1- مسیر را روشن میکند. این فرصت را در اختیار دولت و دیگر نهادهای تصمیمگیر میگذارد تا بنشینند و مسیر هوش و آیندهنگری قشر روشنفکر را رصد کنند. این چشمها و مغزها، چیزهایی را میبیند که غنیمت است. حساسیتشان فرق میکند و هوش و ذوق و شناختشان از مردم و جامعه هم. اجازه بدهید مثل بعضی جوامع، بگذاریم روشنفکرهایمان پیشاپیشمان راه بروند و در مواردی راه را نشانمان بدهند.
2- اعتماد مخاطبان به رسانههای داخلی را باز میگرداند. کمک میکند تا مردم پولشان را برای فرهنگ خودی خرج کنند. در جستوجوی تصویر مناسب و واقعی خودشان در دل رسانههای خودی میگردند. امنیت ملی و فرهنگی به یک معنا، یعنی همین.
3- اعتماد نخبگان را هم باز میگرداند. به این نتیجه میرسند که در ساختن کشور، نقشی بیش از پیش دارند. حرفها را از زبان خویش و قوم و هم میهنانمان بشنویم، فرق میکند تا از زبان کسی که پایش روی این خاک سفت نیست.
4- هنر مثل هر چیز دیگری به اقتصاد زنده است. شاید در وهله اول این حرف من کمی توهینآمیز به نظر برسد. اما ساخته شدن چنین فیلمهایی که مردم بتوانند خودشان و فرهنگشان و حوادث دور و برشان را در آن ببینند، باعث جان گرفتن و زنده ماندن هنر میشود.
روی آوردن هنرمندان و تماشاگران و مواجهه مستقیم با رویدادی که همه از نزدیک و بیواسطه تجربهاش کردهاند، سینما را با منابع اقتصادی تازهای آشنا میکند. مردم بیشتری به سینما میروند. سینما را جایگاهی امن و مخزن اسرار خودشان میدانند. پرده سینما، مقام افسانه پریانیاش را باز خواهد شناخت. مردم بار دیگر مینشینند تا داستانهایی را که دوست دارند بشنوند؛ هنرمندانشان برایشان تعریف کنند.
و این تازه تنها چند تا دلیلاش بود. باز هم هست. به حرف من اعتماد کنید. نفع این که هنرمندان و روشنفکرهایمان را تشویق کنیم تا از نگاه خودشان به حوادث اخیر چشم بدوزند، بیش از ضررش است. از ما گفتن.
نظر شما