۰ نفر
۳ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۶:۰۸

جرج برنارد شاو می‌گوید: «اگر می‌خواهید حقیقت تلخی را به کسی بگویید، طوری بگویید که او به خنده بیفتد وگرنه از تلخی مسئله چنان عصبانی می‌شود که شما را خواهد کشت.»

شوخ‌طبعی از مؤثر‌ترین قالب‌های بیان هنری است که به علت شیرینی و جاذبه خاص خود با اکثر روان‌ها سازگار می‌افتد و به همین دلیل مخاطبان بیشتری را به خود اختصاص می‌دهد. همچنین با ابزار خنده - که آثار جدی را از آثار غیرجدی و شوخ‌طبعانه متمایز می‌کند- انبساط روحی در مخاطب پدید می‌آید و از این طریق با در دست گرفتن احساسات و عواطف وی، پیام خود را به طور غیرمستقیم بر باور وی می‌نشاند.

خنده و شوخ‌طبعی در طول تاریخ، مخالفان و موافقان بسیاری داشته است. به عنوان مثال «افلاطون معتقد بود ما به کارهای مضحک و ابلهانه می‌خندیم. او نه‌تن‌ها عاملان کارهای مضحک و ابلهانه را افراد پستی می‌شمرد، بل اعتقاد داشت نویسندگان نمایش‌های خنده‌آور و سازندگان شوخی‌هایی که کارهای مضحک و ابلهانه افراد پست را برملا می‌کنند، ‌کشتکاران بذر فساد در روح کسانی هستند که نمایش‌ها و شوخی‌های آنان را تماشا می‌کنند و می‌شنوند و می‌خندند. او بر آن بود که خندیدن به هنگام تماشای نمایش‌های خنده‌آور یا شنیدن شوخی‌ها، در شخص این تمایل را به وجود می‌آورد که به تقلید از دلقکان بپردازد؛ در واقع به تقلید از کارهای مضحک و ابلهانه‌ای که دلقکان نمایش می‌دهند.»

ارسطو نیز معتقد بود: «چون طبع و نهاد آدمی گونه‌گون است، آنان که طبع بلند داشته‌اند (در شعر) افعال بزرگ و اعمال بزرگان را تصویر کرده‌اند و آنان که طبعشان پست و فرومایه بوده، به توصیف اعمال دونان و فرومایگان پرداخته‌اند.»

در ادیان مختلف‌گاه می‌بینیم که خنده امر مستحسنی نیست و پیروان آن دین از خنده زیاد، منع شده‌اند. در اشعار ایرانی نیز شاعران زیادی خنده را نکوهیده‌اند. حتی بسیاری از شاعران دون شأن خود می‌دانستند که اشعارشان وسیله خنده و طیبت واقع شود و هزل و طیبت را از خصایص جهال می‌دانستند، به عنوان مثال ناصرخسرو می‌گوید:

با گروهی که بخندند و بخندانند
چه کنم؟ چون نه بخندم نه بخندانم
از غم آنکه دی از بهر چه خندیدم
خود من امروز به دل خسته و گریانم
خنده از بی‌خردی خیزد چون خندم؟
چون خرد سخت گرفته‌ست گریبانم؟

مؤلف قابوس‌نامه نیز در نصیحت به فرزندش می‌گوید: «بدان‌ای پسر که به تازی گفته‌اند: المزاح مقدمه الشر... و اصل همه شر و عربده مزاح کردنست پرهیز کن از مزاح کردن. هرچند مزاح کردن نه عیب است و نه بزه که رسول صلی‌الله و سلم نیز مزاح کرده است.»

برخی روان‌شناسان نیز معتقدند افراد هوشیار‌تر دیر‌تر به خنده می‌افتند یا به تعبیر دیگر سوژه‌های خنده‌انگیز برای هوشیاران محدود‌تر از دیگران است.

با وجود این، مسلماً خنده بخشی از زندگی و طنز و شوخ‌طبعی از بهترین ابزار ایجاد خنده و رهایی از خستگی‌ای است که مسائل جدی در زندگی پدید می‌آورند. به همین دلیل است که حتی جدی‌ترین افراد هم به آن تمایل نشان می‌دهند.
برخی از فلاسفه و روانپزشکان، از جمله فروید، کانت و هربرت اسپنسر به خنده به عنوان وسیله‌ای برای تخلیه تنش اضافی هیجان ذهنی می‌نگرند. آن‌ها معتقدند خنده تعادل طبیعی را حفظ می‌کند.

فروید معتقد است ما به شوخی و لطیفه نیازمندیم؛ زیرا هر چه بزرگ‌تر می‌شویم، این آمادگی را پیدا می‌کنیم که افرادی غمگین و عبوس شویم. با گرفتاری در کار‌ها و مشکلات، زندگی غالباً زیبایی خود را درنظرمان از دست می‌دهد. بنابراین نیازمند لطیفه‌های خنده‌دار هستیم که بتوانیم دوباره با آن بخش از وجودمان که می‌تواند بخندد و لبخند بزند و بی‌غل و غش باشد، رابطه برقرار کنیم و طنز و لطیفه وسیله‌ای برای دستیابی به شادی با وجود تمام اتفاقات اضطراب‌آور و شرایط نامساعد است.

اگر ما اغلب اوقات شاد بودیم، دیگر داشتن حس بذله‌گویی آنچنان ضرورتی پیدا نمی‌کرد اما با توجه به شرایطی که داریم، بهترین راه برای زنده کردن حس شادی در زندگی، خندیدن به موقعیت‌هایی است که باعث پریشانی است. به اعتقاد فروید بدون داشتن حس بذله‌گویی و استفاده از آن در موقعیت مقتضی امکان ندارد بتوان از نظر روانی شاد بود. 

بنابراین نخست به این مسئله می‌پردازیم که ماهیت خنده به عنوان مهم‌ترین عنصر طنز و شوخ‌طبعی چیست؟


خنده چیست؟
درباره ماهیت خنده، انواع آن و عواملی که باعث خنده می‌شوند، بحث‌ها و تحقیقات بسیاری صورت گرفته است. از جمله دانشمندان، فلاسفه و روانپزشکان چندی تلاش کردند تا چگونگی آن را بیان کنند. سقراط ۵۰۰ سال پیش از میلاد و پس از او ارسطو در این‌باره تحقیقات کردند. در قرن نوزدهم نیز کسانی چون داروین، هابز و برگسون - فیلسوف فرانسوی که کتابی مستقل درباره خنده نوشت - در زمینه طنز و خنده مقالاتی نوشتند.

در تعریف خنده گفته‌اند: «خنده پدیده‌ای عضلانی است، شامل انقباض و انبساط متناوب عضلات صورت، به همراه حرکات متقابل دیافراگم، انقباضات مرتبط حنجره و دریچه‌های نای، الگوی منظم تنفس را به هم می‌ریزند و صدا تولید می‌شود.» یا: «خنده عبارت از به جوش آمدن خون است، بر اثر اینکه انسان چیزی را می‌بیند یا می‌شنود که او را سرگرم ساخته از جا می‌پراند و یا حرکت می‌دهد. و اگر او بی‌درنگ نتواند توانایی خود را جهت ارتباط آن وضع با اندیشه‌های خود به کار اندازد، خنده بر وی غالب می‌شود.»

در مقابل خنده و قهقهه که با صدا همراه است، لبخند، خاموش و مهار شده است و ما تنها شاهد بازی ظریف‌تر حرکات چهره هستیم؛ مثل چروک افتادن زیر چشم‌ها و دهان. لبخند، هم می‌تواند جایگزین خنده باشد و هم نشانه آغاز یا پایان آن.

خنده هم مانند بعضی ویژگی‌های دیگر ظاهراً مخصوص انسان است. ارسطو می‌گوید: «از میان جانوران تنها انسان قادر به خنده است.» این گفته هنوز از نظر علمی نه کاملاً رد شده است و نه تأیید. به هر حال آنچه که با اطمینان می‌توان گفت آن است که طنز و شوخ‌طبعی، یک ویژگی و خصیصه انسانی است؛ چه زمانی که با قهقهه توأم باشد و چه زمانی که با لبخند مختصر و کوتاه بیان شود.

در ‌‌نهایت می‌افزاییم که خنده یا معمولی است یا هنری. خنده معمولی، ‌ واکنش جسم است در برابر عوامل فیزیکی همچون قلقلک؛ یا عوامل شیمیایی همچون گازهای خنده‌آور. در مقابل؛ خنده هنری، خنده‌ای است که در اثر تضاد و تناقض‌هایی که می‌بینیم و ما را غافلگیر و شگفت‌زده می‌کنند، رخ می‌دهد.

در حوزه طنز و شوخ‌طبعی ما را با خنده معمولی کاری نیست بلکه سروکار ما با خنده هنری و عواملی است که این نوع خنده را سبب می‌شوند.

عواملی که در طنز و شوخ‌طبعی باعث ایجاد خنده می‌شود
برخی موقعیت‌ها و گفته‌ها ما را به خنده می‌اندازند و این‌‌ همان نکته‌ای است که در حوزه طنز و شوخ‌طبعی برای خنده‌انگیزی از آن استفاده می‌شود. شرایط و عللی که در طنز باعث ایجاد خنده می‌شود، ‌ قرن‌ها موضوع بحث دانشمندان و فیلسوفان بوده است و نظریات مختلفی در این زمینه به وجود آمده است.

ما در اینجا به بررسی چند نظریه معروف می‌پردازیم که امروزه به صورت تئوریک در دنیا، در مورد دلایل خنده در انواع شوخ‌طبعی مطرح هستند. هرکدام از این نظریات طرفداران خاص خود را دارد و با اینکه نمی‌توان هیچ‌کدام را انکار کرد، در عین حال هیچ یک به تنهایی جامع و کامل نیست. در حقیقت می‌توان گفت تمام این عوامل در خنده‌ای که در اثر طنز و شوخ طبعی به وجود می‌آید، مؤثرند.

نظریه برتری‌طلبی (superiority Theories)
براساس این نظریه که آن را افرادی چون ارسطو، افلاطون، توماس هابس و هنری برگسون مطرح کرده‌اند، ما در طنز و کمدی به دلیل احساس تفوق بر دیگران می‌خندیم. ما به ضعف‌ها و عیوب دیگران می‌خندیم چون به نوعی به ما احساس برتری می‌دهد. «خواننده یا تماشاگر طنز، ‌ آنگاه که شرایط خود را در مقامی والا‌تر از کاراک‌تر کمیک احساس کند، به خنده می‌افتد. دریافت شرایط طنز، به قضاوت مشاهده‌کننده عمل یا خواننده متن بستگی دارد.»

این احساس برتری یا در برابر افراد هم‌سطح و فرو‌تر است یا در برابر افراد مسلط و بر‌تر. در مقابل گروه اول، احساس برتری - در رفتار، گفتار یا اندیشه - معمولاً بر اثر کشف نوعی ارتباط یا نکته پنهانی درباره یک فرد یا یک رویداد به وجود می‌آید. همه مردم معمولاً خود را عاقل و سالم به حساب می‌آورند. به همین دلیل مشاهده حماقت و گیجی فردی یا ناآگاهی او از اموری که معمولاً همه از آن آگاهی دارند، باعث خنده آن‌ها می‌شود و چون خود را از آن عیوب مبرا می‌دانند، به نوعی نسبت به فرد مورد نظر احساس برتری می‌کنند. این احساس برتری البته با دلسوزی و ترحم همراه است.

اما در مقابل گروه دوم، زمانی لطیفه یا صحنه‌ای ما را به خنده می‌اندازد که «بتوانیم ناخودآگاه بر فرد یا گروهی که بر ما برتری یا تسلط دارد، چیره شویم. در واقع خنده عکس‌العمل برتری موقتی انسان بر فرد یا گروه مسلط بر اوست. اما با لطیفه فرد یا گروهی را که از آن متنفریم تحقیر می‌کنیم. هر چه فرد یا گروه مورد هجوم منفور‌تر باشد، لذت حاصل از لطیفه بیشتر است.»

با این دیدگاه، لطیفه و به خصوص طنز وسیله‌ای است برای ستمدیدگان و محکومان - که از نظر سیاسی ناتوانند - تا دشمن خود را از نظر اخلاقی و معنوی شکست دهند، او را تحقیر کنند و با کشف عیب و نقص‌های افراد بالا‌تر احساس ناامنی را از خود دور کنند.

«این خنده تحقیرآمیز می‌تواند اصلاح را درپی داشته باشد و به تعبیر برگسون، وسیله‌ای شود تا جامعه به واسطه آن از خود در برابر سوءاستفاده‌هایش انتقام کشد. چراکه زبان این تحقیر، توهینی است حساب‌شده که هدف آن، نمایاندن راستی‌ها و کژی‌ها از طریق نهیب‌زدن بر دریافت‌کننده توهین است، یا خنده و اهانت بر کسانی است که وجودشان اهانت بر انسانیت است، خنده‌ای که بی‌شک لذت‌بخش است.»

نظریه ناسازگاری یا ناهماهنگی (IncongruityTheories)
شوپنهاور گفته است: هر بیانی که در آن ناسازگاری باشد، خنده‌انگیز است و به گفته هانری برگسون، وقتی دو نمونه متفاوت و غیرعادی از اعمال یا افکار وجود داشته باشد، آدم به این ناهمخوانی می‌خندد.

این نظریه را ابتدا فرانسیس هاچسون در سال ۱۷۵۰ مطرح کرد و بعد‌ها کانت، شوپنهاور و کی‌یرکگور با تغییرات آن را شرح و بسط دادند. کانت، فیلسوف آلمانی می‌گوید: «یکی از علل خندیدن این است که نتیجه مسئله و یا حادثه‌ای طوری باشد که ما انتظارش را نداشته باشیم؛ یعنی خواننده خود را در برابر اموری خلاف عادت و انتظار ببیند و شعور خود را غافلگیرشده بیابد و در شگفت بماند.»

به طور کلی از دیدگاه پیروان این نظریه، خنده به دلیل ناهماهنگی میان دانسته‌ها یا توقعات ما از یک‌سو و اتفاقات رخ داده در لطیفه، خوشمزگی، لودگی یا مزاح از دیگر سو به وجود می‌آید. به عبارت دیگر طنز از دیدن یا احساس یک تضاد یا عدم توازن و تناسب سرچشمه می‌گیرد. تضاد و بی‌تناسبی بین آنچه نمایانده می‌شود و به نمایش درمی‌آید با آنچه ماهیتاً هست.

«هر فکر و هر موضوع تازه علاقه انسان را برمی‌انگیزد و ما برای اطمینان دادن به خویش باید هر فکر تازه را به فکری آشنا تحویل کنیم تا از رمزآلود بودن و خطرناکی احتمالی آن بپرهیزیم. بدین‌گونه، بدن انسان در برابر ترکیب نامنتظره انگیزه‌های برونی، بر فعالیت خویش می‌افزاید... ناگهان معلوم می‌شود که مسئله ما موهومی است... سراپای مسئله و تمامی حادثه «بی‌اهمیت» از آب درمی‌آید، اما در این می‌ان، خود را آماده کرده‌اید و نیروهای روانی و تنی خود را بسیجیده‌اید.

اما دیگر بسیج نیرو‌ها ضروری نیست، چرا که دشمن سهمناک در کار نیست، باید از بسیج درآیید. در مراکز فکر و تحلیل مغز شما، انرژی ذخیره شده که باید بلافاصله مصرف شود، یعنی از راه مجاری‌ای که حرکات بدن اجازه می‌دهد تخلیه شود. اگر انرژی‌ای که‌‌ رها می‌شود، ضعیف باشد، ‌فقط تبسمی بر لب‌ها می‌نشیند، اگر انرژی‌ بیشتری ذخیره شده باشد، دیافراگم سینه متشنج می‌شود و حتی گاهی خنده‌های پرطنین به وجود می‌آید...»

نظریه رهایی تسکین (Release/Relesf Theories)
این نظریه در قرن نوزدهم در آرای هربرت اسپنسر مطرح شد. به اعتقاد وی، خنده آزاد شدن انرژی عصبی پس‌رانده شده است. اما کسی که مطالب منسجم و جامعی در این زمینه ارائه داد، فروید بود. وی در کتاب لطیفه‌ها و رابطه آن با خودآگاه شرح داد که انرژی آزاد یا تخلیه شده در خنده به این دلیل لذت‌بخش است که از میزان انرژی‌ای که در مواقع معمول برای مهار یا سرکوب فعالیت روانی به کار می‌رود، می‌کاهد. روان که ذاتاً متمایل به کم‌جوشی و آرامش است؛ هرچه بتواند از کشاکش روانی جلوگیری می‌کند و لطیفه چون با صرف انرژی اندک نوعی کامگیری بی‌دردسر و سریع به ما می‌بخشد، لذتبخش است.

از سوی دیگر، لطیفه نوعی سازوکار دفاعی بخش ناخودآگاه ذهن است که اهمیت آن در آزادسازی انرژی روانی سرکوب شده ذهن است. به عقیده وی خود (ego) انگیزه‌ها و کام‌های وازده یا آنچه را که به صورت محرمات و تابو در آن سرکوفته شده است، با سبک یا مبتذل و عامیانه کردن آن به صورت لطیفه (و یا دیگر اشکال طنز) دوباره آزاد می‌کند و تنش درونی را به صورت موقت هم که شده تشفی می‌بخشد. لطیفه زنجیره‌های تحمیلی جامعه را از دست و پای ما برمی‌دارد و همچون دوران کودکی ما را سرخوش می‌کند.

به طور خلاصه باید گفت از نظر طرفداران این نظریه، محور طنز چیزی جز رهایی و رهاسازی از طریق حذف محدودیت‌ها نیست. طنز با زیر سؤال بردن الزامات اجتماعی و حذف محدودیت‌ها نوعی رهایی از آن‌ها و در نتیجه انبساط خاطر و خنده‌ را درپی دارد همچنین می‌تواند بهترین وسیله برای دور زدن سانسور باشد.

به قلم فاطمه کرد چگینی/برگرفته از «کتاب طنز 5»/گردآوری سیدعبدالجواد موسوی/انتشارات سوره مهر

242

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 162984

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 9 =