵۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۷
    0 0
    عالی

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین