1- رسم است که در پایان هر دوره مدیریتی، مدیر بیلان کاری خود را در مقابل دیدگان جامعه قرار دهد که این پروژه را به سرانجام رساندهایم و این طرح را نه. موانع و مشکلات را بگوید، کمکاریها و قصور را نیز. بگوید چه بود، بنده که آمدم چه کردهام و اکنون چه شده است. مدیر کارنامه کاری خویش را پیش چشمان اهالی فن میگذارد، خود کنار میایستد تا اینبار دیگران به قضاوت اعمالش بنشینند. همچنان که او در زمان ریاستش در منصب قاضی نشسته بود. از وزارت و وزیر فرهنگ و ارشاد نیز انتظار همین میرفت. که حالا پس از چهار سال، اهالی فرهنگ درباره وی نظر میدادند. از کارنامه کاریاش انتقاد یا زبان به تحسین باز میکردند. رسم است که اگر وزیر وزارتخانه و مدیر سازمانی پس از اتمام دوره مدیریتی خود، سخن تندی از زیرمجموعهاش شنید، سکوت میکند یا پاسخی شایسته میدهد که نداد.
صفارهرندی در پایان عمر وزارت خویش، خطی میان زیرمجموعهاش کشید؛ آنهایی که با منند اینسو، غیرتفکر من آن سو. عمر مدیریتی وزیر ارشاد به پایان رسید. در این میان پرسشهایی در اذهان برخی اهالی فرهنگ وجود دارد. برای پرسشها، باید به دنبال پاسخ بود. وزارت فرهنگ و ارشاد بسان دیگر وزارتخانهها باید کارنامه خود را نمایان سازد؛ شفاف و دقیق. بگوید که در این چهار سال چه تعداد فیلم اکران شدند. به چه تعداد فیلم مجوز نمایش داده نشد. چرا فیلمهایی با وجود داشتن امضای ممیزی رنگ پرده را به خود ندیدند؟ چرا طرحهایی مانند اکران فیلمهای فرهنگی به اجرا درنیامد؟ اکران فیلمهای مستند و کوتاه که از آرزوهای علاقهمندان سینماست چرا آنگونه که باید پا نگرفت؟ کدام آلبومهای موسیقی مجوز نگرفتند و چرا؟ چه عنوان کتابهایی روی میز ممیزی ماندند و خاک خوردند؟ چرا کتابهایی که در گذشته چندین چاپ از آنها روانه قفسه کتابفروشیها شده بود برای چاپ بعدی خود به دردسر افتادند. آیا اصلاً چنین مسائلی وجود داشته است؟ شاید هیچ فیلم و آلبوم موسیقی و کتابی چنین سرنوشتی نداشتهاند. پرسشها، پاسخی درخور میطلبد. پاسخی از زبان مدیری که چهار سال وزیر بود و اکنون نیست. انتظار همین بود.
2- وزیر جدید از سوی رئیسجمهور برای تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد به مجلس معرفی شد و رأی اعتماد نیز گرفت. سیدمحمد حسینی، در دفاع از برنامههای خویش از برخی رویکردهای منفعلانه در برخی برنامهها که سبب رهاشدگیهای فرهنگی و نیز از برنامههای سختگیرانهای که سبب مخلوط شدن مرزهای فرهنگی و وازدگی فرهنگی میشود، انتقاد کرد. همچنین ایشان بر لزوم اختصاص نیمدرصد از بودجه دستگاهها به بخش فرهنگ و هنر و هدفمند کردن یارانههای این بخش و اولویت بخشیدن به تولیدات امیدآفرین و پرنشاط تأکید کرد. جدای از اینکه اثر هنری ِامیدآور و بانشاط چگونه اثری است و باید چه داشته باشد تا این عنوان را به خود نگیرد، میتوان گفت که این سخنان، نظرات ارزشمندی است.
اینکه از حقوق معنوی هنرمندان حمایت شود یا باید خدمات بیمه به این قشر بیشتر شود، همگی مواردی است که سالها اهالی فرهنگ، آنانی که خود در وسط معرکه هستند و دولتهای بسیاری را به چشم خود دیدهاند، گفتهاند و منتظر پاسخ بوده و هستند. اما آنچه بیش از همه سبب رهاشدگی و وازدگی فرهنگی شده و میشود تنها رویکردهای منفعلانه و سختگیرانه نیست، بلکه عدم پاسخگویی مدیران فرهنگی در طول سالها بوده است. آنچه بیش از نبود قوانین مالکیت معنوی و عدم بهرهمندی از خدمات بیمهای و. . . فیلمساز و خواننده و نویسندهای را رنج میدهد، پاسخگو نبودن مدیران است. قله آمال یک فیلمساز، تهیه و تولید داستان محبوبش و نمایش آن است. حال اگر فیلمش به محاق توقیف برود و از مدیران چرایی اکران نشدن اثرش را بپرسد و جوابی نگیرد، دیگر خدمات، بیمهای چندان اهمیتی برای او نخواهد داشت. اینکه از تولیدات سینمای فاخر حمایت کنیم اما در برابر پرسشهای یک فیلمساز فاخر در برابر توقیف فیلمش سکوت پیشه کنیم و یا جواب قانعکنندهای به او ندهیم، خود نقض غرض است. اهالی فرهنگ مانند همیشه امیدوارند به آینده. امیدوارند به اینکه پرسشهایشان بیجواب نماند.
نظر شما