نکته دهم این است: مرغ، مرغدار و سیاست مرغداری خیلی با هم فرق دارند.
توضیح که بدهم متوجه میشود که داستان خیلی ساده و در عین حال پیچیده است. سادگی مسأله این است که «اگر کسی مرغ خوبی باشد، مرغدار خوبی نیست؛ و اگر کسی مرغدار خیلی خوبی باشد، الزاماً نمیتواند سیاستگذار مرغداری در کشور باشد.» پیچیدگیاش از آنجا ناشی میشود که شما و خیلی آدمهای دیگر، اینرا درخصوص نسبت مرغ، مرغدار و سیاستگذار مرغداری شاید راحت قبول کنند، اما کار به عرصههای دیگر که میرسد به راحتی نمیپذیرند.
فردی ممکن است پزشک یا جراح بسیار مبرّز و متبحری باشد، اما این بدان معنا نیست که او سیاستگذار خوبی هم برای بهداشت و درمان است. بهداشت و درمان، عرصهای بسیار فراختر و عظیمتر از پزشکی است. اقتصاد بهداشت و درمان، بیمهها، صنعت تجهیزات پزشکی، سیاست دارویی، سیاست علم و فناوری، ملاحظات اجتماعی و سیاسی پزشکی، عدالت در بهداشت و درمان، و ... هم جزئی از سیاستگذاری سلامت، بهداشت و درمان هستند.
کسی ممکن است مهندس بسیار خوب حوزه برق یا آب باشد، اما او الزاماً نمیتواند سیاستگذار خوب آب یا انرژی هم باشد. این مسأله را میتوانی به حوزه حتی نظامی - امنیتی هم گسترش بدهی. یک ژنرال یا افسر خوب نظامی یا امنیتی، الزاماً سیاستگذار خوبی برای امور دفاعی یا امنیتی نیست.
مسأله از تمایز بین تخصص/متخصص بودن، و سیاست/سیاستگذار بودن برمیخیزد. تخصص میتواند تکرشتهای و متمرکز باشد، اما سیاست (Policy) و سیاستگذاری ذاتاً امری میانبخشی و میانرشتهای است. من در یکی از یادداشتهای بعدی درباره میانبخشها و امر میانبخشی خواهم نوشت، اما فعلاً به یاد داشته باش آن افرادی که دور خودت به اسم وزیر، معاون، رئیس سازمان الف و ب جمع میکنی، ممکن است در رشته خودشان متخصص باشند، اما هیچ چیز از سیاستگذاری، میانبخش، امور میانبخشی و منطق سیاستگذاری ندانند. آنها ممکن است مرغها یا مرغدارهای خوبی باشند، اما به درد سیاستگذاری یا ارزیابی سیاست نمیخورند.
من بعداً بیشتر درباره جایگاه خود شما در نسبت بین تخصص، سیاست و سیاستگذار خواهم نوشت، اما فعلاً یادتان باشد که خود شما هم نباید به هیچ نوع تخصصات در زمینه چیزی مباهات کنی. شأن شما، هماهنگکننده سیاستگذاری است نه متخصص یک یا چند عرصه خاص. آدمهایی را که انتخاب میکنی نه بر اساس تخصص رشتهایشان، بلکه بر اساس فهم و مهارتشان در سیاستگذاری عمومی، ظرفیت هماهنگسازی، قدرت رهبری کردن سیاستگذاری و اجرا، و بسیج نیروهای سازمانی و قابلیت فهمیدن و پیش بردن سیاستها، برنامهها و کنشهای میانرشتهای انتخاب و ارزیابی کنید.
اگر نتوانی متخصصها را به خوبی در جای خودشان استفاده کنی و آنها را در چرخه سیاستگذاری عمومی در همان جایی که باید باشند بهکار بگیری، بیچاره خواهی شد. شما نباید سرنوشت مملکت و خودت را دست مرغها یا مرغدارها بسپاری، به سیاستگذار مرغداری نیاز داری، اما این به معنای بینیاز بودن از مرغها و مرغدارها نیست. مرغی برای داشتن، و مرغداری برای نگه داشتن مرغها لازم است.
نکته یازدهم این است که: بساز و بفروش نشو
دولتها در دو حوزه کار انجام میدهند: ساختوساز و سازوکار. ساختوساز مثل همین ساختن جاده، پل، بندر و همه چیزهایی که زیرساختی تلقی میشوند. دولتها در ایران این کارها را خیلی دوست دارند چون دیده میشود، مراسم افتتاح و کف و سوت و هورا هم دارد.
حوزه دوم عرصه سازوکار است، یعنی عرصه نرمافزار، شیوه انجام کارها، قواعد نهادی و خلاصه از جنس قاعده گذاری، اصلاح قوانین و شیوه انجام امور است. شما در این عرصه با اموری نظیر اصلاح نظام مالیاتی، اصلاح نظام بانکی، قوانین مدیریت تعارض منافع، بهبود فضای کسبوکار، رعایت حقوق شهروندی، تسهیل جذب سرمایه خارجی، بهبود رویکرد به ایرانیان خارج از کشور، رعایت عدالت جنسیتی و البته اصلاح بسیاری امور در سیاست داخلی و خارجی و به گمانم در صدر همه با دو عرصه سروکار داری: اصلاح نظام بودجهریزی و توانمندسازی نظام اداری.
یکی از دلایل دوست داشتن ساختوساز این است که دولتها و بوروکراتها عمدتا حال و حوصله درگیر شدن در اصلاح سازوکارها را ندارند، کار سختی است. یادت باشد ما در چند دهه گذشته هر چه پول نفت داشتهایم به علاوه سایر منابع مردم و کشور را در شکم همین ساختوسازها ریختیم. فوایدی داشتهاند اما برای فاطیِ توسعه، تومبان نشدهاند.
بگذار برایت مثالی تاریخی بگویم. چینیها خیلی قبل از اروپاییها باروت، قطبنما و دستگاه چاپ را اختراع کردند؛ اما عقب ماندند چون سازوکار توسعه خلاقیت، سرمایهداری به مثابه شیوه بسط و توسعه فناوری، و رویکرد مناسب به جهان نداشتند. شما هم می توانی مثل چینیهای قدیم با سازوکارهای بیمار، منابع کشور را صرف ساختن طرحهای عمرانی کنی، ولی بدون سازوکارهای اصلاح شده، آش و کاسه همین گونه هم باقی نمیماند، بدتر میشود.
سعی کن رئیس دولت پیمانکار، بساز و بفروش یا بنّایی نباشی؛ تلاش کن سازوکارهای معیوب را اصلاح کنی. اگر این جوری فکر کنی، تازه باید به فکر آدم و همکار متفاوت باشی، کسانی که سازوکارها را میفهمند نه اینکه فقط بساز و بفروشی بلدند.
اگر میخواهی رئیسجمهور خوبی باشی که در تاریخ از تو به نیکی یاد کنند، تلاش کن سازوکارها را اصلاح کنی، مردم و بخش خصوصی خودشان ساختوساز بلدند؛ ساختوسازهایت هم این گونه بهتر، باکیفیت تر، کمهزینه تر و کم فسادتر انجام خواهند شد.
مواظب باش پیمانکارها گولت نزنند. شهوت ساختن بزرگترین، مهمترین، طولانیترین و خلاصه «ترین»ها خیلی قوی است، حواست باشد.
*عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
* منتشر شده در تلگرام شخصی نویسنده
نظر شما