حوادث صبح پنجشنبه ایران مورخه 20 مرداد 1390:

کشف گوشت بوفالو در خورموج!

فارس نوشت: رئیس دامپزشکی شهرستان دشتی از کشف 194 بسته گوشت بوفالو در شهر خورموج خبرداد.  حسین احمدی اظهار داشت: با هوشیاری بازرسان نظارت بهداشتی اداره دامپزشکی شهرستان دشتی 194 بسته گوشت بوفالو که هر کدام در بسته‌های 900 گرمی بسته‌بندی شده بود و در یکی از فروشگاه‌های شهرستان به‌فروش می‌رسید کشف، ضبط و معدوم شد.
وی ادامه داد: این گوشت‌ها از کشور هندوستان به کشور امارات وسپس از دبی به شهرستان حمل و فاقد مجوز از سازمان دامپزشکی کشور تولید کننده هستند.
احمدی ضمن تقدیر از همکاری و تعامل مردم با اداره دامپزشکی گفت: در ارتباط با مصرف گوشت گاومیش (بوفالو) وارداتی مجوز رسمی از وزارت جهاد کشاورزی و تحت نظارت بهداشتی سازمان دامپزشکی و ناطرین ذبح شرعی صورت می‌گیرد و صرفا " در مراکز صنعتی قابل استفاده بوده است. رئیس دامپزشکی شهرستان دشتی در ارتباط با ‌نظارت بر واحدهای پرورش میگو‌ و ورود مولدین فاقد بیماری و تولید بچه میگوی سالم و باکیفیت در مراکز تکثیر میگو تصریح کرد: شبکه دامپزشکی دشتی با پوشش دو کارگاه تکثیر و سایت پرورش میگوی‌مند مبادرت به نظارت فنی کرده است. وی ادامه داد: بازدید هفتگی از مزارع تکثیر و پرورش در زمان فعالیت و اخذ نمونه و افزایش اقدامات قرنطینه‌ای و اطلاع رسانی چهره به چهره به مدیران سایت‌ها و توجه آنها به بیماری لکه سفید که خوشبختانه هنوز مشاهده نشده از دیگر اقدامات انجام شده بوده است.
احمدی خاطر‌نشان کرد: به منظور تامین فرآورده‌های خام دامی سالم و بهداشتی به شهروندان شبکه دامپزشکی نظارت دقیق بر تمام مراحل حمل و نقل فرآورده‌های خام شامل مرغ کشتار روز، مرغ منجمد، گوشت قرمز، گرم و منجمد و تمام فرآورده‌های خام دامی در سردخانه داشته است.

 

کسب عنوان بدترین رانندگان جهان!

مهر نوشت: لایی کشیدن، انحراف به چپ، حرکات مارپیچ، سرعت بالا، رعایت نکردن فاصله میان خودروها و... سبب شده رانندگی ایرانی‌ها در دنیا مثال زدنی شود. تاسف برانگیزتر آنکه به اندازه شهرت‌مان در بد رانندگی کردن میزان تلفات رانندگی‌مان هم رتبه‌ای جهانی دارد.
به گزارش خبرنگار مهر، دنده را عوض می‌کند. پایش را می‌گذارد روی پدال گاز. تصویرهای اطرافش کش می‌آید. هیچ مانعی نمی‌تواند متوقفش کند. نه ماشین‌هایی مقابلش و نه دوربینی که می‌داند کمی جلوتر قرار است تصویر پلاکش را ثبت کند. راهش را از میان ماشین‌ها بازمی کند و خودروهایی را که راه نمی‌دهند هم با چراغ نور بالا مجبور به کنار رفتن می‌کند. چراغ قرمز انتهای بزرگراه هم خط پایان او نیست. نقطه پایان را خودش تعیین می‌کند و سوت پایان نیز صدای کشیده شدن ترمزروی آسفالت بزرگراه است.
مدتها از زمانی که مظفرالدین شاه اولین ماشین را وارد ایران کرد می‌گذرد اما هنوزهم فرهنگ درست رانندگی را نیاموخته‌ایم دلیل این مقاومت تاریخی راعباس محمدی اصل جامعه شناس نبود هماهنگی میان قوانین و نیاز مردم می‌داند.
او عوامل مختلفی را در پایداری تخلفات رانندگی در ایران بر می‌شمارد و به مهر می‌گوید: سیستم شهرسازی و معماری ما متناسب با سیستم حمل و نقل نیست. ما شهرسازی افقی را در پیش گرفته ایم، خیابانهای طولانی و باریک در حالی که سیستم حمل و نقل عمومی ما عمودی است. تراکم خودروها در معابر نیز باعث ترافیک سنگین همیشگی شده است و برای فرار از این مشکل گاهی مجبور به زیر پا گذاشتن قوانین می‌شویم.
این جامعه شناس محدودیتهای زیاد ترافیکی را هم دلیل دیگری بر افزایش تخلفات رانندگی و راهنمایی می‌داند و می‌گوید: هر روزمحدودیتهای ترافیکی مانند طرح زوج و فرد و محدوده طرح ترافیک در حال گسترش است و از طرفی هم مشکلات و گرفتاری‌های روزمره نیز سبب می‌شود در برخی مواقع شهروندان مجبور به نادیده گرفتن قوانین شوند حتی به قیمت پرداخت جریمه و قاتون‌شکنی در مقابل ناظران.
محمدی اصل کم رنگ شدن وجدان در نسل جدید را دلیل دیگری برعدم توجه به قوانین راهنمایی و رانندگی می‌داند و می‌گوید: پدران ما وقتی از چراغ قرمز عبور می‌کردند عذاب وجدان این بی‌قانونی را داشتند اما نسل جدید با گذر از چراغ قرمز، سرعت غیر مجاز و... احساس گناه ندارد. در واقع ضعف کارگزاران فرهنگی و شهری، عدم مشارکت در برنامه ریزیهای شهری و عدم تناسب قوانین سبب شده پس از گذشت سالها از ورود ماشین به ایران هنوز رانندگان ما به صورت صحیح رانندگی نکنند.
محمدی اصل معتقد است: عدم مشارکت شهروندان در قانون‌ها و قوانین تحمیلی یکی از اصلی‌ترین دلایل تن ندادن برخی رانندگان به قوانین است. خیابانی که یک روز عبور از آن آزاد است به فاصله یک شب با یک تابلوی ورود ممنوع خیابان یک طرفه می‌شود از مصادیق همین قوانین یک شبه و تحمیلی است.
او با تاکید بر این که قوانین نباید تحمیلی باشد می‌گوید: آشفتگی قوانین، نبود اصول صحیح آموزش قوانین،عدم توجه و سرمایه‌گذاری در حوزه فرهنگ ترافیک از عوامل دیگر این بی‌قانونی است. تا پیش از انقلاب اسلامی حدود هزاران سال استبداد در کشور حاکم بوده است و همیشه قوانین تحمیل شده و از بالا به پایین بوده است. دوره مدرنیته در کشور ما کوتاه است. سالها است ما به گریز از قانونهای تحمیلی عادت کرده‌ایم و نمی‌توان انتظار داشت این فرهنگ ناگهانی تغییر کند، با توجه به این که پروسه فرهنگ سازی بسیار طولانی است.
بسیاری از کارشناسان ترافیک معتقدند هنر می‌تواند دوره زمانی فرهنگ سازی را کوتاه‌تر کند. آموزش‌هایی که با زبان هنر داده می‌شود اثر ماندگارتری بر فرد می‌گذارند. اما شخصیتهای فیلم‌ها و سریالهای ما نیز همان بی‌قانونی‌هایی را می‌کنند که در واقعیت در کوچه و خیابان می‌بینیم. صحبت با تلفن همراه، سرعتهای نجومی و پارک در حاشیه بزرگراه و.... اما با این وجود آنها هم از وضعیت رانندگی در خیابانهای پایتخت گلایه دارند.
در آرامش در حال رانندگی هستید، تابلوی کنار خیابان سرعت مجاز را 60 نشان می‌دهد. صدای بوق و چراغ‌هایی که می‌افتد روی آینه ماشین نگاهت را می‌اندازد به مرد راننده که پشت سرت درحال بد و بیراه گفتن است. با فریاد پیشنهاد می‌دهد به جای رانندگی بروی درشکه سواری کنی.
شهرت رانندگی ایرانیان مانند تاریخ مان در دنیا پیچیده است و شگردهای خاصمان در رانندگی مانند لایی کشیدن، راه گرفتن و عدم رعایت فاصله سبب شده به عنوان یکی از خطرناک‌ترین رانندگان دنیا شناخته شویم.
دکتر پی‌یر ونسان استاد دانشکده معماری پاریس رانندگی ایرانیان را عجیب می‌داند و می‌گوید: وجه منفی خیابانهای تهران رانندگی عجیب رانندگان تهرانی است که من را به عنوان یک شهروند فرانسوی شوکه کرد. به طور حتم بسیاری از شهروندان تهرانی هنگام رفت و آمد در این شهر دچار مشکل هستند و فقط باید بگویم خدا به حال شهروندان مسن و معلول تهران رحم کند.
پشت چراغ ایستاده ایم، ناگهان ماشین تکانی می‌خورد. سپر ماشین پشتی چسبیده است به سپر ماشین. پشت سرش هم خالی است. دلیل این همه نزدیکی مشخص نیست. عدم رعایت فاصله بین خودروها زمینه ساز بسیاری از تصادفها است اما باز هم کمتر راننده‌ای آن را رعایت می‌کند.
سرهنگ علیرضا اسماعیلی، استاد دانشگاه با بیان اینکه فرهنگ رانندگی در ایران نسبت به گذشته بهتر شده است می‌گوید: بخشی از این رفتارها به دلیل تابلوها و علائم نامناسب در جاده‌ها است و برخی نیز به دلیل زیرساختهایی مانند عرض جاده‌هاست. به طور مثال در جاده چالوس که یک جاده باریک است کوچکترین انحراف به چپ سبب گره‌های ترافیکی می‌شود.
او ادامه می‌دهد: در کشوری مانند سوئد حدود 60 سال پیش اتاقک‌های آموزش راهنمایی و رانندگی وجود داشت که در آن به کودکان آموزش‌های ابتدایی مانند احترام به خط کشی عابر پیاده، حق تقدم و... را آموزش می‌دهد. این آموزش‌های دقیق و کاربردی سبب می‌شود نسلی که قرار است در خیابانها تردد کند از کودکی با قوانین آشنا باشند.
سرهنگ اسماعیلی با تاکید بر آموزشهای شهروندی می‌گوید: اگر احترام به حقوق یکدیدگر را بیاموزیم و به حق و حقوق خود و دیگران آگاه باشیم سرویس مدارس شش و نیم بامداد با بوق ممتد خود همسایه‌ها را بیدار نمی‌کند.
او به فقدان آموزش‌های راهنمایی و رانندگی در مدارس اشاره می‌کند و می‌گوید: سالها پیش که به استرالیا سفر کردم در کتابخانه 30،40 هزار عنوان کتاب با موضوع کودک و ترافیک وجود داشت که این خود در جهت آموزش فرهنگ صحیح ترافیک به نسل جدید بسیار تاثیر گذرا است که متاسفانه کمبود چنین آموزش‌هایی در کشور دیده می‌شود.
سرهنگ اسماعیلی به انیمیشن‌های سیاساکتی و تاثیر آن بر تصحیح فرهنگ ترافیکی اشاره می‌کند و می‌گوید: بعد از نمایش این انیمشن‌ها بستن کمربند ایمنی که مرسوم نبود به تدریج فراگیر شد.
او بی‌توجهی برخی ازمقامات به قوانین راهنمایی و رانندگی را عمل دیگری بر ترویج بی‌قانونی می‌داند و می‌گوید: وقتی مسئولی به دلیل جایگاهی که دارد به قانون بی‌توجهی کرده و در خطوط ویژه رانندگی می‌کند احترام به قانون در جامعه کم رنگ می‌شود.
سرهنگ اسماعیلی معتقد است: قوانین سختگیرانه می‌تواند در اصلاح رفتارهای ناهنجار ترافیکی موثرباشد. به طور مثال در کشورهای اروپایی سرعت بالا سبب ابطال 9 ماهه گواهی نامه راهنمایی و رانندگی می‌شود و مجازات به اندازه‌ای سنگین است که کسی اجازه تخلف را به خود نمی‌دهد.
او نحوه صدور سیستم گواهی‌نامه را هم دراین موضوع بی‌تاثیر نمی‌داند و می‌گوید:در سایر کشورها به صورت مرحله، مرحله گواهی نامه‌ها صادر می‌شود به طور مثال در ابتدا باید در کنار یکی از والدین و در ساعت خاصی رانندگی شود.
براساس آمارها تعداد کشته شدگان زلزله ژاپن از تعداد کشته شدگان کل تصادفات ما کمتر بوده حتی مجروحین این حادثه نیز به مراتب از مجروحان سالانه ما کمتر هستند. اگر حادثه‌های بزرگ رانندگی را بررسی کنیم عامل اصلی بیشتر این تصاد‌فها رفتارهای انسانی است. در بسیاری از تصادفات سنگین متوجه می‌شویم افراد قانون را نادیده گرفته‌اند که اگر این ناهنجاریها و لج و لجبازی‌های نبود بسیاری از حوادث قابل پیشگیری بود.
تلفن همراهش را با سر نگه داشته است و با دست دیگرش دنده را عوض می‌کند، ماشینی ناگهان لاینش را عوض می‌کند و او با یک دست به سختی ماشین را کنترل می‌کند. همانطور که حرف می‌زند شیشه ماشین را می‌کشد پایین و ناسزایی حواله راننده کناری می‌کند. در همین زمان ماشین دیگری با سرعت از کنارش رد می‌شود و چراغ کنار ماشین می‌پرد هوا.
حادثه کوچکی شکل می‌گیرد. با کمی دعوا و سر و صدا بساط تصادف جمع می‌شود اما همیشه رانندگان به این خوش شانسی نیستند.

پدری که برای درمان فرزندش کلیه فروخت!

مهر نوشت:  صبا" دیگر نمی‌وزد، دیگر با شادیهای کودکانه‌اش خنکای نسیمی نیست که روح پدر و مادرش را جلا ببخشد، او امروز روی تخت خوابیده و خیره به روبه رویش می‌نگرد، برای صبا خیلی زود است که در کودکی تخت نشین بیماری شود، خیلی زود است...
به گزارش مهر سال 86 برای پدرو مادر صبا فروزنده کودک شیرازی تداعی‌کننده روزهایی است که از آن به بعد دخترشان دیگر شادیهای کودکانه‌اش را با پدر و مادرش قسمت نکرد.
روزهایی که دخترشان با پای خود به بیمارستان رفت هرچند در اواسط کار حالش رو به بهبود رفت و پدر و مادرش شادان از اینکه دخترشان سلامتی‌اش را دوباره باز یافته اما ناگهان همه چیز خراب شد. سقف خوش آرزوهای آنها فرو ریخت و دخترشان دیگر نخندید و با خوش زبانیهایش دل پدر و مادرش را شاد نکرد.
پدرش می‌گوید صبا با پای خود به بیمارستان رفت به گونه‌ای دیگر به خانه بازگشت.
قرار بود بعد از ظهر به خانه صبا بروم و با او و پدر و مادرش ملاقات کنم، خانه شان نزدیک پلیس راه شیراز- بوشهر بود. نزدیکیهای خانه که شدم پدر صبا به استقبالم آمد. در راه گفت که چگونه در این خانه استیجاری با هزار سختی زندگی می‌کند و به خاطر صبا تمام داراییهایش را فروخته و اکنون به سختی اجاره بها که هیچ هزینه‌های زندگی را می‌پردازد.
به خانه‌اش که گام گذاشتم اولین چیزی که چشم را به دردآورد صبا بود که در تختی در پذیرایی خانه خوابیده و به رو به رویش خیره شده است.
به نزدیک تختش که رفتم نمی‌دانستم متوجه حضورم هست یا نه اما گویا متوجه شد که پدر و مادرش مهمان دارند. مادرش گفت: "صبا مهمان داریم، خوشحالی که برایمان مهمان آمده؟"، مادرش گفت: صبا جان اگر خوشحالی پلکهایت را ببند و باز کن و صبا خوشحال بود که برایشان مهمان آمده است.
دختر بچه‌ای که این روزها باید وارد کلاس چهار دبستان میشد امروز بر روی تختی در گوشه‌ای خانه روی دیگر زندگی را می‌چشد.
برای پدر و مادرش سخت‌تر از این نیست که حتی در خانه نمی‌توانند یک دل سیر گریه کنند، دکتر صبا به آنها گفته او تا حدودی متوجه اطراف هست به همین خاطر نباید فضای ناراحتی در خانه داشته باشید.
پدرش از روزهای سخت و عذاب‌آوری می‌گوید که دخترشان در حال بهبود بود اما صبا به ناگهان غروب کرد و دیگر نخندید.
از روزهایی می‌گوید که برای هزینه‌های صبا کلیه‌اش را فروخت و دیگر نمی‌دانند باید چه را بفروشند تا خرج میلیونی درمان صبا را تامین کنند.
صبای به پدر فقط خیره می‌شود و انگار دارد به روزهایی فکر می‌کند که قرار بود به دبستان برود، دوست پیدا کند و طعم زندگی را بچشد.
پدر صبا ماجرای دخترش را اینگونه تعریف می‌کند: صبا در مهرماه 86 با شور و شوق فراوان راهی مدرسه شد و دوره پیش دبستانی را آغاز کرد بعد از گذشت مدتی از حدود بهمن ماه سال 1386 سردردهای او شروع شد و ما درمان او را شروع کردیم که با تشخیص اشتباه پزشک که می‌گفت سینوزیت است زمانی از دست رفت چون سردردها ادامه داشت و کم کم انحراف چشم هم اضافه شد بیشتر پیگیر شدیم تا اینکه در تاریخ 6/11/86متوجه بیماری فرزندمان شدیم که به گفته پزشک او دچار تومور مخچه بود و فشار مغز وی بالا بود و باید سریعا عمل می‌شد.
وی ادامه می‌دهد: در تاریخ 9/11/86 به خاطر کنترل فشار مغز تحت عمل جراحی قرار گرفت و شانت مغزی برای او گذاشته شد و در تاریخ 13/11/86 عمل تومور صورت گرفت که دکتر جراح خیلی راضی بود و می‌گفت مابقی تومور هم با رادیوتراپی از بین خواهد رفت، بعد از چند روز صبا مرخص شد و حال جسمانی او کاملا خوب بود. بعد از چند روز با تشخیص پزشک که می‌گفت شانت در جای بدی قرار دارد باز او بستری شد و در تاریخ 27/11/86 تحت عمل شانت قرار گرفت و بعد از عمل دکتر جراح با دیدن سی تی اسکن عنوان کرد که باز هم جای شانت خوب نیست و در تاریخ 28/11/86 برای بار چهارم راهی اتاق عمل گشت و بعد از چند روز از بیمارستان مرخص شد ولی باز هم دکتر از جای شانت راضی نبود و بعد از بهبود بخیه‌ها مراحل رادیوتراپی آغاز شد که 33 جلسه به طول انجامید و بعد از انجام ‌ام ار‌ای دکتر بسیار از وضعیت صبا راضی بود چون جلوی پیشرفت باقیمانده تومور گرفته شده بود.
پدر صبا ادامه می‌دهد: بعد از آن وارد مرحله شیمی درمانی شدیم که دو جلسه برای او در نظر گرفته شد و نمونه مغز استخوان هم از او گرفته شد که دکتر مربوطه با خوشحالی گفت خیلی رضایتبخش است که تومور به مغز استخوان سرایت نکرده و در تاریخ 1/2/87 اولین مرحله شیمی درمانی و 1/3/87 مرحله دوم شیمی درمانی صبا بود بعد از گذشت چند روز شانت صبا از کار افتاد و او پر خواب شد که به تاکید خودشان که گفته بودند در صورت بروز پرخوابی او را به بیمارستان برسانید ما هم این کار را انجام دادیم و بعد از 24 ساعت که در اورژانس بستری بود و چند آزمایش از وی گرفته شد او را مرخص کردند و به ما اعلام کردند که گفتند مشکلی نیست.
پدر صبا می‌گوید: بعد از چند روز که حال صبا بدتر شد دوباره او را به بیمارستان بردیم که متاسفانه ایام تعطیل بود و پزشکان حضور نداشتند و فقط چند رزیدنت کشیک بود، بعد از بستری صبا و تشخیص اینکه ایراد شانت از ناحیه شکم است او را راهی اتاق عمل کردند و از ناحیه شکم او را مورد جراحی قرار دادند که متاسفانه مشکل که رفع نشد هیچ دل درد هم اضافه شد و بعد از چند عمل بی‌جهت او را با وجود داشتن دل درد ترخیص کردند که فردای آن روز باز حالش بد شد و او را به بیمارستان انتقال دادیم و صبا دوباره بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت و باز مشکل رفع نشد ودر این مدت دچار مننژیت نیز شد و حتی دراین مدت به ما پیشنهاد می‌شد که صبا را تحت اختیار علم قرار دهیم و بعد از حدودا انجام 11 عمل از ابتدای مریضی تا این مرحله توسط رزیدنتها بر روی صبا پزشک مربوطه از سفر خارج از کشور برگشت و عمل جدیدی بر روی صبا انجام داد که موفقیت آمیز بود و تمام علائم حیاتی صبا و ارتباط او با محیط و اطرافیان برقرار شد.
قرار شد در عرض چند روز مرخص شود و بسی جای تعجب بود که در عرض این 40 روز که صبا در‌ ای سی یو بود با وجودی که کودکی بیش نبود ولی دچار زخم بستر و له کردگی شدید در ناحیه پاها شد و با توجه به اینکه صبا طی عملهایی که توسط رزیدنتها صورت گرفته بود اسپیره شده بود او را تراکستومی کردند که بر خلاف مقررات رزیدنت سال اول یعنی همان رزیدنتی که به ما پیشنهاد داده بود که او را تحت اختیار علم قرار دهیم انجام داد ولی با این وجود باز هم وضعیت صبا نرمال بود و با محیط اطراف ارتباط برقرار می‌کرد و پزشک مربوطه نیز راضی بود و می‌گفت تا چند روز آینده مرخص می‌شود.
پدر صبا ادامه داد: ولی متاسفانه در تاریخ 20/4/87 زمانی که پرستار داشت گاز زیر تراک را تعویض می‌کرد تراک از جای خود بالاتر آمد و صبا شروع به نا آرامی می‌کند و مادر صبا که در آن لحظه بر بالینش بوده هر کاری می‌کند نمی‌تواند او را آرام کند و بعد از آن نیز وقتی پرستار به اتاق مراجعه می‌کند از مادر صبا می‌خواهد که اتاق را ترک کند و مادر صبا علی‌رغم که نگران دلبندش بوده با بی‌میلی‌ای سی یو را ترک می‌کند در حالی که صبا برگشته بود و همین‌طور مظلومانه نگاهش می‌کرده و گریه می‌کرده و متاسفانه پرستار نیز توجه‌ای به بررسی دلیل نا آرامی صبا نشان نمی‌دهد زیرا که در حال انجام کارها برای تعویض شیفت کاری بود. مادر صبا نیز معتقد است ناآرامی صبا در آن لحظه به خاطر مشکل تراک او باشد چون بعد از تعویض گاز زیر آن تراک بالاتر آمد و صبا ناآرام شد.
پدر صبا ادامه می‌دهد: در ساعت حدودا 20/7 دقیقه صبح توسط یکی از دوستانمان که در‌ای سی یو بود به ما خبر داده شد که سریعا به درب‌ای سی یو بروم چون حال صبا بد شده وقتی به درب‌ای سی یو رفتم و درب برایم باز شد سریعا با وجود ممانعت به داخل رفتیم و با جسم کبود و متورم و بی‌جان دخترم مواجه شدیم که وقتی علت را جویا شدیم به ما گفتند تراکستومی صبا جابه جا شده و ما نتوانستیم آن را جا بگذاریم و رزیدنتها هم سر جلسه امتحان بودند و "گلدن تایم" را از دست داده‌ایم وصبا مدت زیادی حدود 20 دقیقه بدون اکسیژن بوده و با وجودی که این طفل معصوم زمان زیادی بدون اکسیژن بوده و کادر درمان نیز این موضوع را می‌دانستند که طی این زمان صدمات شدیدی به این طفل معصوم وارد شده ولی پنج بار او را شوک می‌دهند که قلب صبا کار کرد اما مغزش خواب رفت و در حالت کما قرار گرفت.
وی ادامه داد: زمانی که بنده با وجود ممانعت به داخل‌ای سی یو رفتم صبا مثل بادبادک دچار تورم بود و کبود شده بود و عکسی حدود سه الی چهار ساعت بعد از صبا گرفتم که به خوبی این موضوع در آن مشهود است. بعد از گذشت یکروز صبا از کما خارج شد و ضریب هوشش از سه به پنج رسید و دستگاه کمک تنفسی را از او باز کردند و خودش تنفس بدون کمک دستگاه داشت و پس از حدود 10 روز نیز او را که در حالت زندگی نباتی بود از بیمارستان مرخص کردند و به خانه آوردیم و تا به حال از او در خانه به صورت 24 ساعته نگهداری می‌کنیم که خدا را شکر پس از گذشت دو سال و دو ماه از این موضوع به لطف خالق یکتا بنا به تایید پزشک صبا از زندگی نباتی خارج شده و امید به بهبودش است.
وی عنوان کرد: از کادر درمان نیز شکایت کرده‌ایم ولی تاکنون جواب قانع‌کننده‌ای دریافت نکرده‌ایم و به خیلی از مقامات نیز نامه نگاری در مورد وضعیتمان داشته‌ایم ولی توجه‌ای نمی‌شود.
پدر صبا بیان کرد: با توجه به هزینه‌های سر سام آور نگهداری در تاریخ 21/2/89 مجبور به فروش کلیه‌ام شدم و مبالغ زیادی نیز طی این مدت مقروض شده‌ایم و در مورد شکایتمان نیز اصلا توجه‌ای به صحبت ما که می‌گوییم چرا فرزندمان که دارای علائم نرمال بوده در عرض 40 دقیقه از ضریب هوش 10 به سه رسیده و به کما رفته نمی‌کنند و فقط می‌گویند قصوری نشده و توضیح واضح در مورد دلیل ایست قلبی و جابجایی تراکستومی، نبود پزشک در آن وقت، پنهان کردن مننژیت از ما و... نمی‌دهند و در عوض با ایجاد حاشیه بنده را متهم به اخاذی از مردم و قصد جلب کمک و ارتباط با خارج از کشور می‌کنند و جالب اینکه با وجود مدارک دولتی که دارم مسئله اهدا کلیه‌ام را فریبکاری می‌دانند.
پدر صبا صحبتهایش را به پایان رساند، نگاهم به صبا افتاد و احساس کردم هرآنچه را که پدرش برایم توضیح داده را متوجه شده، نگاه خیره‌اش به رو به رو را یکساعت قبل دیده بودم اما الان در نگاهش کمی تغییر می‌دیدم، نگاهش غمگین بود خیلی غمگین بود، گویی او هم تمامی دردی و رنج پدرش را لمس می‌کند احساس کردم او هم نگران است.
برای تخت نشینی صبا هنوز خیلی زود است، او باید بوزد و روح پدر و مارش را جلا بدهد، او باید خنکای نسیم زندگی خانواده‌اش باشد. برای صبا خیلی زود است که ساعتها در تخت بیماری بخوابد.

جریمه سنگین برای متکدیان تهرانی

جمهوری اسلامی نوشت: معاون خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکت اجتماعی در خصوص جریمه متکدیان، گفت: 90 درصد پولی که به همراه دارند را از آنها اخذ می‌شود.
رضا جاگیری با بیان اینکه در حوزه متکدیان دو برنامه داشته‌ایم گفت: مناطق یک، دو، سه، پنج و شش بیشترین متکدی را دارند، واحدهای گشتی را اضافه کرده و از مناطق خواسته‌ایم اقداماتی در این زمینه انجام دهند.
وی با بیان اینکه طرح ضربتی نیز برای جمع‌آوری متکدیان داشته‌ایم، گفت: 900 متکدی را جمع‌آوری و به مراکز منتقل کرده‌ایم احکام قضایی آنها صادر و پیگیری‌های لازم برای اجرای حکم انجام می‌شود.
معاون خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکت اجتماعی اضافه کرد: در برخی از حکم‌ها فرد تبرئه شده و در برخی نیز جریمه در نظر گرفته می‌شود.
وی در خصوص جریمه متکدیان گفت: 90 درصد پولی که به همراه دارند را از آنها دریافت می‌کنند.
جاگیری ادامه داد: در بیشتر موارد متکدیان دوباره به سطح شهر برمی‌گردند اما به گونه‌ای عمل می‌کنیم که شرایط برای آنها ناامن باشد و کمتر اقدام به تکدی گری کنند.

 

آزادی تاجر متهم به مالخری با قرار وثیقه 100 میلیونی

ایسنا نوشت: رئیس دادگستری شهرستان سیرجان از توابع کرمان از آزادی تاجر متهم به مالخری با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی خبرداد.  حجت الاسلام علی نخعی گفت: درپی دستگیری یک باند سرقت انبارهای پسته در سیرجان و اعتراف به فروش اموال مسروقه به یک تاجر سرشناس، این تاجر دستگیر و پس از بازجویی با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی به صورت موقت آزاد شد.
وی افزود: این باند که همگی از اتباع کشور افغانستان هستند، از سال 87 سرقت‌های خود را آغاز و تاکنون به 14 فقره سرقت اعتراف کرد‌ه‌اند.
نخعی افزود: در اعترافات اولیه سارقین، با خبربودن تاجر معروف از سرقتی بودن عنوان شده اما در مراحل بعد، سارقین حرف خود را در مورد آگاهی تاجر پس گرفته‌اند. وی با اشاره به مواد 662 و 667 قانون مجازات اسلامی اظهارکرد: براساس مواد قانونی فوق هر کس با علم و اطلاع یا با وجود قراین اطمینان آور به اینکه مالی با سرقت بدست آمده،آن را تحصیل، مخفی یا قبول معامله کند به حبس از شش ماه تا سه سال و 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد.
رئیس دادگستری سیرجان خاطرنشان کرد: دستگاه قضایی با جدیت پیگیر موضوع است و تا تحقق کامل عدالت از هیچ کوششی دریغ نخواهد کرد.

/5656

کد خبر 167273

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۵:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۰
    0 0
    جالب بود دولت از گدا هم پول میگیره>>>>>نفت و گاز کافی نیست>((وی در خصوص جریمه متکدیان گفت: 90 درصد پولی که به همراه دارند را از آنها دریافت می‌کنند. ))

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین