اینکه دیلما روسف بانوی مبارز سیاسی و زندانی پیشین به عنوان اولین رییس جمهور زن در برزیل انتخاب شده است ،تحول بسیار مهمی در پیشروی جنبش زنان نه تنها در برزیل بلکه در جهان به لحاظ انتقال تجربیات و مدل های جاری محسوب می گردد.
اینکه دیلما روسف بانوی مبارز سیاسی و زندانی پیشین به عنوان اولین رییس جمهور زن در برزیل انتخاب شده است ،تحول بسیار مهمی در پیشروی جنبش زنان نه تنها در برزیل بلکه در جهان به لحاظ انتقال تجربیات و مدل های جاری محسوب می گردد.اگر این انتخاب در آینده قرین با موفقیت در عرصه ی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز گردد ،چه بسا تاثیرات شگرفی درسایر نقاط دنیا خواهد گذاشت که هنوز تحت سیطره سیاست های مردسالارانه ی ناشی از تعصبات بیجا و نسنجیده بسر می برند. بدون شک انتخاب روسف تاثیر داخلی مهمی نیز بر جریانات روشنفکری زنان در برزیل خواهد داشت که اکنون بخشی ازنیروهای سیاسی آن ها را بانوان تشکیل می دهند.هدف از این یادداشت پاسخ به این پرسش خواهدبود که روند کلی حرکت زنان در برزیل تاکنون در ابعاد سیاسی چگونه بوده است و این فرایند در اینده چه مسیری را خواهد پیمود و بیشتر تحول در کدام نقاط و حوزه ها خواهد بود؟
از منظر جمعیتی برزیل را کشورهمه (a country of all)می نامند،زیرا دارای بالاترین میزان همگرایی و ادغام فرهنگی است.ملت برزیل ترکیبی ادغام شده و مخلوط با ریشه های اروپایی وافریقایی و بومی و آسیایی هستند و این ترکیب متناقض و ناهمگون بر خلاف بسیاری کشورهای دیگر که عامل جنگ و بحران های واگرایی است ،در برزیل عامل همگرایی تلقی می گردد.البته این ترکیب در مسایل خرد دارای عناصر نابرابری نیز هست ،مانند نابرابری بومیان و سیاه ها که از زندگی دشوارتری نسبت به بقیه برخوردارند.حرکت به سمت فعال گرایی زنان از دهه 1930 آغازشدو در 1932 حق رای به زنان اعطا گردید.زندگی زنان در کنار مردان سپس شرایط یکنواختی را تا سقوط رژیم نظامیان در 1985 سپری کرد،اما تحول اساسی در به رسمیت شناختن حقوق واقعی زنان که منجر به جنبش های فمنیستی گردید ،از زمان تصویب قانون اساسی در 1988 انجام شد.فصل پنجم قانون اساسی برزیل تبعیض بر پایه جنسیت و شغل را ممنوع کرد . قانون اساسی وزارت امور زنان در دولت را مسئول دفاع از حقوق زنان دانست.البته زنان برزیل هم مانند سایر نقاط دنیا تا نیمه دوم قرن بیستم همواره از حقوق بدیهی محروم بوده ا ند و این البته مربوط به سیاست عام مرد سالاری در تمام جهان بوده است.اما به رسمیت شناختن حقوق زنان نقطه ی عطفی شد تا جنبش ها ی فمنیستی جهانی دهه 80 و 90 هم بر روند برابری حقوق زنان با مردان تاثیر گذارد.اگروفق تعریف پژوهشگران وجه مشترک بنیادین زیر بنای تنوع در نهضت فمنیسم را تلاش تاریخی،فردی و نیز جمعی ،رسمی و غیر رسمی برای تعریف مجدد زن بودن در تقابل مستقیم با پدرسالاری بدانیم ،لذا دفاع از حقوق زنان سنگ بنای فمنیسم است و در این مسیر نزدیکترین تحلیل به واقع را-البته به زعم نگارنده- پژوهشگرانی چون ماریا داگلوریا گون،روث کاردوزو از برزیل و الخاندرو ماسولو از مکزیک و هلنا اوسخه از کلمبیا بیان کردند که نشان دادند که در عصر جدید انفجار جمعیت شهری،بحران اقتصادی همرا ه با رشد اشتغال زنان در صنایع جدید و بخش غیر رسمی اقتصاد شهری شد وسیاست های صرفه جویی زنان را در دوراهی مرگ و زندگی به عنوان محرک اصلی رشد سازمانی قرار داد و زنان با هویتی جدید نیرو گرفتند تا در عرصه سیاسی و اجتماعی حاضر شوند و از حقوق خود دفاع کنندو پدر سالاری و سرمایه داری پدرسالارانه را دشمن بدارند و با هدف حقوق برابربه عرصه مبارزه با دیدگاه سنتی جامعه برخیزند.
الخاندرو ماسولو در نتیجه گیری تحلیلی خود از نهضت های شهری زن محور در سیوداد مکزیک که مثالی تیپیک برای سایر جاهای قاره است می نویسد:"ذهنیت زنان از تجارب مبارزه یکی از جنبه های روشنگر فرایند برساختن اجتماعی هویت اجتماعی نوین است که از طریق درگیری شهری صورت می پذیرد.نهضت های شهری دهه 70 و 80 هویت جمعی نامتعارف بخش هایی از طبقات مردم را اشکار و قابل درک ساخت.زنان بر مبنای شالوده های منطقه ای که بنیانی برای کنش جمعی آنان بود، بخشی از محصول اجتماعی این هویت جمعی بودند.آن ها فرایند برساختن هویت جمعی را با انگیزه ها،معانی و انتظارات جنس مونث قرین ساختند،مجموعه ای پیچیده از معانی که در جنبش های شهری به چشم می خورد،حتی در زمانی هم که مسائل جنسیتی آشکار نیست و عضویت در این جنبش ها به صورت مختلط و تحت رهبری مردان است"
البته ماهیت این نوع جنبش فمنیستی با ماهیت آن در اروپا یا ایالات متحده متفاوت است،جنبش فمنیسیم در آن حوزه ها بیشتر نگاه لیبرال گرایانه و نوعی واپس زدن اقتدار مرد و گسترش آن تا حیطه های روان شناسانه ای است که فراتر از نیازهای اولیه معیشت حتی انتظارات ارضا گرایانه تا همجنس گرایانه را دربرمی گیرد. اما حرکت اولیه فمنیسم در برزیل بر مبنای همراهی زنان با مردان یا مستقل برای برگزیدن زندگی در برابر مرگ است و به واقع نوعی تلاش معیشتی تلقی می گردد.شاخص های آماری دهه های قبل حکایت از این افزایش مبارزه زنان برای بقای زندگی است.در 1980 خانوارهای با سرپرستی زنان حدود14 درصد و در1989 20 درصد شده است.نرخ رشد اقتصادی در 1970 حدود13درصد و در1990 9/27 درصد شده است . اما در هر حال زنان تا سال 2000 درگیر خشونت مستمر خانگی،اکثریت بیکار و اکثریت فقیر بوده اند و از مزایای شغلی و اجتماعی نازلی برخوردار هستند.جنبش فمنیسم و قوانین کشوری علی رغم اینکه 51 درصد رای دهندگان زن هستند، کارامدی لازم را نداشته است.شاید تا ابتدای قرن 21 ناخشنودی کلیسا از حقوق زنان و ماهیت مرد سالارانه احزاب و جنبش های مدنی موجب آهسته بودن حرکت زنان برزیل بوده است و نوعی انسداد سیاسی در مشارکت ایجاد کرده است .حتی در مقایسه با سایر کشورها برزیل پایین ترین حضور زنان را در ادارات عمومی داشته است.اما تحولات سال 2000 به بعد تابعی از همکاری جامعه مدنی زنان به ویژه زنان سیاه پوست با پارلمان برزیل بوده است که اوج آن در کنفرانس زنان در بیجینگ پایتخت چین در 1995 با حضور موثر زنان برزیلی بود که مبنایی شد تا بعدا زنان فعالانه در دوره ریاست جمهوری لولا داسیلوا مشارکت نمایند.لولا در 2004 اولین کنفرانس سیاست گذاری ملی برای زنان را با مشارکت وزارت ملی زنان ایجاد کرد که 500000 عضو دارد .لذا زنان در دوره لولا و با نظر مساعد او از هر حرکتی در جهت احقاق حقوق و یا مشارکت فعالانه بهره برداری کردندو در دوره او شاید به اندازه تاریخ گذشته برزیل به فعالیت مدنی مشغول شدند.هدف هم متمرکز بر کاهش فقر زنان و شکاف طبقاتی و افزایش امید به زندگی از طریق افزایش بهداشت و کاهش خشونت بوده است.لذا در 2004 شاهدیم که امید به زندگی نزد زنان سیاه پوست به میانگین 52 تا 69 سال و نزد زنان سفید به 73 تا 80 سال رسیده است که البته این شاخص خود نشانگر تفاوت در نوع زندگی این دو نوع زنان است.
اما در سایر حوزه ها ی غیر سیاسی - البته مرتبط با بسترهای سیاسی- مانند اموزش عالی 53 درصد دانشجویان برزیلی زن هستند.همچنین زنان تصدی شهرداری و یا قضاوت را هم در وزارت دادگستری داشته اند.در بحث های مربوط به سیاست های اجتماعی و قضایی نیز دستاوردها نسبتا خوب بوده است.با توجه به اینکه خشونت در برزیل گسترش یابنده است و اکنون نیز جرایم در این حیطه از ماهیت ملی به گانگسترهای جنایتکار فراملی و منطقه ای تغییر ماهیت داده ا ند، لذا قوانین نیز مطابق این تحولات تغییر می یابد.ماریا داپنها(maria da penha)زنی بود که توسط خشونت شوهرش فلج شد و این ماجرا علتی شد تا با اعتراض زنان در 2006 قانونی تصویب شود که مردان خشونت وزر به حبس محکوم شوند .در سایر جبنه ها از جمله تجاوز به عنف ،10 سال زندانی دارد.فحشای بزرگ سالان قانونی است ،اما اقدام به تاسیس فاحشه خانه در کنار سایر جرایم حبس دارد.در جنبه های دفاع از حقوق زنان ،طبق گزارش کمیسیون اقتصادی اروپا و سازمان بهداشت جهانی دو دستاورد مهم در برزیل قابل ذکر است که در مقایسه با فعالیت اندک سیاسی زنان در گذشته و در مقایسه با سایر نقاط جهان از پیشرفت خوبی برخوردار بوده است.هردو اقدام مربوط به پیشگیری از خشونت علیه زنان است که از 30 سال پیش تاکنون در کشور فعال شده است.اولی مربوط به ایجاد اولین نهاد پلیس ویژه زنان(wpd) در 1985 به شکل حرفه ای است که در 1999 این تعداد واحد پلیس به 307 واحد در کشور رسید.البته اکثر پرونده ها منتهی به اشتی در همان محاکم تحقیق و بازررسی می گرددو درصد کمی به محاکم قضایی احاله می گردد.این واحدها نقطه مرکزی برای حل و فصل مسایل تبعیض امیز با ماهیتی میانجی گرایانه هستند که نقش مثبتی در جامعه زنان داشته اند.دومین اقدام ایجاد مراکز خدمات مراقبت های بهداشتی هستند که در 1989 اولین بخش های آن برای جلوگیری از خشونت جنسی ایجاد شد.
لذا در مجموع حرکت زنان از ابتدا تاکنون مثبت و رو به پیشرفت بوده است و این اقدامات در دوره ی تصدی لولا داسیلوا از رشد و گستردگی بیشتری برخوردار شد و اکنون دیلما روسف نیز در برنامه های آتی خود تمرکز بیشتری بر جنبش حقوقی زنان خواهد داشت، چنان که در شعارهای تبلیغات انتخاباتی خود نیز به این امر اشاره مستقیم کرده است.به احتمال قوی وی در همدردی با جنبش های فعال مدنی زنان حتی از سیستم های سیاسی که به حقوق زنان اهمیت نمی دهند ،فاصله خواهد گرفت و این نوع رویکرد احتمالا به معنی دخالت دادن گرایش های فمنیستی در سیاست خارجی وی نیز خواهدبود.
منبع:فصلنامه ندای جمعیت.شماره 5960
کد خبر 172508
نظر شما